بهاره هدايت صدايي كه خاموش نمي شود



مدرسه ی فمینیستی : عواقب بعد از انتخابات پرمناقشه ي رياست جمهوري دوسال گذشته كه هنوز تا زمان حال باقي است دامن بسياري از خانواده ها ي زندانيان سياسي را گرفته است . بعد از انتخابات و حضور مردم در صحنه های اعتراضی، اتفاقی که افتاد حذف و سرکوب معترضان برای خاموش کردن اعتراضات بود . اما این سرکوب از سوی دیگر با دستگیری های گسترده و بازداشت فعالان مدنی و اجتماعی دنبال شد که سابقه ی فعالیت در حوزه های مختلف را داشتند . هدف این دستگیری ها ، خاموش کردن هسته های اعتراضی و افراد منتقد ی بود که نهایتا با این حربه حکومت بتواند بسیاری از فعالیتهای در جریان را تحت کنترل خود در آورد . هنوز زمانی از دستگیری ها نگذشته بود که صدور احکام سنگین و غیر منصفانه نیز بسیاری از فعالین با سابقه را در زندان ها و شرایط سخت نگه داشت . در این میان به ویژه انگشت اتهام به سوی کسانی رفت که پیش از انتخابات و در زمان اعتراضات بعد از آن نقش عمده ای در نقد سیاستهای دولت و سامان دهی تجمعات اعتراضی داشتند . کسانی که حکومت به واسطه ی پیشینه ی مبارزاتی که داشتند آنها را انتخاب کرد تا بادادن حکم های حبس طولانی به نوعی بر رفتار عمومی و حرکت یک جنبش تاثیر بگذارد . كساني بودند كه به مراتب بيشتر از ديگران تحت تاثير اين بي عدالتي ها و خشونتهاي دستگاه قضايي قرار گرفته اند كه نه تنها دل اعضاي خانواده هايشان را ، بلكه دل و وجدان ملتي را به درد آورده است . يكي ازاين افراد بهاره هدايت است.



كمتر كسي است كه عضو فعال جنبش دانشجويي و جنبش زنان باشد و از حركتها و فعاليتهاي مسالمت آميز بهاره هدايت بي اطلاع باشد . او متولد ١٣٦٠ است و از اواخر سال ٧٩ به صورت عضوي فعال در جنبش دانشجويي فعاليت كرده است . بهاره هدايت همچنين از اعضاي فعال كمپين يك ميليون امضاء براي تغيير قوانين تبعيض آميز است . با وجود طبيعت اينگونه فعاليتها و حركت در جنبش هايي همچون دانشجويي وزنان كه عموما نهادي مسالمت آميز دارند؛ در طول چند سال گذشته بسياري از فعالين كه بهاره هدايت هم شامل آنها مي شده است تحت تاثير شدیدترین نوع برخورد از سوی قوه قضائیه و نهاد های امنیتی قرار گرفته اند . اما شدت این برخوردها پس از انتخابات به حربه ای برای ضربه زدن به تجمعات مسالمت آمیز و پیگیری هر نوع حرکت اعتراضی محسوب می شود . گویی كه اصولا طبيعت اين فعاليتها براي قوه ي قضائيه غير قابل تحمل بوده است كه با بيشترين برخورد و دادن احكام قضايي چندين ساله سعي در حذف مهره ها و شخصيت هاي حساس اين جنبش ها داشته است . بنا به همین دلیل و به خاطر نقش فعالی که بهاره هدایت در این میان داشته است ، بعد از دستگیری مجدد او برای با ر پنجم تا هم اکنون بدون یک روز مرخصی در زندان بوده است . البته پيش از اين هم بهاره چهار بارديگر و در تجمع هاي مختلف از جمله تجمع بيست ودوم خرداد و تحصن مقابل دانشگاه امير كبير بازداشت شده بود. كارنامه ي فعاليتهاي بهاره هدايت نشان از جوشش مداوم او براي برقراري گفتگوهاي دموكراسي خواهي و برابري درکنار جنبش دانشجويي و برقراري پيوند ميان دو جنبش زنان و دانشجويي است . همينطور از كارنامه ي درخشان او كه سالها را در عرصه ي مبارزات مدني و مطالبات زنان گذرانده است مي توان دريافت كه نقش او در پيوند ميان دو جنبش با حفظ هويت مستقل و انتقال مطالبات به دو جنبش همراه بوده است . فعاليتهاي ديگر بهاره هدايت عضويت در دفتر تحكيم وحدت به عنوان تنها زن اين شورا بوده است، بدين ترتيب رابطه اي كه به واسطه ي فعاليتهاي او در دو نهاد دو جنبش ايجاد شده است را نيز مي توان از ديگر تاثير حرکت فعالیتهای افرادی چون او دانست . با اين حال بهاره هدايت پس از آخرين دستگيري در تاريخ ١٠ دي ماه ٨٨ شرايط بسيار سختي را در زندان گذرانده است . تحمل چندين ماه انفرادي ‏،در نهايت اعتصاب غذا و ممنوع الملاقات بودن او و همچنین جدا کردن او در بند متادون از دیگر تلاش های نهادهای مسئول برای فشار و خاموش نگه داشتن این فعال سیاسی و مدنی است



علاوه براین ، به دو دليل یکی از سنگین ترین احکام پس از انتخابات 88 نصیب بهاره هدایت می شود، حکمی که در نوع خود بی سابقه است . اول به دلیل موثربودن فعاليتهاي بهاره در جنبش های دانشجویی و جنبش زنان و پیوند این دو و ارتبا ط میان آنها در جنبش سبز بعد از اعتراضات مردمی و دوم به دليل اصرار و جسارت او بر نقد دولت حاكم و مقاومت و پايداري بهاره در به ثمر رساندن فعاليتهاي جنبش هاي دانشجويي و زنان و رساندن صدای اعتراض آنها به گوش جهانیان است . بنابراین دولت حاكم و دستگاه قضايي دریافت که با فشار آوردن به یکی از شاخص ترین اعضاي فعال يك جنبش مي تواند بخشي از حركتها و هسته هاي مهمی را تحت تاثير قرار دهد که بخش جدا ناپذیری از حرکتهای اجتماعی است . علاوه براين و به دليل همين مداومت و پيگيري و شجاعت او است كه حاكمان رفتار منتقدانه ي او را برنتابيند و با اعلام حكمي سنگين در حدود ١٠ سال يكي از فعال ترين عضو و پيوند دهنده ي ميان دو جنبش را به دلايل واهي روانه ي زندان كردند تا بتوانند ضربه ي خود را بر بدنه ي فعاليتهاي مسالمت آميز بزنند و به این ترتیب برگ دیگری را از سرکوب معترضان و منتقدان خود در تاریخ مبارزات آزادی خواهی به ثبت برساند . حكم ١٠ سال زندان براي زن جواني مثل بهاره هدايت و براي فعالي چون او كه بيشتر وقتش را صرف مبارزات مسالميت آميز كرده است براي فرونشاندن موج اعتراضات ‏ ارعاب و تحت تاثير قرار دادن مستقيم فعالان مدني و اجتماعي بوده است و هدفی جز این نداشته است . اما اين احكام ناعادلانه بهاره را همچون بسياري از زندانيان سياسي ديگر چون نسرين ستوده ‏ مهديه گلرو و غير ه ازپاي درنياورد . به همين دليل شیوه ی ديگري كه آن هم ممنوعيت ملاقات و عدم مرخصي بود براي اين دسته ا زفعالان و زندانيان سياسي از جمله او اعمال شد تا گستره ی فشار برآنان را وارد فاز جدیدتری کند . در طول مدتي كه بهاره هدايت در زندان بوده است به گفته ی همسرش و مادرش براي هربار ملاقات حضوري تحت فشار بوده اند . با مداومت و پیگیری این همه فشار براو و خانواده اش ، بهاره حتي درون زندان هم دست از مقاومت و اعتراض برنمي دارد و با وجود همه ي مصائبي كه متحمل شده است وظيفه ي خود مي بيند كه در روز ١٦ آذر به مناسبت روز دانشجو پيامي را به خارج از زندان برساند تا با دیگر نشان دهد كه او خاموش شدني نيست . همين دوباره خشم آنهايي را كه مي خواسته اند صداي يك جنبش را با فشا ر بار اعضاي موثر آن خاموش كنيد بر مي انگيزد و به همين دليل دوباره به همراه ديگر عضو فعال دانشجويي پرونده ي جديدي براي او تشكيل مي شود و راهي دادسرا مي شود . گذشته از این در طول این مدت بارها از اولی ترین حقوق یک زندانی محروم می شود تا صدای اعتراضش هرچه بیشتر خاموش گردد


بايد خاطر نشان كرد كه به دلیل همه ي بي عدالتي هايي كه در حق بهاره هدايت و خانواده ي او شده است و حتی از اولی ترین حقوق خود حتی به عنوان یک زندانی محروم بوده است و با وجود فعاليتهايي كه بهاره تاكنون انجا م داده است نبايد گذاشت كه صداي او خاموش شود . صدای بهاره و بهاره ها را حتی از پشت درهای بسته باید شنید و به گوش دیگران رساند . چرا که بهاره بعد از تحمل روزهاي سخت زندان و دو بهاري كه گذشته و به خانه اش نيامده است چشم به راه به ميله هاي سرد و تاريك زندان دوخته است ،اما نشكسته است و هنوز پيامش را از دل سياه و سردو تاريك به گوش جهانيان مي رساند . آنهايي كه تصور مي كنند با فشار بر يك فعال سیاسی مدنی و با محكوميت طولاني و ده ساله ي او مي توانند ياد بهاره و بهاره ها را از خاطره ها پا ك كنند بايد بدانند كه شعله ها زنده اي چون او نه تنها خاموش نمي شوند بلكه شعله ور تر مي گردد . صداي او كه اكنون به وسيله اي براي نشان دادن قدرت و اقتدار يك نظام در حذف رهبران و مهره هاي مخالفان تبديل شده است ‏ رسا تر شده است . چرا كه همه مي دانند بهاره از پشت آن ميله ها ی سرد وبا وجود و بي عدالتي های که براو و خانواده اش رفته است هنوز سرخم نكرده است و ایستاده است. دنيا و مردم او را فراموش نخواهند كرد چرا که او خاموش شدنی نیست.
بررسی «آزار جنسی زنان در محیط کار»

قربانی تنها یک قربانی است! 

یکی از چهره های خشونت علیه زنان، «آزار جنسی در محیط کار» است. بنابر جامع ترین تعریفی که تا کنون از این مقوله ارائه شده است؛ آزار جنسی عبارت است از روابط جنسی ناخوشایند اعم از برخوردهای کلامی یا فیزیکی که علی رغم وجود زمینه های مشروع، موجب ارتقای شغلی یا تهدید برای از دست دادن شغل زنان میشود. [1] 

طبق این تعریف علیرغم تصور عموم، که آزار جنسی را تنها به آزار فیزیکی محدود می دانند، این معضل طیف گسترده ای از رفترهای کلامی و غیرکلامی را نیز شامل میشود. این مقوله بدنبال حضور و مشارکت زنان در محیط های کار بیرون از خانه و قرار گرفتن در کنار همکاران مرد، شکل گرفته که کم و بیش در تمام جوامع رخ میدهد. اما مصداق های آزار جنسی در هر جامعه ای بنابر توجه آن جامعه به این مسئله متغیر است بطوریکه در کشورهای پیشرفته، کم اهمیت ترین حرکات مرد در محیط کار، مصداق آزار جنسی محسوب میشود. 

در ایران متاسفانه کمتر به برسی علل و ریشه این مسئله و تبعات آن پرداخته شده است و از آمار و میزان و نحوه آزار جنسی در محیط کار اطلاع چندانی در دست نیست. [2] 

یکی از دلایل این امر تابو بودن مسائل جنسی برای طرح در حوزه عمومی است که این واقعیت را با تگِ زشت بودن، مخفی نگه میدارد و این خود به ترویج هرچه بیشتر آن می انجامد. چرا که تا این معضل در حوزه عمومی مطرح نشود، نحوه برخورد با آن، فرهنگ سازی و حتی کم و کاستی های قوانین برخورد با مجرمان در این حیطه نمایان نمیشود. در ادامه این نوشتار علاوه بر اشاره به علل و عوامل موثر بر این مقوله، به راهکارهای ناقص قانونی موجود و نیز تدابیر ممکن نگاهی خواهیم داشت. 

از عمده عوامل بروز آزار جنسی در محیط کار نابرابری قدرت و مناسبات است که میتواند مجرم را در موقعیتی قرار دهد که قادر به تهدید قربانی برای از دست دادن فرصت شغلی و یا تشویق به ارتقا شغلی یا پاداش باشد. بدین ترتیب میتوان زنانی با رتبه شغلی و سطح تحصیلات نازل تر را که با آپشن های محدودتر انتخاب شغل روبرو هستند، آسیب پذیرتر دانست. نکته دیگر در این رابطه اینست که این نابرابری قدرت در ساختار اداری هرم وار نقش پررنگ تری را ایفا میکند. به این ترتیب که برخی زنان برای محقق شدن مطالباتی که در چنین سیستمی از آنها دریع شده است، راهکارهایی برای رسیدن به وضعیت مطلوب برمی گزینند که منجربه بروز آزار جنسی میشود. در واقع با نگاهی عمیق تر میتوان این زنان که برای احقاق حقوق سلب شده شان، بهای این چنینی می پردازند را به نوعی قربانی بی عدالتی و تبعیض به شمار آورد. 

از دیگر عوامل موثر بر این پدیده احتماعی میتوان به مردسالاری و نابرابری جنسیتی نهادینه شده در باور و نگرش جامعه اشاره کرد. درواقع این باورهای غلط فرهنگ مردسالارانه است که به مرد اجازه میدهد در هر موقعیتی به همکار زن خود نگاه جنیسیتی داشته باشد. آزاده دواچی پژوهشگر و فعال حوزه زنان با تاکید در این باره میگوید: «فرد مجرم به تناسب آموزشی که از جامعه و سنت گرفته به خود این اجازه را میدهد که جنس مخالف خود در محیط کار را با نگاه جنیسیتی ببیند. من شخصا این نوع از خشونت را برآمده از تقویت گفتمان های مردسالارانه ، باورها و تعاریف سنتی در خصوص زنان، تقویت نگاه جنسیتی و تبعیض جنسیتی از سوی نهادهای جامعه و سنت می دانم.» 

بخشی از همین مشکل را نیز میتوان در «بحران رابطه» جستجو کرد. اینکه بسیاری در تعیین و تمییز یک رابطه مطلوب درمانده اند و رفع این بحران در حیطه روانشناسی میتواند در درمان این معضل بی تاثیر نباشد. 

یکی دیگر از عوامل ، نوع نگاه جامعه به قربانی است. نگاهی که با تاسی از همان فرهنگ مردسالارانه از فرد خاطی به عنوان یک مرد سلب مسئولیت نموده و در مقام دفاع از وی، زن را نه تنها قربانی بلکه حتی مقصر اصلی می پندارد. این در حالیست که هر پدیده ای معلول علتی است که گاه نادیده گرفته میشود. چنین قضاوت و برخوردی در جوامع مردسالار بیشتر قربانیان را به سکوت وار میدارد. ترس از آبرو و نگاههای سرزنش آمیز اطرافیان و .... زنان را در چنین شرایطی در تنگنایی قرار میدهد که دم نزدن را ترجیح میدهند. 

اما آیا واقعا سبک زندگی زنان خود عاملی برای بروز آزار جنسی میتواند باشد یا خیر؟! 

جلوه جواهری ، فعال حوزه زنان در پاسخ به این پرسش چنین میگوید:«این که مقصر اصلی را زنان یا قربانیان سوء استفاده جنسی، قلمداد کنند به هیچ وجه مسئله تازه ای نیست همان طور که ما لفظ روسپیان را تنها برای زنان تن فروش به کار می بریم بی آنکه در پی آن باشیم که این تن فروشی تقاضایی هم داشته که عرضه را روانه بازار کرده. البته این دو در مقام مقایسه نیستند اما به نوعی به هم شبیه هستند یعنی به نوعی مقیاسه نسبت های نابرابر از جامعه ای نابرابر و ناعادلانه هستند به طوری که به جای دریافت این موضوع که چرا زنان به خشونت و آزار جنسی در محیط کار تن می دهند و یا چرایی وقوع چنین پدیده هایی، به دنبال مقصر قلمداد کردن زنان هستیم و این ساده ترین کار برای سرپوش گذاشتن روی مسئله اساسی است. تا حدی این مسئله ادامه می یابد که دکتر اقلیما، رئیس انجمن مددکاری ایران می گوید برخی زنان خود بستر آزار جنسی را در محیط کار فراهم می کنند.[3] یعنی کسی که باید به هزاران دانشجو رسم قضاوت نکردن در برابر قربانیان آسیب های اجتماعی را بیاموزد خود به قضاوت می نشیند آن هم در برابر نکته ای که هیچ مرجعی برای آن نیست. یعنی اینکه خوب زنان چگونه بپوشند که مورد تجاوز یا آزار جنسی قرار نگیرند؟ و آیا اصولا زنانی که پوششی هم چون چادر دارند مورد چنین آزارهایی قرار نمی گیرند؟ و اساسا چرا زنان باید پوشش خود را به گونه ای انتخاب کنند که مورد قضاوت و خشونت قرار نگیرند؟» 

در واقع باید بدانیم که قربانی، تنها یک قربانی است نه مقصر و یافتن راه حل، علیرغم باور عموم است که قربانی را قضاوت میکنند. 

و اما در مورد راهکارهای قانونی، باید اذعان داشت در همه کشورها اثبات آزار جنسی، دارای پروسه طولانی و سختی است و ایران نیز در این زمینه مستثنی نیست. طبق قوانین ما اثبات با اقرار متهم، شهادت یک مرد (دو زن)! و یا عکس و فیلم شکل میگیرد این خود تاحدودی ناممکن می نماید. 

در هر حال آنچه واضح است نیاز ما به داشتن قوانینی خاص جهت برخورد با «خشونت علیه زنان» است. مینا جعفری وکیل دادگستری با اشاره به این مورد میگوید:« به نظر من بايد اساسا قانون منسجمی درمورد خشونت عليه زنان تدوین شود که یکی ازمواردش هم همین مساله آزار جنسی است. متاسفانه ما هنوز قانونی مجزا برای مبارزه با آزار جنسی زنان در کل نداریم چه رسد به محل کار!.» در واقع داشتن قانون مجزا برای برخورد با این معضل یعنی توجه خاص و جدی به برخورد با مجرمان. 

در نگاه کلی کاستی های برخورد با آزار جنسی زنان در محیط کار به مواردی فرهنگی نیز برمیگردد. فرهنگی از این جهت که وقتی زنی برای طرح شکایت قدم بگذارد، اولا در نگاه جامعه متهم است نه شاکی. مهمتر اینکه مردانه بودن فضای دادرسی و مسیر پیگیری شکایت است که گاه زن را از ادامه راه بازمیدارد. به همین منظور شاید وجود محل هایی در دفاتر و شرکتها برای رسیدگی به این موارد بتواند موثر باشد. اینکه اگر زنی مورد ازار و اذیت قرار گرفت، در همان محل کار خود به آن دفتر مراجعه کند و صد البته که این مستلزم آنست که دفتر مربوطه کاملا بی طرفانه با قاطعیت موضوع را پیگیری کند تا مجرم به جزای خود برسد. 

همچنین در چنین شرایطی بنظر میرسد وجود نهادهای حمایتی ضروری است. همانند بسیاری از کشورها که در چنین مواقعی، سازمانهای حمایتی وجود دارد که کیس را به دادگاه می برند و قربانی را کاملا مورد حمایت قرار میدهند. حتی در برخی کشورها مواضع پیشگیرانه ای هم اتخاذ شده است از جمله جرائم سنگین نقدی برای محیط های کاری که آزار جنسی در آن رخ میدهد و این خود کارفرما را نسبت به عدم رخداد چنین موردی حساس میکند. [4] 

در هر صورت تدابیری از این دست در کنار تدوین قوانین محکم برای برخورد با «خشونت علیه زنان» و نیز آموزش و آگاهی رسانی عمومی، به نوعی جدیت و همتِ جامعه و مسئولان را برای کاهش هرچه بیشتر میزان آزارهای جنسی نشان میدهد، گرچه پرداختن به اصلاح فرهنگی و نگاه به مسائل این چنینی از زیربنایی ترین تدابیر جهت رفع اینگونه ناهنجاری هاست. 

پانوشت 

[1] کمیسیون «فصت های برابر شغلی» ایالات متحده - EEOC 

[2] تنها منبعی که بدون ذکر آمار، حاکی از رواج گسترده آزار جنسی زنان د محیط های کاری ایران است، جزوه «خشونت کاری، اعمال سلطه کارفرمایان» ، فراهم شده توسط کمیته جمع آوری اسناد و گزارش های ستاد مبارزه با خشونت علیه زنان در ایران می باشد – 1382 

[3] دکتر مصطفی‌ اقلیما، استاد دانشکده‌ بهزیستی‌ و توانبخشی‌، رفتار برخی‌ زنان‌ در محیط‌های‌ کاری‌ را در ایجاد بستر مناسب‌ برای‌ جوانه‌ زدن‌ آزار جنسی‌ موثر می‌داند و علت‌ اصلی‌ بروز چنین‌ رفتارهایی‌ را مشکلات‌ عاطفی‌ و خانوادگی‌ این‌ زنان‌ عنوان‌ می‌کند / آزار جنسی‌ در محیط‌ کار - واقعیتی‌ سیاه‌ / سمیه‌ صیادی‌ فر، علی‌ دوستی‌. 

[4] چکیده ای از قوانین برخورد با «آزار جنسی زنان در محیط کار» در کشورهای مختلف – ترجمه و تلخیص:سحر مفخم 
آزار جنسی برگشت به سطح پیش از انقلاب
گفتگو با ُنها ابوالمجد پژوهشگر مصری


شهرزاد نیوز: نُها ابوالمجد اهل مصر و استاد دانشگاه شیکاگو است. وی در پژوهشهای خویش بر مسائل فرهنگی، مذهبی و جنسیتی زنان عرب (بویژه زنان مصر) متمرکز است و اطلاعات تحلیلی جامع و مفیدی در مورد مسائل جاری در مصر بدست می‌دهد. با وی دربارۀ انقلاب، موقعیت زنان و رفراندم گفتگوئی داشتم. پس از آن، بسرعت تحولات دیگری در مصر اتفاق افتاد، از جمله اینکه حزب دمکراتیک ملی (وابسته به رژیم پیشین) منحل گشت. زمینۀ این رویداد را نیز می‌توان در گفتگوی حاضر دید. 

کمی دربارۀ کار پژوهشی‌ات بگو: 

درگیر پژوهشی مفصل دربارۀ گفتمان مذهبی هستم که بر پایۀ کار میدانی‌ام در روستائی در مصر است. چگونه مردم دربارۀ مذهب و تفاوتهای مذهبی‌شان بحث می‌کنند؟ در مطالعۀ تاریخ و فرهنگ، شیوه‌ای را ترجیح می‌دهم که ضمن آگاهی بر منابع نوشتاری، فراتر از متن برود و بپردازد به تجربه‌های روزانه و زندۀ مردم. بیش از هر چیز، باید دانست که متنهای زیادی وجود دارد و این مردم هستند که در هر زمان تعیین می‌کنند کدام متنها مهم هستند، و چگونه مهم هستند. فکر می‌کنم که انقلاب مصر تأیید کرد که پژوهشگرانی که کلیشۀ انفعال سیاسی مردم خاورمیانه را رد می‌کردند، حق داشتند. 

انقلاب مصر چه تأثیری بر کارت داشته؟ 

در واقع انقلاب باعث شد که بخواهم به مصر برگردم و بجای آنقدر پژوهش زیاد، کار کنم! سازماندهی کنم، بسازم، خالق دگرگونی شوم. 

شورای عالی نیروهای ارتش مصر هم اکنون کنترل سیاسی را در دست دارند و قرار است تا برگزاری انتخابات در ماه سپتامبر در قدرت باقی بمانند. آیا مردم می‌توانند به این شورا اعتماد کنند؟ آیا این شورا واقعاﱟ پس از انتخابات از قدرت کنار خواهد رفت؟

این سؤالی عالیست و برای ذهن مصریانی که هشیار هستند، بسیار مطرح هست. در میانۀ سرمستی، در بخش نخست انقلاب، زمانی که دیوار ترس فروریخته بود، ما دیدیم که درام در مفهومی سیاه و سفید به نمایش درآمد: پلیس شیطانی، ارتش مقدس. ما عکسهائی از مردم دیدیم که لبخندزنان در کنار ارتش یا تانکها ایستاده بودند. یک شعار رایج "الشعب الجيش إيد وحدة" (مردم و ارتش، یک دستِ واحد) بود. در مصر بقایای احترامی شایان نسبت به ارتش به عنوان نیروئی ملی وجود دارد. با اینهمه، ما نشانه‌هائی مشکل‌ساز در این میان دیدیم، بخصوص در حوالی آخر فوریه، وقتی که ارتش با زور به کمک سلاح شوک برقی معترضان را در قاهره متفرق کرد. اخیراﱟ هم که سربازان ارتش متهم به دستگیری و آزار جنسی تظاهرکنندگان شدند. مردم گیج شده‌اند. ابقای ژنرال سید مشعل در پست وزیر تولیدات ارتش، ما را نگران کرده که شورای ارتش دارد منافع خودش را پیش می‌برد. مصریان هم می‌دانند که فشار ارتش، مبارک را مجبور به ترک قدرت کرد. ارتش، به عنوان نیروی مرکزی همآغوشی مصری-آمریکائی، بچۀ لوس این رابطۀ ناسالم است. برای خاموش نگاهداشتن مصر در جبهۀ بین‌المللی اسرائیل، آمریکا سالانه 1 میلیارد و 300 میلیون دلار کمک نظامی عرضه می‌کند. ارتش مصر خوشحال است که تبدیل به یک مجموعۀ تجاری بزرگ شده که دست کم کنترل 25% اقتصاد مصر (تفریحگاهها، هتلها، شرکتهای آب و غیره) را در دست دارد. مهم است که بدانیم میان افسران درجۀ بالا و پائین تفاوت هست. هر چه بالاتر می‌رود، درجۀ همکاری هم با دولتی که بوده، بیشتر می‌شود. در کل، بنظر می‌رسد که ارتش سنگربندی شده؛ اما چه اتفاقی می‌افتد اگر که رژیم نو سیاست خارجی‌ای را پیش ببرد که منجر به کاهش کمکهای مالی از آمریکا شود؟ آیا ارتش می‌پذیرد که قدرت اقتصادی‌اش تضعیف شود؟

ما می‌دانیم که مجموعه‌ای از نهادهای مدنی مستقل در مصر که شامل سازمانهای زنان هم می‌شود، علیه نبودن زنان در کمیتۀ تدوین اصلاحات قانون اساسی مصر، اعتراض کردند. در عین حال این سازمانها از شورای ارتش هم به شدت حمایت می‌کنند. آیا مشکل زنان مصری تنها نبودن در آن کمیته بود؟

نه، این تنها مشکل بزرگ زنان نبود. اما اگر این مسئله را در کنار نشانه‌های دیگری بگذاریم که اخیراﱟ دیدیم، این علامتِ چالشهای بزرگیست که زنان مصر با آن روبرو بوده‌اند، بویژه در 30 سال اخیر. تنها آدمهای خیلی ساده‌لوح هستند که با دیدن روح زیبای صلح و یگانگی میان میلیونها تن از زنان و مردان گردآمده در میدان التحریر، باورشان می‌شود که همۀ آن امیدهای زیبا (حقوق برابر برای زنان، برای قبطیان، برای معلولان، دستمزد بالاتر و شرایط زندگی بهتر برای کارگران، سیاستهای هوشمندانه برای کشاورزی) یک شبه متحقق می‌گردد. درست است، در تمام آن روزهای زیبا، زنانی که در میان انبوه جمعیت بودند، با آزار جنسی روبرو نشدند، اما در هنگام راهپیمائی 8 مارس امسال، باز مورد تحقیر و تمسخر مردان قرار گرفتند. مردان در آنجا تأکید می‌کردند که جای زنان در خانه است. ما شاهد بودیم که گروههائی از مردان به آزار جنسی و غیر جنسی زنان پرداختند. بنابراین در آن مقطع این نگرانی پیش آمده بود که آزار جنسی علیه زنان به سطح پیش از انقلاب برگشته است. اما همینجا باید اضافه کنم که مردان دیگر در این راهپیمائی، فمینیست بودند و اعلامیه‌های فمینیستی پخش می‌کردند. جالب است که پس از راهپیمائی 8 مارس، بحثهای زیادی مطرح گشت مبنی بر اینکه آزار جنسی در خیابانهای قاهره از سوی حاکمیت هدایت می‌شود. اما بهر رو باید بدانیم که شرکت زنان در انقلابها و سپس بازگشت آنها به نقش سنتی‌شان، پدیدۀ رایجی است، نمونه‌هایش در فلسطین و الجزایر است. ترس اینجاست که مسائل زنان در زائده‌ای، در کمیته‌ای تزئینی، طبقه بندی شود و به شکل دموکراتیک و باز مورد رسیدگی قرار نگیرد. از سالهای هفتاد، مصر شاهد رشد تمایلات محافظه کارانۀ مذهبی بوده، اخوان المسلمین، تنها، بخش سازمانیافتۀ این پدیده است. برخی از اعضای اخوان المسلمین، برخی چیزهای خیلی امیدوارکننده می‌گویند، اگر چه آنها معتقد نیستند که یک زن می‌تواند رئیس جمهور شود، فوقش بگویند نخست وزیر. اما برخی زنان هستند که از اخوان المسلمین هم محافظه‌کارتر هستند. برخی زنان به نابرابری زن و مرد کاملاﱟ اعتقاد دارند و قانون و جامعه هم آن را تأیید می‌کند. بنابراین، این زنان به محافظه کارترین گروه سیاسی، اخوان المسلمین، رأی می‌دهند. این سناریو بخشی از مردمی را که ذهنیت سکولار دارند، ترسانده است. با اینهمه، آنها بر این باورند که اگر اخوان المسلین به قدرت برسد و قصور کند، مردم از آنها سلب قدرت خواهند کرد.

نیروی جنبش زنان مصر را برابر محافظه کاران چگونه ارزیابی می‌کنی؟

زنان به انقلاب حاضر نه تنها پیوستند، بلکه در کنار مردان، این انقلاب را خلق کردند. گروه زنان "شاینفکم" که بر جریان رفراندم هم نظارت داشت، از سال 2005 فعال است. زنان به همان اندازۀ مردان در فیس بوک برای راه اندازی تظاهراتها فعال بودند. همۀ ما فراخوان اسماء محفوظ [از زنان سازمانده] را برای تظاهرات در یوتیوب تماشا کردیم. زنان مصر از آغاز قرن بیستم برای رسیدن به حقوق خودشان مبارزه کرده‌اند. در سال 1919 آنها با مردان تظاهرات کردند و تلاشهایشان به بار نشست که شامل حق تحصیل زنان و حق کار بود. در سال 1956 هم به حق رأی دست یافتند. نیمی از دانشجویان دانشگاهها زنان هستند. یک چهارم بودجۀ مصر تنها از سوی زنان تأمین می‌شود. زنان عضو کابینه هستند، دیپلمات هستند، نماینده مجلس هستند. با اینهمه، شمارشان کم است. این بیشتر به علت موانع اجتماعی است تا سیاسی. اما باید اضافه کنم که زنانی مذهبی، به عنوان شخصیتهای برجستۀ مذهبی، خواهان حقوق بیشتر برای زنان هستند.

آیا به نظر تو درست است که سازمانهای زنان از شورای عالی ارتش پشتیبانی کنند؟

مشکلی که هر فرد و گروهی با آن مواجه است، اگر که بخواهد از فردی (به عنوان رئیس جمهور یا نخست وزیر) پشتیبانی کند یا با گروهی (شورای ارتش یا کابینه‌ای نو) متحد شود، این است که ما تجربۀ بسیار کمی با سیاست دموکراسی مستقیم داریم، و آلترناتیوهائی که ما الان با آنها روبرو هستیم، تاکنون خود را در فضای بازی در معرض شناخت عموم نگذاشته‌اند. این نوع دموکراسی دورۀ طفولیت خود را می گذراند. البته دادن قدرت به چنان نهادی که به ذات خویش دمکراتیک نیست، خطرناک است. مردم مصر چشمان خود را بر برخی از مسائل بسته‌اند و بر خواستهای دیگری پافشاری می‌کنند. از یکسو ارتش محافظ مردم است: به الگوی ترکیه توجه کنیم، این پلیس است که بد است و غیره. و از سوی دیگر، اگر که شرایط تغییر کند، این ارتش است که از نظر اقتصادی بسیار ضرر می‌کند و حالا هم همو آن نیروئی است که به آزار انقلاب می‌پردازد و فعالان جوان را شکنجه می‌کند.

حرف نیروهائی که متمم اصلاحی قانون اساسی مصر را نمی‌پذیرفتند، چه بود؟

نیروهای انقلابی جوانان سکولار و فمینیست مخالف شورای 8 نفرۀ فرزانگان بودند. آنها می‌گفتند که ارتش بدون مشورت با مردمی که انقلاب را بوجود آوردند، این شورا را به کار گمارده است. آنها قانون اساسی قبلی را وصله‌پینه‌ای‌ می‌خواندند و خواستار لغو کامل آن بودند، و خواستار تشکیل شورائی بودند که به شیوه‌ای دمکراتیک انتخاب شده باشد و همۀ نیروها را نمایندگی کند، از جمله اخوان المسلمین، فمینیستها و هر کسی که چیزی برای گفتن دارد. اقدامی جز این را خیانت به انقلاب جوانان و خون بیش از 300 شهید می‌دانستند.

روز 19 مارس رفراندمی برای تصویب اصلاحات پیشنهادی در قانون اساسی مصر برگزار شد که گفته می‌شود نزدیک به 80% رأی‌دهندگان به آن رأی "آری" دادند. ما می‌دانیم که حزب دمکراتیک ملی (حزب حاکم در زمان مبارک) و اخوان المسلمین حامیان اصلی این طرح بودند و اصرار داشتند که رفراندم هر چه سریعتر برگزار شود. در مقابل، نیروهای سکولار، فمینیستها و چپها مخالف این رفراندم بودند و آن را برای تغییراتی که هدف انقلاب بود، ناکافی می‌دانستند. چگونه آن دو نیروی حامی توانستند، علیرغم این مخالفتها، حرف خود را برای برگزاری رفراندم پیش ببرند؟

باید بگویم که شکلی که این پرسش فرموله شده، منعکس کنندۀ دیدی است که کمپین "آری" از رفراندم داشت. آری=اسلام، نه= دولت سکوار.

طرح اصلاحی قانون اساسی مصر، اصل" رسمی بودن دین اسلام" را تغییر نمی دهد. پس طبیعی بود که سکولارها و نامسلمانان با این طرح مخالفت جدی داشته باشند و در رفراندم به آن "نه" بگویند.

باید توجه شود که در اصل، یک کمپین مترقی برای "آری" هم وجود داشت. برخی از فعالان و جوانان انقلابی دلائل خود را برای آن داشتند. به نظر آنها رأی "نه" انرژی حرکتی انقلاب را منحرف می‌کرد زیرا ترس زیادی هست که ارتش [به این بهانه] بیشتر در قدرت بماند. رفراندم برای تغییرات در قانون اساسی به چند دلیل جالب بود: نخست اینکه رأی دهندگان پیامدهای آن را به روشنی درک نکردند. دوم اینکه آن براستی نخستین رفراندم آزاد پس از پنجاه سال بود. سوم اینکه رفراندم گروه زیادی را به عنوان رأی دهنده به میدان آورد. چهارم اینکه فضای خوبی را به مصریان عرضه کرد تا آنها در هر دو سو استدلالهای خود را فرموله کنند و سعی کنند دیگران را به صف خود جذب کنند. البته باید توجه کرد که تنها 41% رأی‌دهندگان در رفراندم شرکت کردند. 77% "آری"، 22% "نه". مردم بیشتر از آنکه به متمم‌های اصلاحی در قانون اساسی رأی بدهند، به پروسه‌ای رأی دادند که این اصلاحات در آن نوشته شد و ترتیب اقدامات سیاسی را تلویحاً مشخص کرد. به همین علت رفراندم، به گونه‌ای، کمتر در بارۀ قانون اساسی بود و بیشتر تبدیل شد به صحنۀ رقابت "حزب دموکراتیک ملی" و اخوان المسلمین با نیروهای سکولار.

بنابراین همۀ این 77% از 41% شرکت کننده در رفراندم، خواهان یک حکومت مذهبی نبودند؟

صحیح است. مهم این است که بدانیم در واقع یک کمپین "آری گویان" مترقی هم وجود داشت. تنها حزب دموکراتیک ملی و اخوان المسلمین نبودند که می‌خواستند رأی "آری" بدهند. برخی از جوانان انقلابی هم دلائل خود را برای آن داشتند. آنها بر این باور بودند که رأی "نه" باعث ایستائی انقلاب می‌شود و ارتش را بیشتر در قدرت نگاه می‌دارد. افراد بسیاری که نه طرفدار حزب دموکراتیک ملی بودند و نه به سبک اخوان المسلمین، خواهان جا کردن مذهب در حکومت بودند، به متمم اصلاحی قانون اساسی رأی "آری" دادند. برهان آنها هم این بود که ما نیاز داریم که سریع حرکت کنیم تا به نقش ارتش در حکومت پایان دهیم. رأی "آری" گامها را به سوی انتخابات شتاب می‌بخشد و ارتش را به پادگانهایش باز می‌گرداند. در خیابان و در اینترنت هر دو جریان (آری و نه) امر خودشان را پیش بردند. گروه "نه‌گویان" سکولار دلائل خودشان را قاطعانه در ویدئوهائی خلاق در یوتیوب بیان کردند. با اینهمه در میان کمپین مذهبی‌ها (نه لزوماﱟ از اخوان المسلمین، مثل کسانی که "سلفی" نامیده می‌شوند) افراد زیادی بودند که ناصادقانه به رأی دهندگان می گفتند که رأی "آری"، رأی به اسلام است، اگر تو پیامبر را دوست داری، باید رأی "آری" بدهی. این برهانهای سطحی و ناصادقانه نه تنها نیروهای سکولار را، بلکه هر کسی را که در پی حقیقت بود، بسیار خشمگین کرد. بعد از روشن شدن نتایج رفراندم، برخی از این شخصیتها در یوتیوب ظاهر شدند و مفتخرانه اعلام کردند که اسلام پیروز شد و آنهائی که این را دوست ندارند باید به آمریکا یا کانادا مهاجرت کنند. بسیاری صدای خود را در محکومیت این رفتار بلند کردند، از جمله کسانی از خود اخوان المسلین. در کشوری که 85-90% مردم آن مسلمان است، جائی که مردم بسیاری کم‌سواد یا بیسواد هستند، این تبلیغات سطحی، بی‌نهایت خطرناک است. در هفتۀ بعد از رفراندم، در مقاله‌های زیادی این نکته مورد بحث قرار گرفت که هر کسی که از مذهب به این شکل سوءاستفاده کند، باید از صحنۀ سیاسی خارج گردد.

آیا نیروهای بیطرف بر جریان رأی گیری در مصر نظارت داشتند؟ در ایران، کمی پس از انقلاب 1979 ، یک رفرندام برگزار شد که هیچ نیروی بیطرفی ناظر بر آن نبود. همه چیز بر اساس برنامه‌های خمینی و روحانیان حامی وی پیش رفت. بی آنکه برای مردم و جریانهای سیاسی (سکولارها و چپها) آلترناتیو دیگری باقی بگذارند، خمینی این سؤال را به رفراندم گذاشت: "جمهوری اسلامی: آری یا نه؟" پیش از رفراندم سازمانها، گروهها و افراد غیر اسلامی دسترسی به تریبونها و رسانه‌های همگانی در کشور نداشتند و در اماکن عمومی مدام زیر حمله و ضرب نیروهای فشار طرفدار خمینی بودند. بعد از رفراندم اعلام شد که بیش از 90% رأی دهندگان به جمهوری اسلامی "آری" گفتند. در واقع هیچیک از شرایطی که برای یک رفراندم عادلانه ضروری است، در ایران تأمین نشد. در مصر چگونه بود؟

از نظر دسترسی داشتن به رسانه‌ها، من می‌توانم صادقانه بگویم که پیش از رفراندم همۀ گروهها این امکان را داشتند که در رسانه‌ها دیدگاههای خودشان را بیان کنند. باید به یاد داشته باشیم که بر خلاف 1979، ما حالا اینترنت داریم. ما می‌توانیم با نظراتمان به سراسر جهان دسترسی پیدا کنیم. من خودم هر وقت دربارۀ تصمیم‌گیری دربارۀ "آری" و "نه" گیج می‌شدم، به فیس بوک مراجعه می‌کردم و می‌دیدم که دوستانم و خانواده‌ام (اکثراﱟ در پشتیبانی از "نه‌گوئی") ویدئوهائی، مقاله‌هائی از اندیشمندان و فعالان و ژورنالیستهای مشهور و حتا ترانه‌هائی با طنز خاص مصری فرستاده‌اند. هنرمندان گرافیست طرحهای متنوعی خلق کرده بودند که "نه گفتن" را ترویج می‌کرد. یک آگهی حرفه‌ای از گروه "نه گویان" بود که در آن هنرمندان تلویزیون و سینما (از جمله مذهبی‌ها)، محمد البرادعی، عمر موسی و عمر حمزاوی (دانشمند و فعال سیاسی معروف) مردم را به "نه گفتن" تشویق می‌کردند و از آنها می‌خواستند که هر یک پنج نفر دیگر را به رأی‌دهی ["نه"] ترغیب کند. "نه‌گویان" سکولار گرایشی به استفادۀ مطلق از اینترنت داشتند و بنابراین دچار این برداشت غلط شده بودند که آنها احتمالاﱟ پیروز می‌شوند. بنظر می‌رسید که همۀ دوستان اینترنتی و فیس بوکی آنها نظراتشان را با هم در میان می‌گذارند. آنها فراموش کردند که اکثر مصریها به جای اینترنت دسترسی به منبر مساجد دارند. می‌توان گفت که هر دو گروه در خیابانها، تلویزیون، رادیو و اینترنت ( بویژه یوتیوب) فعال بودند.

آیا در روند تدارک رفراندم و پس از آن، به مخالفان طرح اصلاحی قانون اساسی حمله می‌شد؟ آیا آنها مورد تهدید قرار می گرفتند؟ آیا نظارتی بیطرفانه بر چگونگی رفراندم بود؟

البته این روند همیشه بدون مشکل نبود. من در یک ویدئو دیدم که در مرکز شهر مرد جوانی برای تبلیغ رأی "نه" در میان مردم اعلامیه پخش می کرد، وی بلافاصله مورد تهاجم قرار گرفت، روشن نیست که آیا حمله کنندگان از "‌آری‌گویان" بودند یا بقایای پلیس مخفی رژیم پیشین. مورد دیگر تاکتیکی از "آری‌گویان" بود. آنها میان مردم برنج و روغن و غیره پخش می‌کردند تا مردم به سود آنان رأی دهند. برخی از "نه گویان" شکایت داشتند که چرا برگۀ "آری" سبز است و برگۀ "نه" سیاه؟ در فرهنگ ما، رنگ سبز را بیشتر از سیاه دوست دارند. در مورد نظارت بر رفراندم [و امکان تقلب] یک موردی دیدم که مطمئن نیستم تا چه حد می‌توان آن را تخلف عمومی دانست. دو روز پیش از رفراندم من یک ویدئو دیدم که دو مرد که چهره‌هاشان دیده نمی‌شد، یک دفتر از برگه‌های انتخاباتی را در دست داشتند که روی زمین پیدا کرده بودند، حاوی اطلاعات 300 رأی دهنده. اگر چه نمی‌توان این مورد را بررسی کرد، اما اگر حقیقت داشته باشد، نشانۀ بسیار نگران کننده‌ای است. با اینهمه، من نمی‌توانم گزارش کنم که در میان مصریان شک و تردید بزرگی نسبت به روال "پاکیزۀ" رفراندم وجود داشت.

گزیده هایی از کتاب جنبش اجتماعی زنان- آندره میشل (3)

ترجمه: دکتر هما زنجانی زاده



توضیح: کتاب بسیار قدیمی ست، اما مطالب آن، هم چنان از جذابیت برخوردار هستند. گزیده هایی که انتخاب شده اند، به معنی غیر جذاب بودن باقی قسمت ها نیستند. هدف، خلاصه کردن و نگاهی کوتاه به نکات اصلی است که نویسنده تلاش کرده به خواننده بگوید. امید است که صدمه ای بر این هدف نویسنده وارد نکرده باشم. لاله حسین پور 



قرن نوزدهم، قرن سرمایه داری وحشی


".... سرمایه داری در طول تغییرات مداومش نمی تواند دوام بیاورد مگر آن که بر انباشتی که ناشی از سود به دست آمده از تولید تجارتی است، انباشت موادی را که از تولید غیرتجارتی تغذیه می کند، بیافزاید و این انباشت دوم شرط لازم انباشت نخستین است. درواقع زنان با تولید خانگی غیرتجارتی خود نیروی کار همسران و فرزندان شان را تدارک می بینند، نیروی کاری که آن ها می توانند در بازار به معرض فروش بگذارند. .... این انباشت پایه امروز هم انباشت سرمایه را ممکن می سازد"

"در این شرایط ایدئولوژی زن خانه دار به اوج خود می رسد زیرا همه از آن بهره مند می شوند"...."هرچند بحث راجع به کار زن در قرن شانزدهم آغاز می شود، این در قرن نوزدهم است که اتحادی علیه آن صورت می گیرد."..."خلع زنان از بازار کار به کارگران مرد امنیت خاطر می دهد و به برکت قانون ناپلئون، بورژواها به طور مجانی صاحب کلفتی ناتوان در خانه می شوند."

"درچنین شرایطی جای شگفتی نیست که زنان از همه قشرها سر به شورش بردارند. زنان کارگر علیه مزد کم، بیکاری، دشواری کارهایی که به آن ها واگذار می شود و زنان بورژوا علیه محرومیت از تمامی حقوق سیاسی و اقتصادی دست به قیام می زنند".

"پیش از کارل مارکس، فلورا تریستا به درون مایه فکر نو دست یافت: رهایی زنان کارگر تنها از خود آنان ساخته است. هیچ کس بهتر از فلورا وضعیت رقت بار زنان کارگر را نشان نداده و هیچ کس قبل از او آزادی زن را تا بدین حد با آزادی تمام کارگران مرتبط نساخته بود".

"در سال 1793... یک پیروزی نصیب زنان می شود: حق کار یعنی موضوع اصلی مطالبات فلورا علی رغم راه حل دوگانه وحشتناکی که توسط پرودون سوسیالیست به زنان ارائه شده:"خانه دار یا روسپی"، در اعلامیه دولت موقت جمهوری به عنوان حق همه شهروندان شناخته می شود".

"در انگلستان.... زنان همراه با مردان در جنبش چارتیست ها دست به مبارزه زدند."

"در اقتصاد سیاسی کارل مارکس، تحلیل تولید کالایی و سود ناشی از کار دست مزدی، سودی را که سرمایه و خانواده می تواند از تولید خانگی غیرکالایی زنان به دست آورد، مخفی می کند و به همین جهت کارل مارکس و انگلس و ببل رهایی زن را تنها در پرتو رهایی پرولتاریا متصور می دانند".

"نوآوری در نظر و عمل انقلابی، زائیده ابتکار زنان طبقات متوسط و طبقه کارگر بود که گاهی از یاری طبقات مرفه نیز بهره مند می شد..... فعالیت آن ها به نفع آموزش ابتدایی و حرفه ای دختران جوان، به خصوص در بطن جنبش فروبل، دولت های اروپایی را مجبور کرد که اجباری شدن مدرسه ابتدایی را برای هر دو جنس برقرار سازند..... اقداماتی که توسط انجمن های زنان در قرن 19 به نفع محرومین صورت گرفت، سبب شد که مؤلفی بنویسد: در طول یک قرن زنان در واقع هدایت کنندگان واقعی کارمندان کشوری مرد بودند و به آن ها چگونگی برخورد با مسئله رفاه را آموزش می دادند."..." نقش دیگر زنان نوآور در قرن بیستم دفاع از حقوق اقلیت های قومی وتمایلات ملی مردم محروم بود."

"هم زمان در ایالات متحده ..... مارگارت فولر...نیز به این نتیجه رسید که آزادی زنان جز با مداخله خود آنان میسر نمی شود، فکری اساسی که بشارت جنبش های فمینیستی را داد که تاکنون ... دنبال شده و هنوز باقی مانده است".

"از طریق مجلات زنان بود که فمینیسم زنان طبقات متوسط در قرن 19 نظرات خود را به خوبی بیان کرد.... فمینیست ها.... خواهان برابری حقوق زنان در کار، ازدواج و خانواده شدند."

"فکر اساسی دیگری که در فمینیسم قرن 19 ظهور کرد، این بود که زنان تمامی کشورها باید با یک دیگر متحد شوند و به یاری یک دیگر حقوق خود را به دست آورند."..." تمامی مطالبات زنان که در طول قرن 19 طرح ریزی شده بود در یک طرح عملیاتی به منظور پایان بخشیدن به ستمی که بر زنان روا داشته می شد، تنظیم گردید. در 1899 در دومین گردهم آیی بین المللی در لندن، 5000 زن به نمایندگی از سوی 600هزار فمینیست عضو 11 شورای وابسته در آن شرکت داشتند.... باید نشان داد که رهایی زنان نه فقط به نفع آنان بلکه به نفع تمامی جامعه بشری است. رهایی زنان به مثابه رهایی مردان نیز خواهد بود.... آن چه که انسانی است برای فمینیسم بیگانه و نامأنوس نیست". 

جنبش فمینیستی و وضعیت زنان در قرن بیستم

" در آغاز قرن بیستم مسائل متعددی که از قرون وسطی بسط یافته بودند در ذهنیت فمینیست غربی جای گرفته بود. این فکر که در فرانسه در قرن چهاردهم توسط کریستین دوپیزا و در انگلستان در قرن هفدهم توسط ماری آستل و در قرن هیجدهم توسط ماری ول استون کرافت بیان شده بود که:

تفاوت های بین مردان و زنان ناشی از طبیعت آنان نیست بلکه نتیجه آموزش متفاوت دو جنس است،
اعتراض به مرگ مدنی زن در خانواده و خلع ید از او در امور اقتصادی و سیاسی،
طرد اخلاق جنسی دوگانه،
آزادی زنان در گرو فعالیت خود آنان است،
حق زن در استفاده از لذات مستقل از ازدواج،
آزادی زنان از آزادی تمام کارگران جدایی ناپذیر است،
ارتباط و پیوند ... بین مبارزه برای ارتقاء زنان و مبارزات صلح،
بدون زنان، دموکراسی شکست می خورد،
مبارزه زنان برای ارضای نیازهای تمامی جامعه،

........".

"زنان مبارز بخش فرانسوی به کمیسیون های تخصصی تقسیم شده بودند تا تمامی مسائل مربوط به زنان را در جامعه بررسی کنند...... آن ها برای زنان کارگر متأهل، آزادی تصاحب مزد خودشان را به دست آوردند.... هم چنین قوانین و مجازات های ترک نفقه پدری، ممنوعیت کار کودکان در شیشه گری ها، ورود زنان در سازمان های بزرگ اداری.... حداقل دست مزد برای مستخدمین خانه، برابری حقوق معلمین مرد و زن و بالاخره برچیدن روسپی خانه ها می باشند."

"در همین اوان 1904 در آمریکا و انگلستان دومین سازمان بین المللی تأسیس شد که با کمیته هایی که در این دو کشور بر ضد حق رأی زنان به وجود آمده بود، به مخالفت برخاست و در عصر حاکمیت ملی گرایی جهتی بین المللی اتخاذ کرد."... "این سازمان ها برای محکوم کردن روسپی گری که آن را "بردگی اجباری زنان برای حفظ منافع مالی مردان" نامیدند، با یک دیگر به توافق رسیدند."

"آن ها در سطوح مقدم مبارزه برای صلح حضور داشتند...... اما مطالبات کارگران زن نیز توسط فمینیست ها ندیده گرفته نشد. ... موفق گردیدند که در معاهده ورسای در 1918 و در کنوانسیون جامعه ملل اصل "کارمساوی، مزد مساوی" را که فمینیست ها طی نسل ها به دفاع از آن برخاسته بودند، بگنجانند...... از 1916 اعتصاب زنان در کارخانه های اسلحه سازی صورت گرفت."

"در فاصله دو جنگ پس از جنگ اول جهانی زنان 21 کشور حق رأی به دست آوردند. سایر مطالبات : رفاه کارگران زن، کمک هزینه خانوادگی، برابری شرایط کار برای هر دو جنس، دفاع از کودکان نامشروع، حق حفظ نام و ملیت برای زنان متأهل، .... از بین بردن روسپی گری، بهبود بهداشت و رفاه کودکان، آموزش جوانان و هم چنین بهبود شرایط کار و....اما فمینیست ها علی رغم پویایی خود موفق نشدند... حق حفظ ملیت زنان متأهل را به دست آورند."

"از سوی دیگر زنان کارگر و کارمند با خشونت از حق اشتغال خود به دفاع برخاستند. آن هم در دوره ای که با افزایش بیکاری ناشی از بحران جهانی، بازگشت زنان به خانه ها امری پذیرفته شده و دست رسی به مشاغل عمومی برای زنان متأهل قانونا ممنوع بود".

"از 1920 نلی روسل فمینیست فرانسوی برای تفکیک مسئله تولید مثل از روابط جنسی تلاش کرد. او "اعتصاب شکم ها" را به مادرانی که فرزندان بسیار داشتند توصیه می کرد. تحت فشار متعصبان، مجلس فرانسه به قانون 1920 که کنترل زاد و ولد راممنوع می ساخت و مجازات سقط جنین عمدی را افزایش می داد، رأی مثبت داد و چیزی نگذشت که بلژیک، ایتالیا و آلمان نیز به فرانسه تأسی جستند".

"شخصیت گرایی (پرسنالیسم) فلسفه ای بود که مبارزه فمینیست ها را برای احقاق حقوق و ارتقاء زنان تحت تأثیر قرار داد.....و خواهان حیثیت و کرامت فردی بود..... خواستار بهره مندی زنان از حقوق سیاسی و اقتصادی شان بود...... طرد تبعیض بین مردان طبقات و نژادهای مختلف در مورد زنان نیز صادق است." 

وضعیت زنان پس از جنگ 1965-1945

"پایان دومین جنگ جهانی شاهد بازگشت انبوه مردان و گذر از فعالیت نظامی به کشوری بود. در کشورهای غربی از زنان به خاطر سهم آن ها در مقاومت در برابر فاشیسم و تولید، تجلیل به عمل آمد.... با این همه زنان را به خانه فرستادند تا جایی برای مردان از جنگ برگشته باز شود.... زنان مجبور به پذیرش مزد کمتری از مردان شدند تا بتوانند شغل خود را حفظ کنند".

"از زمانی که سیمون دوبوار کتاب برجسته خود جنس دوم را که هنوز تازگی خود را حفظ کرده است، انتشار داد (1947) این امید در دل فرانسویان به وجود آمد که زنان عاقبت حقوق خود را به دست خواهند آورد. .... این اثر در همان زمینه فلسفه پرسنالیست قرار دارد که الهام بخش فمینیست ها بود. سیمون بر ضرورت این امر که زنان به منظور دست یابی به استقلال باید به کاری اشتغال داشته باشند تأکید بسیار داشت. " 

دوره بازسازی فمینیسم (1980-1960)مبارزه برای جدایی روابط جنسی از تولید مثل

"پیش رفت علم شیمی و فن پزشکی روش های مؤثری را در امر جلوگیری از بارداری ابداع کرد.... سیمون گفته بود که "آزادی زنان از شکم آغاز می شود".... اما در شرایطی که "هنوز روش جلوگیری صددرصد وجود ندارد، جدایی رابطه جنسی از تولید مثل کاملا نمی تواند تحقق یابد، مگر آن که زنان نیز حق سقط جنین را به دست آورند"....."مادام که حکومت ها در کشورهای پیش رفته مفهوم ابزاری از زنان راحفظ کنند، جنگ سقط جنین هنوز کاملا پیروز نشده است."

"در ماه مه 1968 طغیان ریشه دار جوانان دانشگاهی فرانسوی به وقوع پیوست. در حالی که زنان جوان دلایل عمیق تری نسبت به مردان برای نارضایتی داشتند:

" سقط جنین هنوز ممنوع بود، تبعیض در شغل، دست مزدها، دست رسی به مسئولیت های مهم، ستم جنسی و سیمای مبتنی بر جنس گرایی زنان در رسانه های گروهی به شدت حس می شد. و هم چنین نقش دوگانه ای که همچنان بر دوش زنان سنگینی می کرد.... افشاء کار نامریی خانگی، تحلیل نظام پدرسالار، زن به عنوان یک طبقه محروم و استثمارشده...."

"فمینیست ها نشان داده اند که در تمامی قلمروها نوآور بوده اند. چه در قلمرو فلسفی و چه در ایستار زنان و ایستارهای اجتماعی نسبت به زنان."

"... بدون شک در قلمرو مبارزه بر ضد تسلط جنسی و تجاوز به زنان است که جنبش های آزادی زنان تا کنون بیش از همه فعال و مؤثر بوده اند."

"همراه با درخواست جدایی رابطه جنسی از تولید مثل به برکت جلوگیری از بارداری و سقط جنین و با طرد مورد تجاوز قرار گرفتن زنان، حق بهره مندی از لذات برای آنان که فمینیست ها خواهان آن هستند، مطرح می شود. .... در تمام دنیا هنوز هم هزاران زن وجود دارند که توسط شوهران شان کتک می خورند و جرأت شکایت ندارند. 

نتیجه

"تاریخ زنان، نخست داستان سرکوب آنان و پنهان نگاه داشتن آن است..... سرکوب زنان حدود هشت هزار سال است که استمرار داشته است....و تا به امروز ادامه یافته است."

"تاریخ زنان نه فقط تاریخ سرکوب آنان است، بلکه تاریخ مقاومت آنان در برابر این سرکوب و مقید نگاه داشتن آنان نیز هست که تا به امروز کم و بیش مخفی نگاه داشته شده است."

"زنان گروه بسیار ضربه پذیری را تشکیل می دهند که تولید تجارتی و غیر تجارتی آن ها عنصر تعیین کننده برای انباشت سودی است که توسط شرکت های چندملیتی و طبقات متوسط تحقق می یابد".

"آن تریستا می گوید: برای آن که از این بخت برخوردار باشیم که در مسیری درست قرار بگیریم کافی است تمامی ارزش ها و مقررات تمدن مذکر سرمایه داری خود را واژگون کنیم".

"طرد ارزش ها باید همراه با طرد فرآیندها و تشکیلات اجتماعی ی باشد که آن ها را به وجود آورده و نشر می دهد.... بدون طرد این نظام ها واعمالی که مولد ارزش های انباشت است، هر پیروزی زنان محکوم به شکست می شود......فمینیست ها خواهان توزیع برابر تولید و توزیع منابع جهانی در سطح جهانی هستند. فمینیست ها در برابر جنگ داخلی راه حل جستجوی خستگی ناپذیر صلح را قرار می دهند.... در برابر سرکوب سیاسی و شکنجه به اعتراض بی وقفه دست می زنند... در برابر نظامی گرایی افراطی، مبارزه شدیدی را برای اسلحه زدایی و به کار گرفتن هزینه های زیاد نظامی به منظور از بین بردن گرسنگی، بیماری و بی سوادی را طرح می کنند."

"بنابراین ضمانت دوام و گسترش فمینیسم بستگی به عمق بخشیدن به تحلیل در مورد سرکوب زنان دارد...... بدین سان فمینیسم موفق خواهد شد تا نظام های فاسد سازمان اجتماعی و بین المللی را بی ارزش و بی اعتبار کند. سازمان هایی که در آن ها بی عدالتی و کهتری قبل از هر چیز زنان تمامی کشورها را در بر می گیرد".

"فمینیسم که امرز یک آیینی بر خلاف آراء متعارف است، نظریه و عمل میلیون ها زن و مرد در جهانی در جستجوی یک جامعه دادگستر خواهد شد." پایان 
جنبش زنان در ایران

نسرین الماسی
شش پرسش از چهار کوشنده حقوق زنان
شهروند: درست در لحظه ای که تصور می شد دنیا به خواب رفته است و هر تغییر و تحولی را فقط باید در خواب ها و رویاها جست، درست در لحظه ای که می رفت تا کسالت و رخوت انرژی و توان نسل جوان و پر شور را به یغما ببرد، درست در لحظه ای که مبارزات پیگیر و بی امان زنان در منطقه داشت در زیر فشار فرهنگ دیکتاتوری کم توان، زیرزمینی و محفلی می شد، دنیا خمیازه ای کشید و از خواب رخوت به در آمد و حق خواه و حق طلب در برابر دیکتاتوری های ریز و درشت قد علم کرد. دنیا بیدار شده است تا به هر چه فرهنگ دیکتاتوری است نه بگوید و با نه بزرگ خود دست یاری دهد به تمام کسانی که برای دوام دیکتاتوری لازم بوده است حقوقشان سرکوب شود. در این بین نقش زنان منطقه بخصوص در ایران بسیار سرنوشت ساز و موثر بوده است. آنان با اعلام مطالبات خود سطح توقع جامعه را بالا برده اند و همین مسئله باعث شده است که پایه های حکومت ولایت فقیه که نماینده اسلام سیاسی و در قدرتند، در برابر حتی خواسته های حداقلی زنان به لرزه درآید. به همین دلیل آمران و عاملان حکومتی بی رحمانه در برابر هر گونه تشکل و تجمع زنان در طول این سی و اندی سال صف آرایی کرده اند و تا سر حد جنون به سرکوب زنانی پرداخته اند که تنها می گویند من انسانم. اما این سرکوب ها باعث نشده است که راه مبارزات زنان کاملا سد شود چرا که مطالباتشان طبیعی تر و حداقل تر از آن چیزی ست که بشود آن ها را به بوته فراموشی سپرد. مطالبتشان چون طلب هوا است و آب برای زیستن. برای همین خواسته هایشان همچون آب روان جاری شده است در سطح هر کوچه و برزن و خیابانی و هیچ سد و بندی دیگر قادر نیست آنها را مهار کند.
8 مارچ دیگری را پشت سر گذاشتیم. صد سالگی جنبش زنان را در دنیا قدر می نهیم و نیز تجربیات و مبارزات زنان را، به همین منظور نظرات چهار تن از زنان فمنیست را -که جنبش و مبارزات زنان با زندگی شان درآمیخته است – با طرح شش پرسش زیر جویا شدیم تا شاید جنبش رنگارنگ زنان را بهتر بشناسیم.
در این گفت وگو دکتر هایده مغیثی (استاد دانشگاه)، دکتر شهرزاد مجاب ( استاد دانشگاه)، عفت ماهباز (روزنامه نگار و کوشاگر حقوق زنان) و نیز لیلی پورزند (کوشنده حقوق زنان و کوشاگر حقوق بشر) با ما همراه بودند که از آنان سپاسگزاریم، بخصوص این که این گفت و گو در دقیقه 90 به بار نشسته است که بدین وسیله از آنان به خاطر فشاری که بر اثر کمبود وقت بر آنان روا شد، پوزش می خواهیم و همکاری و همراهیشان را بسیار قدر می دانیم.
همان گونه که در زیر ملاحظه می کنید به دلیل کمبود وقت و نیز نوشتاری بودن این گفت و گو، برخی از عزیزان پرسش شنونده به برخی پرسش ها جواب نداده اند و آنها را در هم ادغام کرده اند و یا به طورکلی در قالب یک متن واحد پاسخگو بوده اند.
پیش از شروع گفت و گوها یک صدمین سال جنبش زنان را به شما خوانندگان عزیز شادباش می گوییم. و اما پرسش های مطرح شده چنین اند:

1ـ تعریف شما از جنبش زنان چیست؟
2ـ از نظرشما اولویت های جنبش زنان در ایران کدامند؟
3ـ جنبش زنان چه میزانی در جنبش سبز فعال بوده است؟
4ـ انفعال تظاهرات خیابانی صرفنظر از توحش حکومت، آیا می تواند در این مسئله باشد که جنبش سبز نتوانسته با چتر بزرگتری خواسته های زنان و به طور کلی اقلیت های زبانی، مذهبی، کارگران و… را پوشش دهد؟
5ـ متحدین جنبش زنان در کشور چه طبقات، گروه ها و جنبش هایی هستند یا می توانند باشند(کارگران، دانشجویان، اقلیت های زبانی، مذهبی، و …)
6ـ چه تشابهاتی بین جنبش زنان در ایران و نیز زنان منطقه می بینید؟

***

دکتر هایده مغیثی ـ استاد دانشگاه
جنبش فمینیستی به وجود دموكراسی و آزادی های سیاسی و مدنی وابسته است


ـ در تعریف عام می توان گفت فعالیت جمعی آموزشی و تبلیغاتی در میان زنان، برای زنان و توسط زنان “جنبش” زنان را پدید می آورد. همانطور كه می دانید زنان از بیش از صد سال پیش در بسیاری از اعتراضات و شورش های خودجوش مردمی علیه افزایش قیمت ها، افزایش مالیاتها و اعتراض به شرایط كار حضور داشته اند. این اعتراضات و شورش ها عمدتاً نتیجه شرایط روزمره زندگی آنان و خانواده شان و به خاطر ادامه حیات صورت می گرفته. نیز در تقریبا تمام جوامع زنان در جنبش های سیاسی آزادی خواهانه و ضد استعماری و ضد سرمایه داری نیز حضور داشته اند، اما لزوما نه به عنوان زن، یعنی موجودی با خواسته ها و صدای مستقل. فعالیت سیاسی آنان زمانی به “جنبش” تبدیل شد كه حضور زنان به طور متشكل، خواسته های معین از آن جمله رفع نابرابری بین دو جنس و سلسله مراتب جنسی و تبعیضات سیاسی و اجتماعی و حقوقی را مطرح کرد. خواسته ها در هر جامعه با توجه به سطح توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن جامعه اولویت های معین و خاص خود را داشته، اما اصل مشتركی كه در همه جا زنان را به حركت درآورده و می آورد تبعیضات و بی عدالتی های مبتنی بر جنسیت و باورها ـ سیاست ها و نهادهای پدرسالارانه بوده است. اصلاحات حقوقی و اجتماعی برای بهبود کیفیت زندگی زنان، توانمند ساختن آنان برای مشارکت سیاسی؛ کار و آزادی فعالیت و رفت و آمد؛ حقوق برابر در خانواده، انتخاب لباس، و حق انتخاب در رابطه با رابطه جنسی ـ ازدواج و باروری و بالاخره؛ آزادی فعالیت های فرهنگی از جمله خواست های زنان بوده و هست، با این هدف كه كنترل زندگی خود را در دست داشته باشند.
در ایران با آنكه زنان هرگز سرنوشت خود را بدون اعتراض نپذیرفته و از اواخر قرن نوزده در بسیاری از جنبش های اعتراضی عصر شرکت می کردند، اما از آغاز قرن بیستم و در جریان جنبش مشروطیت است كه فعالیت سیاسی زنان به تعریفی كه ارائه دادم به “جنبش” تبدیل می شود، البته بنا بر شرایط سیاسی حاكم و قدرت یا ضعف دولت ها جنبش زنان اوج و نزول داشته. یعنی دوره های مختلف جنبش زنان با قوت یا ضعف سرکوب و خشونت سیاسی و قدرت آمرانه حکومتگران كه بخش مهمی از استراتژی توسعه سرمایه داری و روند تجدد در ایران بوده است ارتباط داشته. دوران سلطنت رضا شاه با آنكه از لحاظ تاریخی تحولات مثبتی برای زنان در بر داشت، اما دولتی كردن جنبش زنان و ممنوعیت فعالیت های سیاسی آنان جنبش زنان را عملا نابود كرد. این نكته را درباره دوران سلطنت پسرش، پس از كودتای ٢٨ مرداد تا انقلاب بهمن نیز می توان گفت. استفاده رژیم از آرمان زنان و به كار گرفتن عامل زور و کئوپتاسیون برای جنبش فمینیستی تأثیرات منفی شدیدی داشت. رژیم از طریق غیر سیاسی کردن فعالیت زنان و منزوی ساختن مبارزه آنان برای کسب برابری جنسی از مبارزه برای کسب عدالت اجتماعی، دموکراسی و حق تعیین سرنوشت، جنبش زنان را در چشم نیروهای مترقی بی اعتبار ساخت و ابهامات و سردرگمی بسیار در مورد خواست های فمینیستی پدید آورد. عدم وجود جنبش مستقل فمینیستی که بتواند بلافاصله پس از انقلاب منافع عام زنان را مطرح کند و گفتمان لازم را برای بحث ستم زن در زمینه خاص فرهنگی ـ اجتماعی ایران در حكومت ملایان ارائه دهد و به بسیج زنان علیه سیاست های زن ستیز آنان بپردازد، پی آمدهای فاجعه باری برای زنان داشت .
می توان گفت در دوران یكی دو ساله پس از انقلاب ما شاهد خیزش و نیز افول دور سوم جنبش زنان با گرایشات سوسیالیستی بودیم. دور چهارم جنبش با پایان جنگ ایران و عراق و درگذشت خمینی و به حركت درآمدن جامعه مدنی آغاز شد كه تا كنون علیرغم استبداد خفقان آور و استفاده گسترده حكومت از قوه ی قهریه ادامه دارد.


ـ تنگناهای موجود در این رابطه حاصل ٣٠ سال حكومت ایدئولوژیك مذهبی و محدودتر شدن حق انتخاب و اختیارات زندگی زنان و مردانه تر کردن فرصت های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است. علیرغم آنكه دولت انحصار مطلق استفاده از همه نوع خشونت را دارد، و بر نهادهای سیاسی و قانونی كشور به طور کامل مسلط است، زنان ایران در نبردی بسیار نابرابر که زندگی آنان را تهدید می کند بر سر حقوقشان مشغول مبارزه اند. فعالان حقوق زنان چه در داخل و چه در خارج از كشور موفق شده اند مباحث حقوق زنان را در قلب مبارزات سیاسی و فعالیت های جامعه مدنی بنشانند. زنان در ایران در شرایط بسیار دشوار سركوب فیزیكی و فرهنگی با خلاقیت بی مانند با مسالمت، شكیبائی و كار مستمر آگاهی دهنده در برابر تبعیضات آشكار و پنهان اجتماعی و قانونی در برابر عدم مدارای فرهنگی و خشونت دولتی و خانگی مبارزه كرده اند، اما این مبارزه تازه آغاز شده و برای پیشرفت به فضای مطلوب و آزادی های مدنی و سیاسی نیاز دارد. مبارزه در راه برابری جنسیتی بدون وجود یك جنبش قوی فمینیستی حاصل نمی شود، و جنبش فمینیستی به وجود دموكراسی و آزادی های سیاسی و مدنی وابسته است .
با ابقای محمود احمدی نژاد در پست رئیس جمهوری عرصه برای فعالیت نیروهای دموکراسی خواه از جمله زنان، از آنچه بوده تنگ تر شده. پس دموكراسی نیاز مبرم زنان ایران و اولویت اصلی است تا بتوانند علیه سیاست های جنسیتی و قوانین زن ستیز به طور متشكل و با برنامه و استراتژی هماهنگ و پی گیر مبارزه كنند .
اما باید بگویم گفتمان و سنت ها و رفتارهای اجتماعی تحقیركننده زنان در انحصار حكومت گران نیست و به چالش كشیدن آن مبارزه گسترده فرهنگی را می طلبد. از آن بدتر تحقیر فعالیت های فمینیستی و خصومت ایدئولوژیك با فعالان حقوق زنان حتی امروز در میان بسیاری از هواداران واقعی یا خودپندار زحمتكشان و طبقه كارگر نیز وجود دارد. اخیرا دوستی مقاله ای اینترنتی را برایم فرستاد كه آقائی از تهران كه گویا روشنفكر چپ هم هست، سخت به جنبش فمینیستی تاخته بود چون این جنبش خصلت طبقاتی ندارد، فراطبقاتی است و به قول او به منافع زنان كارگر بی اعتنا است. ظاهرا ایشان قبلا حكم داده بوده كه جنبش زنان متحد جنبش كارگری است، ولی بعداً به خطای خود پی برده و جنبش زنان را به خاطر آنكه محدود به مطالبات “زنان بورژوا” است و آنها نیز تنها خواهان آزادی پوشش و حق طلاق و حضانت هستند، مانعی در راه پیروزی جنبش كارگر می بیند. تداوم چنین درك زمخت و عقب مانده از جنبش فمینیستی و در حقیقت از نیازهای زنان طبقه كارگر ، كه حداقل سی چهل سال است كمتر شنیده ایم تحیرآور است. ابراز آن به عنوان یك نظریه آنهم با چنین قاطعیتی تنها می تواند ناشی از بی اطلاعی این فرد از تحولات نظری دانش فمینیستی و تنوع دیدگاه ها و استراتژی مبارزاتی جنبش های فمینیستی عصر حاضر و مطالبات زنان ایران باشد، درك پیچیده تر و كمتر ساده انگارانه از تحولات نظری و عملی جنبش های نوین اجتماعی كه جای خود دارد. به هرحال منظور اینست كه تلاش های فكری، فرهنگی، سیاسی و اخلاقی فعالان حقوق زنان و فمینیست های ایران ناگزیر هم زمان در چند سطح اما با یك هدف باید صورت بگیرد و آن آموزش و آگاهی دادن به ذهن های منجمد شده چه مذهبی و چه سكولار، چه چپ، چه لیبرال، است، با این امید كه آنان برابری حقوقی زنان و عدالت جنسیتی را بخش مهم از جنبش دموكراسی و عدالت اجتماعی دانسته و تحقق آن را به سود جامعه به طور عام بدانند.
ـ جنبش سبز بخشی از جنبش جامعه مدنی است یعنی اپوزیسیون بعد از انتخابات یك جریان همگن نیست و تنوع وسیعی از وابستگی های طبقاتی و قومی و زن و مرد، جوانان، كارگران، روشنفكران را در بر می گیرد. تبعا گروه های جامعه مدنی طیف های نظری ـ سیاسی متفاوتی را نمایندگی میكنند، از جمله دیدگاه های مذهبی و سكولار، لیبرال و چپ، میانه رو و رادیكال. این مجموعه تفاوت ها، ائتلافات، هم جهتی ها، اتحاد عمل ها و یا تقابل ها و درگیری های بینابین و درونی آنها ، كلیت حركت و جهت تحولی جنبش را شكل می بخشد. طیف وسیع اپوزیسیون اكنون شامل سه مقوله عمده است. یك مقوله بخشی از نظام حاكم است كه خواهان حفظ وضع موجود با اصلاحاتی بسیار محدود است. پس از آن طیف های متنوع اصلاح طلب خارج از نظام قرار دارند كه به درجات مختلف خواستار اصلاحات جدی تر در چارچوب نظام سیاسی و قانونی موجودند ، و سرانجام جریاناتی هستند كه خواهان تغییرات اساسی تر و فوری تر رژیم و برچیدن كل نظام و دولت مذهبی اند. زنان هم در هر سه مقوله حضور دارند. چالش مهمی كه پیش روی فعالان جنبش زنان قرار دارد این است كه چگونه می توان در ائتلاف افقی و مشاركت در شبكه های سیاسی جنبش حضور فعال داشت، اما در گفتمان اصلاح طلب اسلامی مستحیل نشد .
با توجه به عملكرد جنبش زنان در جریان انتخابات و اعتراضات میلیونی پس از انتخابات كه زنان عملا رهبری جامعه مدنی را برای ابراز نارضایی جامعه و طرح خواسته ها به عهده داشتند، می توان امیدوار بود كه بلوغ، پختگی و پایداری زنان فعال بر تلاش های سایر نیروهای اجتماعی و نوع و حدود همكاری ها تأثیر داشته باشد. اصولا هر ائتلاف سیاسی ماهیت فراطبقاتی دارد و عملكرد زنان و موفقیت آنان در دنبال كردن یكی از دو خواست كه تجدید نظر در قانون اساسی بود عملی آگاهانه و انقلابی بود كه موفق شد حمایت بسیاری از گروه های دیگر از جمله مثلا اتحادیه اتوبوس رانان را جلب كند. بیانیه هائی كه در هفته گذشته در دعوت به راهپیمائی به مناسبت روز جهانی زن انتشار اینترنتی داشت به نظر من تلاشی بود برای زنده نگاه داشتن اعتقاد به تاثیر توان جمعی، امید به امكان تغییر و اعتماد به نفس اجتماعی كه رژیم با استفاده از ابزار ایدئولوژیك و سركوب می كوشد نابود كند. اینكه از جمله حمایت كنندگان راهپیمائی گروه های دانشجوئی بودند نشان می دهد تلاش برای بسیج هم نظران و گروه های دیگر موفقیت داشته و جوانه های ائتلافات آینده برای خواست های اساسی تر ایجاد شده. جمهوری اسلامی در سراشیبی افتاده. تجربه تمام انقلابات و جنبش های سیاسی از جمله شورش های مردمی اخیر در خاورمیانه و شمال افریقا نشان می دهد كه شدت دادن به سركوب و محدودتر كردن فضای سیاسی و تنوع بخشیدن به ابزار تجاوز به حقوق انسانی مردم تنها ممكن است فرجام یك رژیم سركوبگر را كمی به تأخیر بیاندازد، اما آنرا متوقف نخواهد كرد.
در رابطه با دورنمای جنبش برابری خواهی زنان ایران و رابطه آن با سایر جنبش های جامعه مدنی تنها می توان گفت كه بی تردید، تحولات فکری و سیاسی ای که در جنبش حقوق زنان در سی سال گذشته رخ داده از تحولات فکری و سیاسی عام كشور تأثر پذیرفته و نیز متقابلاً بر آن تأثیر گذاشته است و این پروسه تا فروپاشی نظام ولایت فقیه ادامه خواهد داشت. 

***

شهرزاد مجاب ـ استاد دانشگاه
در میان انبوه چهره ی زنان در قاهره، تونس و تهران به دنبال خودم می گردم

پاسخ به سئوالات مطرح شده را در نکات زیر خلاصه می کنم:
من فمینیستی خوشبخت و خوش شانس هستم! شاهد صدمین سالگرد بین المللی زنان هستم. یک قرن مبارزه برای آزادی و برابری، یک قرن مبارزه برای رهایی زنان ـ یا درست تر بگویم ـ ، رهایی بشریت از نظام پاتریارکی. کاری بس دشوار، کاری بس ناتمام. خوشبخت هستم که از چندین دهه ی اخیر این مبارزه خاطره و آگاهی زنده و پویایی دارم.


فمینیستی خوش شانس هستم که خاطره ی اولین هشت مارچ پس از پیروزی انقلاب مردم ایران را به خوبی به یاد دارم. 8 مارچ 1979 (اسفند 1357) زمانی که برای اولین بار زنان ایران به شکل نیرویی منسجم، نیرویی تازه نفس اجتماعی در مقابل نظام مردسالار- مذهبی تازه به قدرت رسیده ایستادند. خوش شانس هستم که امروز شاهد خیزش های توده ای زنان و مردان در دنیای عرب و شمال افریقا هستم.
اما در عین حال فمینیستی دل نگرانم. دل نگران از تکرار فاجعه ی تجربه ی زنان ایران پس از پیروزی انقلاب و یک صدا شدن، آگاهانه و ناآگاهانه، چپ و ارتجاع برای خارج کردن زنان از صحنه ی سیاست و بازسازی جامعه نوین ایران و ساکت کردن جنبش زنان. در مقابل این تهاجم دولتی ـ مذهبی ـ سیاسی زنان ساکت ننشستند. زنان ایران از سال صفر (Year Zero) علیه روابط مذهبی ـ پاتریارکی رژیم اسلامی طغیان کردند، اما شورشگری زنان در یک جنبش مبارز با دوام که سازش ناپذیری با رژیم اسلامی را پیشه خود کرده باشد و مهمتر از آن متکی بر یک برنامه روشن باشد، فشرده نشد. مبارزات توده ی زنان در سه دهه گذشته افت و خیز زیادی داشته است و عمدتا خودجوش بوده است. البته گروهی از زنان با افق های سیاسی تعریف شده و به طور کمابیش منسجم حرکت کرده اند. اینان ائتلافی از زنان خانواده های در قدرت، زنان جریان ملی ـ مذهبی، و عده ای از زنان سکولار صاحب نظر بیرون از حاکمیت هستند و برنامه شان تشویق نظام به ایجاد اصلاحاتی در قوانین ضد زن بوده است.
حضور زنان، مخصوصا زنان جوان، با چهره های جسورانه و زیبا در مبارزات خیابانی که در خیزش توده ای مردم در خرداد 1388 در ایران چشم گیر بود در چند ماه اخیر به شکل محدودتری در مصر و تونس دیده می شود. حس فمینیستی خوبی است که این تصاویر که در رسانه های غرب و شرق و اینترنت به طور گسترده ای پخش می شود مرا به یاد حضور نسل من در خیابان می اندازد. نسلی که برای تخطئه ی تجربه انقلابیش به نسلی “دگم”، “خیال پرداز” و “نسلی که با زمانه حرکت نمی کند” متهم شده است.
در میان انبوه چهره ی زنان در قاهره، تونس و تهران به دنبال خودم می گردم. به یاد شعار “ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم” می افتم و به این فکر می کنم که آیا چند دهه دیگر، نسل آینده، به جوانان پرشور و جسور میدان تحریر قاهره اتهام “خیال پرداز” را می زنند؟ آیا “آرمان خواهی” بخشی از عدالت خواهی و هدفمند زندگی کردن نیست؟
خیزش های مردمی اخیر، چه در ایران و چه در دنیای عرب، افسانه های استعماری قدیم و جدید را برملا می کنند ـ این که مردم “خاورمیانه” و “خاور نزدیک” یا “دنیای اسلام” عقب مانده هستند، تجربه دمکراسی ندارند، معتقد به ارزش های آزادی و برابری نیستند، زن ستیزند، بیگانه ستیزند، در چنگال مذهب اسیرند، تروریستند…. اما این مبارزات به همه دنیا نشان داد که مدافعان سرسخت استبداد در خاورمیانه و در سراسر دنیا آمریکا و متحدین اروپایی و همدستانشان در منطقه هستند؛ آنهایی که از آزادی و دمکراسی در منطقه وحشت دارند، آمریکا، اسرائیل، بریتانیا، فرانسه، چین و روسیه هستند. این افسانه که مردم منطقه از مراکش تا افغانستان و پاکستان خواب تئوکراسی اسلامی را می بینند و در رویای ساختن حکومتی اسلامی هستند، بار دیگر افشا شد. در خیابان های تونس، مصر و الجزایر و یمن و ایران مردم عدالت و آزادی می خواهند. این افسانه که زنان منطقه مطیع و سرسپرده ی اسلام هستند در خیابان های قاهره، اسکندریه، تونس، تهران و شیراز برملا شد.
کنجکاوی فمینیستی مرا وادار به درک عمیق مبارزات خیابانی مردم ایران، مصر، تونس، لیبی، عراق، هائیتی، کلمبیا، فلسطین، ویسکانسین (آمریکا)، اردن… می کند. مردم دنیا شاهد مبارزات روی صفحه ی تلویزیون و اینترنت و رسانه های اجتماعی هستند. از هنرمندان آوازخوان و روشنفکران گرفته تا فعالان سیاسی به شیوه های گوناگون از جمله خلق آثار هنری به دفاع از مردم می پردازند و همبستگی و اتحاد بین المللی بین زنان، کارگران و دانشجویان و روشنفکران را ترویج می کنند. به یاد بیاوریم که در پشتیبانی از خیزش مردم ایران ندای “ما همه ایرانی هستیم!” بلند شد و “ایرانی شدن” به معنای “تسلیم نشدن” و “مقاومت کردن” به کار گرفته شد. فرهنگ نویسان در آینده این معانی جدید را ثبت خواهند کرد و نسل آینده ی زنان مدیون مقاومت میلیونی زن و مرد در مقابل استبداد و استثمار خواهد بود.
سیر تحولات اخیر منطقه را تا کنون چنین می بینم: علیرغم سرکوبی های وحشیانه، مبارزات مردم، از جمله مردم ایران، به طور روزافزونی رادیکال تر می شود. این را در شعارها به خوبی می توان تشخیص داد، اما باید هوشیار باشیم و اشتباهات زنان ایران پس از سرکوب جنبش در 8 مارچ 1357 را تکرار نکنیم. از جوانب مثبت این تجربه یعنی قاطعیت در مبارزه علیه رژیم سلطنتی و جهانگشائی امپریالیسم آمریکا، درس بگیریم و از توهمات نسل من یعنی ضد امپریالیست بودن خمینی یا تغییر روبنائی و تعویض چهره دولتمردان زن ستیز بپرهیزیم.
آنچه برای من روشن است این است که مطالبات حداقل زنان ـ لغو بی قید و شرط کلیه قوانین شرعی و غیرشرعی زن ستیز و بخصوص حجاب اجباری ـ در چهارچوب رژیم اسلامی میسر نیست. خواست فمینیستی من رهایی زنان است که نه تنها سرنگونی رژیم را می طلبد بلکه حتی در چهارچوب یک رژیم دمکراتیک نوین نیز چیزی جز گام های اولیه نخواهد بود. جنبش زنان ایران، دنیای عرب و شمال آفریقا به طور عینی و فارغ از تمایلات ذهنی هر کس و هر نسل به مرحله ای گذر کرده که باید با شجاعت و اعتماد بنفس برنامه و روش مبارزه خود را در مقابل جامعه بگذارد تا محور گردهمایی نیروی عظیم زنان برای دست زدن به یک مبارزه اجتماعی آگاهانه باشد.

پانویس:
1ـ”سال صفر” عنوان فیلم 8 مارس است که به وسیله ی گروهی فرانسوی تهیه شد. 

***

عفت ماهباز ـ نویسنده، کوشنده حقوق زنان
در هیچ کشوری بدون یاری زنان، دموکراسی و آزادی شکل نخواهد گرفت


ـ هدف اصلی جنبش اجتماعی زنان ایجاد دگرگونی عمیق حقوقی و اجتماعی در جهت بهبود وضعیت زنان است، این امر با مشارکت و همکاری زنان سراسر کشور، از دورترین روستاها تا بزرگ ترین شهرهای کشور، تحقق می یابد، زیرا جنبش زنان نخبه به تنهایی قادر به پاسخگویی به خواسته های متفاوت زنان نیست. در کشور ما، پیروزی تنها با تلاش زنان اسلامی، زنان سکولار و همراهی این دو با هم امکان پذیر می گردد. همراهی و همکاری با دیگر جنبش های دموکراتیک، رشد جنبش زنان را سرعت می بخشد.
ـ باگذشت بیش از صدسال از تاریخ مبارزات آزادی خواهانه ی زنان ایرانی و صدسالگی روز جهانی زن، زنان ایران درگیر در نبردی نابرابر، هم چنان خواستار همان حقوقی هستند که بیش از یک قرن برای کسب آن مبارزه می کرده اند. قبل از برآمدن جنبش سبز “رفع تبعیض از زنان در قوانین”، خواسته اصلی زنان کشورمان محسوب می شد که همچنان بخشی از خواسته زنان ایران است. امروز پس از 22 ماه از جنبش سبز، در آخرین بیانیه جمعی از فعالان جنبش زنان به مناسبت ۸ مارس 1389آمده است:”آزادی و رفع هرگونه تبعیض، از قانون گرفته تا فرهنگ و سنت، خواسته های همیشگی ما بوده است.” در این بیانیه همچنین بر این تاکید شده که کسب آزادی بدون رسیدن به برابری ناممکن است.
ـ شاید بتوان زیربنای جنبش همگانی سبز ـ که بیانگر خواسته های صد سال اخیر مردم ایران است ـ را مدیون حرکت پرشور و آگاهانه زنان در پانزده سال اخیر دانست. در جنبشی که زن و مرد دوشادوش هم در خیابان ها بودند و در برخی مناطق زنان جلودار و فریادکنندگان آزادی، آیا زنان این هموارکنندگان، با حضور پررنگ و مستقل و موثر خود در جنبش همگانی و حقوق بشری سبز، نقش ویژه ای را ایفا ننموده اند؟ واقعیتی که به شهادت ده ها حلقه فیلم ضبط شده، نشان از این دارد که زنان حافظ اصلی و پیگیر عدم خشونت و راه صلح آمیز برای مبارزه بوده اند.
دو سه ماه بعد از سرکوب از سوی حکومت و برقراری شرایط خفقان زنان با نوشتن دو جزوه و پخش آن بین حامیان جنبش زنان در مقابل جو خشونت طلبی حکومتی ،”جامعه باید امن باشد، و خانه باید امن باشد” ضمن بیان موضع خود در مقابل خشونت، بیاری مردم شتافتند. بی شک جنبش سبز بخش وسیعی از آن شور و حرکتش را هم مدیون جنبش زنان است. زنان با شیوه های مسالمت آمیز، اما بسیار شجاعانه و پیگیر، و مستقل شان در حداقل پانزده سال گذشته روح عدم خشونت را در کالبد جامعه دمیدند و به مثابه یک جنبش مدنی عمل کردند. در رشد و روند در پیش جنبش سبز در عمل در میدان، با تلاش های آگاه گرانه، مردم را به آرامش دعوت نمودند.
شواهد چند ساله اخیر در ایران نشان می دهد که پیش از جنبش اعتراضی سبز، زنان حرکت چشمگیری در بیان خواسته هایشان در جامعه داشته اند. پیشینه و زمینه فعالیت اجتماعی و فرهنگی جنبش زنان، سبب ساز حرکت زنان در بسیج آزادی های دموکراتیک و به میدان آوردن زنان، در برجسته نمودن خواسته های شان گردید که همین امر، در خودآگاهی عمومی نیز نقش چشمگیر داشته است. زنان در جنبش عمومی نه فقط در چارچوب خواسته های خود حرکت کردند بلکه در جامعه هم نقش پیشبردی داشتند.
اگرچه آمار دقیقی وجود ندارد، اما بنا به شواهد فیلم ها و عکس های موجود، میزان شرکت زنان در تظاهرات جنبش سبز با مردان تقریبا برابر بوده است. زنان از همان اوایل همه جا حضور داشتند، اما جنبش زنان حضور و مطالباتش را اعلام نکرد و این موجب نگرانی بخشی از هواداران جنبش زنان براین مبنا شد که: با توجه به تجربیات جنبش زنان در دوران های مختلف تاریخی در ایران، همواره در هر لحظه و در هر شرایطی جنبش زنان باید مبرم ترین خواسته هایش را اعلام کند و اینکه چگونه بیشترین نقض حقوق بشر در این سی سال در حق زنان روا شده وگرنه فردا جامعه با توجه به تفکراتش ما را نادیده می گیرد بازهم سانسور می شویم.
ما که همه جا مشت مدنی و صلح آمیزمان بلند بود چرا در آن هشت ماه اول صدایمان بلند نشد؟ آیا به این دلیل بود که ضعیف بودیم و یا افرادی که در راس بودند به اندازه کافی قدرت و شهرت و رشد کافی نداشتند، یا اختلافات شخصی را دامن زدیم و اختلافات شخصی سیاسی شدند و یا از هراس اینکه به ما انگ بزنند “رهبری طلبی می کنیم”،”انحصارطلبی می کنیم” ” فرصت طلبی می کنیم” و … هزاران انگ دیگر…. و یا شاید شکل تشکل زنان به گونه ای است که این مسایل را پیش می آورد و نبودن ساختار هرمی و یا یک رهبری قوی در جنبش زنان ایران سبب ساز آن می شود؟
با تکیه بر تجربیات صد ساله با تاکید بر حفظ استقلال جنبش زنان، با توجه به اینکه جنبش سبز تمامی جنبش جامعه مدنی ایران نیست و تنها بخش بسیار بزرگی از آن است، در نتیجه اولویت های جنبش سبز لزوما همان اولویت های جنبش زنان نمی تواند باشد، اما از آنجایی که هر جنبشی یک فرایند است که در آن فرایند مطالبات و خواسته ها شکل می‌گیرد و خواسته‌های مردم جلو می‌رود، زنان باید بتوانند با بیان خواسته هایشان خودنمایی کنند. ما باید بتوانیم مطالبات مان را در جنبش عمومی به گونه ای طرح کنیم تا سبب تضعیف آن نگردد. ما باید بتوانیم عاقلانه و سنجیده مطالبات مان را بیان کنیم .بیان مطالبات، ما را قوی و کل جنبش را تقویت می کند. از این رو جنبش زنان با گامی به جلو، به مناسبت ۸ مارس1389، مطالبات خود را در این مقطع بسیار پیچیده نیز مطرح کردند و خواستار آزادی، برابری و تغییر بند بند قانون شدند.”بنابراین تغییر قانون، شروع حرکت ما به سمت دموکراسی و برابری جنسیتی و رعایت حقوق همه مردم کشورمان خواهد بود” 1
ـ پرسش را با پرسشی دیگر شاید پاسخ دهم. آیا رهبران فعلی جنبش سبز فریادهای مصمم زنان را در این سال ها شنیده اند؟ اگر چه زنان در انتخابات در گروه “همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات”، مطالبات و خواسته های زنان را به گوششان رساندند، اما بعد از انتخابات و برآمد جنبش سبز در بیانیه ها و اعلامیه ها از خواسته های زنان حرفی به میان نیامد. در خارج از کشور هم زنان و حضور پر رنگشان در جامعه، در اتحادهایی که به طیف مذهبی مربوط می شد حضوری نداشتند، و اقلیت های زبانی، مذهبی، کارگران و… که به دلایل سرکوب از تشکل و انسجامی برخوردار نبودند هم در برنامه ها جایی نداشتند، اما در مورد اقلیت های زبانی، مذهبی، کارگران و… از همان آغاز آنان به صورت پراکنده در کنار بقیه مردم بودند و نبود اتحادیه ی خاص آنان هم ،اعلامی از جانب آنان نبود و نمی توان گفت که توقف جنبش سبز بعد از 8 ماه به دلایل در بر نگرفتن چتر حمایتی از آنها بوده است، اما آنچه که سبب ساز توقف حرکت موقتی جنبش سبز شد نه نبودن این چتر که سرکوب وحشیانه مردم و نیروهای جوان خواهان تغییر، دستگیری ها و یا اجبار خروج فعالان بود و اینکه ادامه حرکت آنها نیاز به تفکر و سازماندهی دارد ودر این میان به درستی، این سکون سبب آن شد که اقشار مختلف مردم از خود بپرسند آیا فقط به دنبال “رای خود” باید باشند یا مسایل مهمتری را باید بطلبند؟ آیا رهبری اتفاقی این جنبش می تواند به خواسته های آنان پاسخ گوید؟ 
در نتیجه ی آن، رهبران جنبش سبز نیز تلاش نمودند با گفتار حمایتی از کارگران و اقلیت های قومی و دینی، با آنها نزدیکی ایجاد کنند، اما در مورد چتر بزرگتر مردم هنوز ناامید نشده اند و در تلاش برای تغییر آن هستند از جمله در این میان تلاش جنبش زنان را می توان در”همگرایی سبز جنبش زنان” برشمرد. بخشی از نیروهای جنبش زنان تلاش کردند با بخشی از نیروهای روشن مذهبی از جمله خانم زهرا رهنورد و فخرالسادات محتشمی پور از رهبران حزب مشارکت از در گفت و گو در آیند و با گذاشتن برنامه های مشترک با آنها به بررسی مشکلات زنان بپردازند و شاید این زمینه ای شد تا در ویراست منشور سبز تغییرات اندکی ایجاد شود و در ویراست دوم منشور جنبش سبز 25 بهمن89 تاکید شود:”بر همین اساس جنبش سبز بر حمایت از حقوق زنان، نفی هرگونه تبعیض جنسیتی و احترام به حقوق اقوام و مذاهب مختلف ایرانی تأکید ویژه دارد”.
با توجه به حضور دوباره مردم در 25 بهمن، اول، دهم و هفدهم اسفند و… ، آیا می توان نام انفعال بر حرکت مردم نهاد؟ مردم در شرایطی در خیابان ها حضور می یابند که دستشان خالی ست و تنها با شجاعت شان برای تغییر در جامعه می کوشند. آنها را با موتور و چماق و تجاوز و زندان راهی خانه ها کردند، اما حضور آنها چه معنایی دارد؟ آیا مردمی که بدون پشتوانه هیچ تشکلی تنها با عشق و آگاهی برای تغییر به میدان آمده اند می توانند امیدوار باشند در زیر چتر رهبری فعلی و یا… به خواسته های خود می رسند؟ این ها به تلاش و چالش نیروهایی که در میدان هستند برمی گردد و آینده پاسخ آن را خواهد داد.
ـ تمامی جنبش های دموکراتیک یک جامعه اعم از قومی و دینی و زبانی می توانند متحد جنبش زنان باشند. جنبش زنان برای رشد و حضور همه جانبه در جامعه ضروری می داند که در فعالیت های دموکراتیک آنها، با حفظ استقلال و خواسته های مستقل خویش شرکت جوید.
ـ قرن ها است پدرسالاری آمیخته با قوانین دینی، بر منطقه حاکم است و قانون شریعه در عمل و در اجرا سرنوشت زنان را تعیین می کند و سبب ساز فرهنگ و سنت های نوشته و نانوشته هزارساله، می گردد که همچون زنجیری به دست و پای زنان بسته می شود؛ قوانینی که ریشه در دین و خرافات دارد و بدترین قوانین ناقض حقوق بشر در این کشورها اعمال می گردد. اجرای “حکم سنگسار” ـ خشونت آمیزترین شکل قتل انسان که عملا به زنان اختصاص دارد ـ در ایران و افغانستان و “ختنه زنان” در مصر و برخی از کشورهای دیگر منطقه هنوز از بین نرفته و این ها خود سبب ساز آن است که زنان از نظر آگاهی رشد لازم را نکرده باشند. در نتیجه گاه خود زنان، عامل اصلی دامن زدن به خرافات و دشواری برای خود و زنان دیگر می گردند و فعالان جنبش زنان در منطقه را به چالشی بزرگتر می کشانند و مانعی برای پیشرفت می گردند .در قرن بیست و یکم در منطقه خاورمیانه هنوز تساوی زن مرد در قوانین و در عمل به اجرا درنیامده است. تلاش برای رسیدن به برابری و از بین بردن قوانین پدرسالار به تلاش و زمان طولانی تری نیاز دارد. وضع به گونه ای برای زنان دشوار است که گاه برای رسیدن به ابتدائی ترین حقوق خود جان بر سر آن می نهند و کاربرد خشونت علیه زنان در خانه و خیابان در این کشورها حرف اول را می زند، اما همه باید بدانند: بدون آزادی زن، آزادی در بند است و جامعه در غل و زنجیر. این هر جنبش و حکومتی را به شکست می کشاند. در هیچ کشوری بدون یاری و همکاری زنان، دموکراسی و آزادی شکل نخواهد گرفت.
تورنتو (8 مارس 2011)
زیر نویس:
بخشی از بیانیه جمعی از فعالان جنبش زنان به مناسبت ۸ مارس1389: آزادی و رفع هرگونه تبعیض، از قانون گرفته تا فرهنگ و سنت، خواسته های همیشگی ما بوده است. اکنون بسیاری از خواهران و برادرانمان به خاطر اندیشه شان در بندند. آزادی همه زندانیان اندیشه از مطالبات همیشگی ما بوده است و ما براین باوریم که هیچ قانونی نمی تواند برای ما عدالت و دموکراسی به ارمغان بیاورد مگر اینکه در بند بندش حقوق برابر زن و مرد دیده شود. بنابراین تغییر قانون، شروع حرکت ما به سمت دموکراسی و برابری جنسیتی و رعایت حقوق همه مردم کشورمان خواهد بود و بدون شک تا آن روز هر ۸ مارسی برای ما روز اعتراض خواهد بود.
در منشور جنبش سبز درباره جنبش زنان آمده است: برقراری آزادی و برابری از اهداف انکارناپذیر انقلاب اسلامی مردم ایران در سال ۱۳۵۷ است. پوشیده نیست که جنبش سبز نیز بر ضرورت دستیابی به آن اهداف والا تأکید دارد. نفی هرگونه انحصارطلبی فکری، رسانه ای و سیاسی و نیز مبارزه با حذف فیزیکی هر اندیشه و دیدگاه در سرلوحه ی اهداف جنبش سبز قرار دارد. ضروری است در این جهت، برای رهایی مردم از هرگونه سلطه ی سیاسی (استبداد، یکه سالاری و انحصارطلبی)، سلطه ی اجتماعی (تبعیض و نابرابری های اجتماعی) و سلطه ی فرهنگی (وابستگی و تقید فکری) تلاش شود. بر همین اساس جنبش سبز بر حمایت از حقوق زنان، نفی هرگونه تبعیض جنسیتی و احترام به حقوق اقوام و مذاهب مختلف ایرانی تأکید ویژه دارد.(ویراست دوم منشور جنبش سبز 25 بهمن 89)

***

لی لی پورزند ـ کوشنده حقوق زنان
زنان ارتباطی دو جانبه، فعال و عمیق با جنبش سبز داشته اند

ـ جنبش زنان ایران، مجموعه ای است از مطالبات زنان از اقشار مختلف. حرکت های فردی زنان و یا حرکت های آنان در قالب گروه های کوچک چند نفره برای تجزیه و تحلیل وضعیت موجود و یافتن راه کار برای تعدیل شرایط تقریبا همزمان با پایان جنگ ایران و عراق شروع شد. این حرکت ها بسیار محدود و پرمخاطره بود چرا که زنان به صورت فردی و یا در گروه های کوچکی که کاملا به آن معتمد بودند سعی می کردند قدم های کوچکی نه در جهت تغییر بلکه در جهت تعدیل وضع موجود حاکم بردارند. حال این کار یا با انتشار مقاله ای، کتابی و یا جزوه ای بود و یا حتی با برگزاری دوره های کوچک و خصوصی زنانه در خانه ها و دفاتر کار برای شکافتن و به بحث گذاشتن موضوع. در دوران اصلاحات دستکم فضا برای کار اجتماعی بازتر شد گرچه این بدان معنا نیست که گذار هشت ساله از این دوران دستاوردی شگرف برای زنان ایرانی به ارمغان آورده باشد. این دوران اگر یک دستاورد ماندگار و غیر قابل انکار برای زنان ایرانی داشت، همانا هم صدا شدن زنان از قشرهای مختلف در گروه های گوناگون برای اعتلای وضعیت خود و به تبع یادگیری کارگروهی، تمرین اعتراض مدنی در اشکال مختلف، مذاکره، ائتلاف و حتی دستگیر شدن و زندان رفتن و دوباره کار کردن بود. این زنان فعال در اقشار مختلف بسته به سلیقه ها، پشتوانه ها و باورهای فرهنگی، مذهبی و سیاسی خود هرکدام با تعریفی متفاوت از دیگری مشغول به رایزنی برای کسب حقوق پایمال شده شان شدند. گاه این گروه ها با هم هیچگونه همخوانی سلیقه ای نداشتند و گاه بر سر موضوعی خاص توافق می کردند و بر سر آن ائتلافی غیر رسمی داشتند. اگر بخواهم مثالی بیاورم، باید بگویم که برخی از گروه های زنان مذهبی و وابستگان مستقیم و غیرمستقیم حکومتی، عمیقاً به اصول دینی پایبند بودند و اعتقادی به تغییر قوانین به صورت ریشه ای نداشتند، بلکه معتقد بودند قرائت های موجود از دین بنیادگرایانه است و باید تلاش شود تا در برخی موارد این قرائت ها متعادل تر شوند. این گروه از زنان از امنیت شخصی و حرفه ای و تشکیلاتی بیشتری برخوردار بودند چرا که خودی بودند. گروه های دیگر زنان که به اصطلاح “غیر خودی”بودند و وابستگی های تشکیلاتی و عقیدتی نداشتند از مصونیت کمتری برخوردار بوده و رمز ادامه حیات شان سازش با گروه اول بود تا دستکم بتوانند از تریبون آنان برای بیان خواسته های کوچک شده و حداقلی خود استفاده کنند. زنان گروه اول نیز در توافقی نانوشته می دانستند که به جایگاه علمی و اجتماعی و توان نوشتاری و بعضا موقعیت های بین المللی زنان گروه دوم احتیاج دارند. بنابراین در توافقی نانوشته و یا حتی ناگفته هر دو گروه با حفظ مرزهای عقیدتی و سیاسی به همکاری و نه ائتلاف با هم مشغول بودند و هزینه هم می پرداختند. بعد از پایان اصلاحات و دلسردی و یأس حاکم بر جامعه، شاید تنها قشری از جامعه که نه تنها از حرکت بازنیاستاد بلکه فعالیت های خود را وسعت بخشید، زنان ایرانی بودند. حال که رسانه ها محدودتر شده بودند زنان به تشکیل گروه ها و هسته های کاری در قالب سازمان های غیرانتفاعی و یا انجمن ها پرداختند که شاید در نگاه اول کار این نهادها چندان در چارچوب تعریف های متعارف از فعالیت اجتماعی نگنجد، بلکه بیشتر شباهت به کار نهادهای خیریه داشته باشد. ولی آنگاه که کار این نهادها با نگاهی به پشتوانه قبلی آن و با در نظر گرفتن شرایط سیاسی وقت مطالعه شود، شاید بتوان کار آنان را تعبیری جدید از فعالیت زنان برای احیای حقوق خود دانست. همچنین زنان ایرانی در این دوران به تشکیل و تشکل و تقویت کمپین های اجتماعی (که بعضا چند سالی از عمرشان می گذشت) با هدف برابری جنسیتی پرداختند که از مهمترین آنها می توان به “کمپین یک میلیون امضا و یا تغییر برای برابری” و یا “کمپین نه به قانون سنگسار” و همچنین “نه به لایحه حمایت خانواده” اشاره کرد. کار این کمپین ها ایجاد آگاهی در سطوح مختلف جامعه در مورد وضعیت حقوقی و اجتماعی زنان و تلاش برای یک صدا کردن زنان، مردان و خانواده ها در مورد برابری جنسیتی بود. در این دوران نیز شاهد فعالیت زنان از طیف های مختلف اجتماعی و فرهنگی هستیم ولی شاید آنچه این دوران را از گذشته متمایز می کند، حضور پررنگ تر نسل جوان است و اینکه شاید بتوان گفت با برگزیدن شعار تغییر برای برابری به عنوان نام مهمترین و مطرح ترین کمپین حقوق زنان، گفتمان غالب از تعدیل قوانین به تغییر قوانین حرکت کرد. این تلاش ها چند ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 به اوج خود رسید آنگاه که برای نخستین بار بعد از گذشت بیش از بیست سال از فعالیت های زنان در طیف های مختلف و تلاش برای سیاسی نکردن حرکت هایشان، آنان در یک حرکت بسیار هدفمند، مستقیماً پا به عرصه سیاست گذاشتند و ائتلاف همگرایی زنان را اعلام کردند. زنان از طیف های بسیار متنوع با هم رسما ائتلاف کردند و به جای حمایت از یک کاندیدای مشخص، نامزدهای انتخاباتی را مورد سئوال قرار دادند که این در تاریخ مبارزات زنان ایران نقطه عطفی بود. در این ائتلاف، زنان فعال ایران با دیدگاه های بسیار متفاوت بر سر چند محور اصلی توافق کردند و از نامزدهای ریاست جمهوری خواستار ارائه نظر و برنامه شدند. مهمترین محور مطالباتی این ائتلاف حول مساله ضرورت پیوستن ایران به کنوانسیون رفع تبعیض از حقوق زنان دور می زد. زنان ایرانی بیش از دو دهه بود که به طرق گوناگون و با استفاده از ابزارهای متفاوت در تلاش برای رسیدن به این هدف بودند که با وجود همه فعالیت ها، این آرزوی دیرین با کارشکنی های بنیادگرایانی که مطابق قانون اساسی قدرت و ابزار حکومتی استبدادی را در دست دارند، همچنان عقیم ماند. من باور دارم طرح همگرایی زنان، جنبش زنان را وارد مرحله جدیدی از حیات و بالندگی کرد.


ـ از دیدگاه من مهمترین مطالبه جنبش زنان در ایران از بیش از دو دهه پیش تا کنون بحث برابری قانونی است. البته من باید متذکر شوم که این به هیچ وجه بدان معنا نیست که زنان ایرانی در عرصه های دیگر زندگی با تبعیض مواجه نیستند. همچنین باید اضافه کنم که تاکید زنان ایران برای برابری قانونی بدان معنا نمی باشد که با تحصیل این برابری قانونی، تمام مشکلات زنان در ایران حل خواهد شد. بلکه باید بگویم تاکید زنان ایرانی بر تغییر قانون برای کسب برابری جنسیتی حقوقی به دلیل وخامت موقعیت قانونی زنان طبق قوانین حاکم بر ایران است. قوانین ناظر بر خانواده و احوال شخصیه از جمله ارث، قانون مجازات اسلامی، قانون کار و فراتر از همه قانون اساسی ایران، تبعیض های بی حد و حصری بر زندگی زنان از خصوصی ترین جنبه ها مانند کنترل امیال جنسی در زندگی زناشویی تا عمومی ترین جنبه ها مانند امکان مشارکت سیاسی در عرصه انتخابات ریاست جمهوری به عنوان کاندیدا بر نیمی از جمعیت جامعه که همانا زنان هستند، تحمیل می کند. به همین دلیل، زنان ایرانی محور اصلی فعالیت های خود را بر مبنای دستیابی به برابری قانونی بنا نهاده اند. ضرورت پیوستن به کنوانسیون رفع تبعیض از حقوق زنان نیز در جهت همین هدف اهمیت ویژه ای می یابد.
ـ من تصور می کنم شاید مقایسه جنبش سبز با جنبش زنان به طور مستقیم مطالعه ای جامع و فراگیر نباشد چراکه این دو حرکت دارای پشتوانه ها و تاریخچه متفاوتی هستند گرچه در بسیاری زمینه ها نقاط اشتراک دارند و همچنین ماهیت وجودی آنها نیز از نظر مطالعات جامعه شناسی و سیاسی متفاوت است گرچه بازهم شباهت هایی باهم دارند. ولی من بر این باور هستم که حرکت های زنان در طول سالیان گذشته، جامعه را با بحث مطالبات مدنی و مبارزات مدنی آشنا کرد. آنگاه که زنان ایرانی برای طرح مطالبات خود در سطح اجتماع پا به خیابان های تهران گذاشتند و در تجمع های کوچک صدای خود را رساتر به سطوح مختلف جامعه رساندند، آنگاه که سرود برای جنبش زنان ساختند، آنگاه که روز جهانی زن را در خیابان ها جشن گرفتند، آنگاه که در خیابان ها از نیروهای امنیتی کتک خوردند و دستگیر شدند و آنگاه که به زندان رفتند و در زندان های زنان به خاطره نویسی و خبرنگاری پرداختند و آنگاه که آزاد شدند و مصمم تر در راه اهداف خود گام برداشتند، مفاهیمی جدید از جنبش مدنی را به جامعه نمایاندند که شاید جنبش سبز به نوعی از این تعریف ها و تمرین های نوظهور در جامعه ایران، الهام گرفت.


ـ من بر این باور هستم که جنبش سبز در طول یک سال و اندی که از حیاتش می گذرد همچنان در جذب لایه های وسیع جامعه از جمله کارگران و از جمله اقوام گوناگون به خصوص در مورد جذب حمایت استان های مرزنشین که همواره تحت ظلم مضاعف بوده اند و همچنین در جذب مردم ساکن شهرستان ها و شهرهای کوچک به طور عام، کارنامه درخشانی برای مرور ندارد. تصور می کنم پرداختن به این بحث و ریشه یابی و گمانه زنی در این خصوص از بحث امروز ما خارج است و به همین دلیل آن را به زمانی دیگر موکول می کنم. ولی چنانچه بخواهم به طور خاص به رابطه زنان با جنبش سبز و یا برعکس رابطه جنبش سبز با زنان بپردازم باید اذعان کنم که این پیوند بسیار عمیق و دوجانبه بوده است. از دید من، زنان برخلاف گروه هایی که در بالا به عنوان مثال از آنها نام برده شد، از ابتدا ارتباطی دو جانبه، فعال و عمیق با جنبش سبز داشته و همچنان هم دارند. همان طور که در پاسخ قبلی متذکر شدم، زنان نه منفعلانه بلکه فعالانه پا در عرصه زدو وردهای انتخاباتی گذاشتند و کاندیداها را به چالش کشیدند. آنان با این کار به کاندیداهای ریاست جمهوری اعلام کردند که چنانچه خواسته های آنان بی پاسخ بماند و یا بر آنها وقعی گذارده نشود، از حمایت نیمی از جمعیت کشور محروم خواهند بود. آنان اعلام کردند که دیگر کورکورانه پیرو نخواهند بود، بلکه آگاهانه تصمیم خواهند گرفت. این نوع برخورد، آنان را عمیقا با بدنه حرکت های جامعه پیش از انتخابات پیوند داد. پس از انتخابات نیز که شاهد حضور میلیونی مردم در اعتراضات خیابانی بودیم، زنان از قشرهای گوناگون در صف مقدم بودند. قربانی دادند و بازهم آمدند. مادران عزادار هسته اعتراضی خود را نه منفعلانه، بلکه با نقش پذیری فعالانه شکل دادند. زنان فعال روانه زندان شدند و همچنان در زندان هستند ولی خموش و ساکت نیستند. در تجمعات اخیر در یک ماه گذشته آشکارا حضور زنان به ویژه زنان میان سال بسیار چشمگیرتر از گذشته است. مادران دیگر فرزندان خود را برای حضور در خیابان ها و مواجهه با خطر منع نمی کنند، بلکه شال و کلاه می کنند و پا به پای آنها به خیابان ها می روند. شاید زنان خوب می دانند که آرزوی داشتن فردایی بهتر برای فرزندان شان میسر نمی شود مگر اینکه سیستم کنونی تغییرات ساختاری و اساسی کند. زنان فعال ایران در تجمعات اعتراضی تصمیم گرفتند در دسته و گروه خاصی تحت نام جنبش زنان، با هم حرکت نکنند تا مصونیت بیشتری داشته باشند ولی شواهد گواه بر این است که آنان به صورت منسجم و نه متمرکز در همه فازهای جنبش حضور داشته اند. امروز هم شاید زنان چه در زندان، چه در کنار همسران زندانی خود، چه در مقام مادران زندانیان سیاسی و یا کشته شدگان، چه در مقام همسران مخالفان و حتی آنان که مجبور به جلای وطن در این دو سال اخیر شده اند و یا آنانی که مثل بسیاری از ما سال هاست خارج نشین شده اند، همراهان همیشگی جنبش هستند و تا به امروز سکوت اختیار نکرده اند و منفعل نبوده اند.
6ـ ورود و کنکاش در این بحث مقایسه ای، مطالعه ای است تاریخی، سیاسی و جامعه شناسی و شاید آسان نباشد با در نظر گرفتن یک یا دو محور، نظری کلی در این مورد بیان کرد. ولی چنانچه بخواهم بدون ورود به مباحث علمی و دانشگاهی، جنبش زنان ایران را با دیگر کشورهای منطقه و به ویژه کشورهای با اکثریت جمعیت مسلمان مقایسه کنم باید بگویم شاید این جنبش در سال های ابتدایی حیات خود شبیه تر به جنبش های مشابه در کشورهای همسایه بود. بدین معنا که کشورهای مسلمان منطقه که الگوهای موفق محلی برای جنبش زنان ارائه می دهند در اکثر موارد فعالیت های خود را در راه پروراندن ایده و هدف طرح قرائت های نوین از اسلام در جهت بهبود وضعیت زنان، در طی سالیان سال متمرکز کرده اند. این جنبش ها با طرح بحث نسبی گرایی فرهنگی سعی در حفظ سنت های دینی و فرهنگی خود و در عین حال برقراری ارتباط با دنیای بیرون و پذیرفتن استانداردهای جهانی نموده اند. زنان ایرانی نیز در آغاز راه با توسل به این شیوه سعی کردند از طرق مسالمت آمیز به سوی اهداف خود پیش روند و در آن فضای خطرناک به حیات خود ولو با روند رشد کندتر ادامه دهند. این روش برای شکستن یخ های موجود و آماده سازی فضا بسیار مناسب بود و گفتمان حقوق زن را در ابعاد وسیع حتی در لایه های مذهبی و حکومتی گسترش داد و شاید رمز موفقیت فراگیر شدن این جنبش نیز در همین سیاست داخلی که ارزان هم به دست نیامده بود نهفته بود. ولی آنچه جنبش زنان ایران و یا برآیند آن را از دیگر جنبش های منطقه متمایز می کند نوع و ساختار حکومت و بدنه سیاسی حاکم بر ایران است که با دیگر کشورهای منطقه تفاوت های ماهوی دارد. ایران در زیر سیطره حکومت دیکتاتور دینی است که از هیچ ابزاری برای سرکوب مخالفان و به قول خودش “دگراندیشان” کوتاهی نکرده و نمی کند. حکومت ایران با آویزان شدن به ریسمان حکومت الهی هر سرکوب و جنایتی را توجیه می کند و هر حرکت اصلاح طلبانه، تغییر طلبانه و اصولا هر مطالبه ای را عناد با دین و حکومت می نامد و از ابزاری که خود برای خود در قانون خلق کرده و از هرم قدرتی که خود برای خود تعریف کرده استفاده می کند تا نفسی به حق برنیاید. اینجاست که جنبش زنان ایران نیز دستخوش تغییر ساختاری می شود و از استراتژی اصلاح به سوی استراتژی تغییر حرکت می کند. جنبش زنان ایران پس از طی ده سال و اندی از حیات خود خواهان تغییر قوانین تبعیض آمیز می شود و این را مهمترین هدف خود قرار می دهد. این شاید نقطه ای است که جنبش زنان ایران از جنبش زنان دیگر کشورهای منطقه جدا می شود. تصور نمی کنم ارائه بحثی دقیق در این خصوص در محدوده این نوشته و بدون انجام تحقیقات ضروری، عملی باشد. آنچه بیان کردم تنها برداشت و تجربه شخصی ام از راهی بود که سالها پیش در ایران در آن پا نهادم و با تحول آن متحول شدم ، با تغییر مسیر آن تغییر مسیر دادم، با انعطاف آن منعطف شدم، با سرسختی آن سرسخت تر شدم و با راسخ ماندن آن راسخ ماندم گرچه دور از وطن.
صدمین سالگرد روز جهانی زن بر همه زنان جهان چه آنان که سرسختانه در این راه می جنگند و چه آنانی که بی صدا و صبور نابرابری ها را تحمل می کنند و به همه مردان برابری خواه مبارک باشد. آرزو دارم که در صد سال دوم حیات این جنبش جهانی شاهد همراهی مردان حق طلب بیشتری باشیم که این راهی است به سوی سلامت تر زیستن نوع بشر و در جهت تضمین آینده ای بهتر برای نسل های آینده.
زنان و سازمان‌های سیاسی؛ 
مروری بر یک تجربه

محیط مردانه سازمان‌ها و عدم درک زنان و بالاخره عدم پرداختن به مسائل و مشکلات اجتماعی و درجا زدن در سطح معینی از برخوردهای کلیشه‌ای با مسائل مربوط به جنبش‌های اجتماعی، یکی از دلایل دوری جستن زنان که به خاطر شرایط زندگی‌شان عملا با مشکلات اجتماعی درگیر هستند، از این سازمان‌هاست. این تجربه را نه فقط در سازمان فدائی، بلکه در اتحاد جمهوریخواهان نیز شاهد بوده‌ام. البته این، به معنای ترک میدان مبارزه توسط اعضای زن نیست. بلکه آنها با انرژی بیشتری در سازمان‌های دمکراتیک، زنان و حقوق بشر مشغول به کار شده‌اند و با موفقیت تمام، به مبارزه در این زمینه مشغولند.

‍بی بی سی: با توجه به تجربه حدود ۳۴ سال فعالیت سیاسی، تلاش می‌کنم نگاهی گذرا به نقش زنان در سازمان‌های سیاسی بر اساس این تجارب داشته باشم. قصد من نه تحلیل جنبش زنان در این سال‌ها و نه جمع‌بندی مبارزات آنها است؛ که این خود، نیازمند تحقیقاتی همه‌جانبه و وسیع و از حوصله این نوشته خارج است.

تلاش من، بیشتر مرور خاطراتی است که به فعالیت سیاسی‌ام در این سال‌ها مربوط می‌شوند و نیز به سهم و نقش زنان در سازمان‌های سیاسی از دریچه بازگویی تجربه شخصی و روشن کردن بخشی از واقعیاتی که فعالان زن با آن روبرو بوده و هستند. البته باید بگویم که این تجارب، به جنبش چپ و تنها بخشی از آن، یعنی سازمان فدائیان خلق و یا بخش‌هایی از آن مربوط می‌شود و تا جایی که اطلاع دارم در بسیاری موارد، تجارب در سازمان‌های دیگر، گرچه مشابه اما کاملا یکسان نیستند.

اولین تجربه فمینیستی من

من دوره دوم دبیرستان را در دبیرستان مختلط دانشگاه ملی آغاز کردم. این دبیرستان خصوصی بود، اما امکان استفاده از کمک‌های دولتی را برای همه دانش‌آموزانی که در امتحان ورودی قبول می‌شدند، به شرط کار برای دولت پس از اتمام تحصیلات، فراهم می‌کرد و من نیز از این امکان استفاده کردم.

سال ششم دبیرستان من، مصادف بود با زمزمه‌های انقلاب و اولین تظاهراتی که هنوز به شکل پراکنده وجود داشت. من هم با دوستان همکلاسی‌ام و همراه با بسیاری از دانش‌آموزان، اعتصاب و تحریم کلاس‌های درس را شروع کردیم. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اولین شورای مدرسه‌مان با ۲۰ نماینده از کلاس‌های مختلف تشکیل شد که اکثر آن‌ها دانش‌آموزانی بودند که فعالیت سیاسی داشتند و هوادار یکی از نیروهای سیاسی آن زمان بودند.

دست‌کم ۶ نفر از نمایندگان این شورا از جمله خود من، از اعضای پیشگام دانش‌آموزی و طرفدار سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران بودند. آن زمان، من که در تابستان، با کار ادیت در انتشارات، با چند انتشاراتی آشنا شده بودم، از امکاناتی که داشتم، برای آوردن کتاب به مدرسه و ترتیب دادن میز فروش کتاب و ارتباط با دانش‌آموزان از این طریق نیز استفاده می‌کردم. همچنین روزنامه دیواری داشتیم که مطالب مختلف و از جمله از تجارب خود، در آن می‌نوشتیم.

گرچه دبیرستان ما دخترانه - پسرانه بود، اما بیشتر نمایندگان در شورای آن، دختر بودند. من هم به نمایندگی از کلاس‌مان شرکت داشتم و به عنوان مسئول شورا برای تماس با رؤسای مدرسه یا دیگران، انتخاب شده بودم.

با توجه به سابقه مدیر مدرسه که با تحریم کلاس‌ها در دوره قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، به شدت مخالف بود و همواره تلاش می‌کرد ما را به سر کلاس‌ها برگرداند، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وی از مدیریت مدرسه برکنار شد و جای او را یک مدیر حزب‌اللهی گرفت.

وقتی در مهر سال ۵۸ و با بازگشایی مدارس به دبیرستان رفتیم، متوجه شدیم که دبیرستان ما به دو دبیرستان دخترانه و پسرانه تقسیم شده است. دبیرستان دانشگاه ملی که در خیابان شاه‌آباد در انتهای یک کوچه بن‌بست بود، دبیرستانی بسیار مدرن و مجهز با امکانات تحصیلی بسیار عالی از جمله آزمایشگاه‌های مختلف، سالن ورزشی بسیار مجهز، رستوران، سالن فیلم، سالن برگزاری جشن و لابراتوار عکاسی و امکانات دیگر هنری و موسیقی بود. در همان کوچه، یک دبیرستان قدیمی و بسیار کوچک دیگر وجود داشت که بی‌بهره از کمترین امکانات بود و حتی یک حیاط درست و حسابی نداشت. در تقسیم اسلامی، دبیرستان دانشگاه ملی به پسران رسید و دبیرستان کهنه و قدیمی به دختران.

طبیعی است که در همان اولین روز مدرسه، دختران از این موضوع بسیار غمگین و در عین حال عصبانی بودند. از همان موقع، شکایت‌ها به این تصمیم شروع شد و قرار شد این موضوع در شورای دبیرستان طرح شود. علی‌رغم جدایی مدارس، ما هنوز یک شورای مشترک داشتیم و جلسات مشترکی برگزار می‌شد. بحث در شورا ما را به این نتیجه رساند که دبیرستان دانشگاه ملی، به همه ما تعلق دارد و اگر قرار است جدایی به ما تحمیل شود، این امر نباید به ضرر دختران تمام شود.

یکی از پیشنهادها، تغییر مدارس در نیمه دوم سال تحصیلی بود. به خاطر دارم که در یکی از جلساتی که به بحث و تصمیم‌گیری نهایی روی این مسأله اختصاص داشت، با خوشحالی تمام، شاهد این بودم که بسیاری از پسران نیز برخلاف مدیر مدرسه و علی‌رغم منافع خودشان، به این تغییر در نیمه دوم سال، رأی مثبت داده و از آن دفاع کردند.

وقتی که این تصمیم را به اولیای مدرسه اطلاع دادم، گفتند که سازماندهی چنین امری بسیار مشکل است و این تغییر امکان‌پذیر نیست. چرا که برنامه معلمان و بسیاری هماهنگی‌های دیگر به هم می‌خورد. ولی ما همگی برای تصویب و اجرای تصمیم شورا تلاش می‌کردیم و پیگیر آن بودیم. خوشبختانه در این سنین، هنوز نشانی از مردسالاری در پسران دیده نمی‌شد و واقعیت این بود که پشتیبانی آن‌ها، عامل پیروزی ما بود و دختران علی‌رغم داشتن رأی اکثریت، امکان پیشبرد تصمیم خود را بدون پشتیبانی فعال پسران پیدا نمی‌کردند.

نتیجه این پیگیری مشترک آن بود که بالاخره اولیای مدرسه هم زیر بار رفتند. ما در نیمه دوم سال تحصیلی، به ساختمان اصلی مدرسه خود بازگشتیم و پسران به ساختمان قدیمی. اینگونه بود که من اولین پیروزی در مبارزه فمینیستی‌ام را برای به کرسی نشاندن حق دختران تجربه کردم، بدون آن که در آن زمان، از فمینیسم در عرصه تئوریک چیزی بدانم.

زندگی نیمه‌مخفی و محیط متفاوت

زندگی نیمه‌مخفی من که در واقع در نتیجه ازدواجم شروع شد و به یک باره، به قطع تقریبا تمام تماس‌ها و دوستی‌های دوران دبیرستانم منجر شد، مرا با دنیای جدیدی از فعالیت سیاسی آشنا کرد. این بار دایره تماس‌های من، نه دانش‌آموزان هم‌نوع و هم‌سن و سالم، بلکه اکثرا اعضای سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران بودند که مبارزه‌ای حرفه‌ای می‌کردند و تعدادی از آنها از زندانیان زمان شاه بودند.

ازدواج من همچنین تقریبا با انشعاب سازمان فدائیان خلق همزمان بود. من و همسرم با انشعاب شدیدا مخالف بودیم. مدت کوتاهی پس از تحمیل انشعاب به سازمان و با تشکیل "جناح چپ اکثریت"، من نیز به آن پیوستم و با سخت‌تر شدن شرایط در سال ۶۰ مجبور شدیم زندگی نیمه‌مخفی را شروع کنیم.

رفت‌وآمد ما محدود به روابط خانوادگی و رفت‌وآمد چشم‌بسته با رفقایمان شد. یادم می‌آید در جلساتی که گاهی نیز در منزل ما بود، بیشتر شرکت‌کنندگان مرد بودند و تعداد زنان بسیار قلیل بود.

آن زمان، من که تمام ارتباطاتم قطع شده بود و از محیط فعالیت خود کنده شده بودم، تلاش کردم در محیط جدید، نوع دیگری از فعالیت را آغاز کنم؛ در اوایل کار، به خاطر جوانی‌ام و شاید چون دختر بودم، رفقا مرا جدی نمی‌گرفتند و یادم هست که برای همکاری در کارهای انتشاراتی که در آن تجربه نیز داشتم، اصرار می‌کردم و یکی از مسئولان تشکیلات که ظاهرا از اصرار من خسته شده بود، برای آن که مرا از سرش باز کند، پرسید که آیا تایپ می‌توانم بکنم یا نه؛ و وقتی فهمید که نمی‌توانم، گفت که "خب برو یاد بگیر و وقتی یاد گرفتی بیا". البته من تجربه کار انتشاراتی و سازماندهی و نوشتن داشتم، ولی رفیق مزبور، اصلا از من نپرسید که چه کاری بلدم. من هم که حرف او را جدی گرفته بودم، فورا رفتم و در کلاس ماشین‌نویسی ثبت نام کردم. در مدت کمتر از یک ماه و با یادگیری تایپ، چاره دیگری به جز دادن مسئولیتی در انتشارات نشریه جناح چپ باقی نماند.

من تنها زنی بودم که در دفتر پوششی‌مان در تیم ۵ یا ۶ نفره کار می‌کردم، اما کسی از رفقای دیگر نپرسیده بود که آیا تایپ بلدند یا نه و گویا این شرط، علی‌رغم توانایی‌های دیگرم، فقط برای من مطرح بود. در مجموع، حضور زنان بسیار کمرنگ بود و من فقط تعداد انگشت‌شماری از آن‌ها را در این دوره فعالیت به یاد می‌آورم. پس از آن، مسئول دو حوزه دانشجویی نیز شدم. در آن‌ها مجموعا ۶ یا ۷ دختر حضور داشتند. یادم نیست که چرا، ولی حداقل حوزه‌های دیگری که من در آن شرکت داشتم، تماما دخترانه بود؛ شاید به دلیل این که توجیه بهتری برای جمع شدن از جمله در خانه ها داشته باشیم.

در این حوزه‌ها به مطالعات حول مسائل مختلف، بخصوص مباحث مطرح تئوریک می‌پرداختیم و برای کارهای تبلیغاتی مثل پخش اعلامیه، سازماندهی می‌کردیم. گرچه در سطوح بالا، تعداد زنان بسیار کم بودند، اما در حوزه‌های دانش‌آموزی و دانشجویی، حضور آنها بیش از پسران بود و به نظر می‌آمد نسل جدیدی از فعالان زن، پا به عرصه مبارزه گذاشته بودند.

روش‌های مبارزاتی ما هم خیلی جالب و منحصر به فرد بود؛ مثلا اکثر دختران، اعلامیه‌ها را در شکم خود مخفی می‌کردند و از پوشش آبستنی برای پخش آن‌ها استفاده می‌کردند. حجاب اسلامی نیز که رعایتش اجباری شده بود؛ از جمله چادر، پوشش دیگری بود که از آن استفاده می‌کردیم. من که در آن موقع، تازه بچه‌دار شده بودم و از شیر و پوشک برای جاسازی گزارشات استفاده می‌کردم. البته گروه‌های مختلف، برخوردهای متفاوتی با این مسأله داشتند و بعضی گروه‌ها حتی به پوشش لباس خود دقت نمی‌کردند.

در آن زمان، هم ما و هم نیروهای امنیتی، از طرز لباس پوشیدن دختران، به وابستگی سازمانی آنها پی می‌بردیم. دوستان پیشگام، بیشتر در لباس پوشیدن و ظاهر خود دقت می‌کردند. این توجه و پنهان‌کاری‌ها هم اکثرا جان ما را از پیگرد و دستگیری نجات می‌داد، ولی عدم رعایت حجاب می‌توانست به دستگیری منجر شود، همان طور که یکی از رفقای حوزه من به همین دلیل، در گشت اتوبوس دستگیر شد و دیگر از سرنوشتش اطلاعی پیدا نکردیم.

با سخت‌تر شدن شرایط پس از خرداد سال ۶۰ موج فرار از تور پلیسی آغاز شد و بسیاری، از جمله من، به‌تدریج و بالاجبار جلای وطن کردند.

مبارزه حرفه‌ای و زندگی کمونی

من در اوایل تابستان سال ۶۳ با عبور از هفت پایگاه در مرز کردستان، همراه با پسر دو ساله‌ام به منطقه آزادشده قدم گذاشتم و حجاب اسلامی را از سر باز کردم. پس از یک هفته پیاده‌روی و اسب‌سواری و عبور از دیوارهای صعب‌العبور و جان سالم به‌در بردن از حادثه سقوط از اسب، با چشم کبود و سر زخمی به مقر سازمان چریک‌های فدائیان خلق ایران – اقلیت، که جناح چپ با آن اتحاد کرده بود، در مرز کردستان ایران، رسیدیم.

به محض رسیدن به مقر و پس از سلام و احوالپرسی، یکی از رفقای دختر –که رفیق قدیم و هم‌حوزه‌ای سابقم بود- یک روسری برایم آورد و با عجله از من خواست که آن را سرم کنم. وقتی دلیلش را پرسیدم و گفتم اینجا که دیگر پاسدارها نیستند، گفت که به خاطر مردم ما همه اینجا روسری سر می‌کنیم. من هم بدون سئوال، این رسم احترام به سنت‌ها را پذیرفتم و روسری را دوباره به سر کردم. جالب توجه است که یک سال بعد، وقتی دو رفیق دختر از خارج به مقر آمدند و زیر بار روسری نرفتند، بالاخره پذیرفته شد که دختران روسری را از سر بردارند و هیچ اتفاقی هم نیافتاد.

البته احترام به سنت‌ها، فقط در حوزه روسری باقی نماند. یادم هست که آنجا هم تعداد دختران بسیار محدود و انگشت‌شمار بود. شاید به این دلیل و یا به دلیل نقش تاریخی زنان در باقی ماندن در پشت جبهه و شاید به دلیل روحیه صلح‌طلبی عمومی زنان، آنها به عملیات نظامی نمی‌رفتند. (البته در مقرهای دیگر وضع فرق می‌کرد) در مقر ما، دختران در کارهای انتشاراتی، رادیو، اداره مقر و غیره، نقش بسیار فعالی داشتند. ولی کمتر مسئولیتی داشتند. البته کسی خیلی روشن در مورد این مسأله صحبت نمی‌کرد و گویی پذیرفته شده و طبیعی بود که اکثر مسئولیت‌ها با مردها باشد.

یک بار در مقابل این سوال که چرا مسئول مقر، یکی از دخترانی که عمده کارها را رفع و رجوع می‌کرد و سازمانگر خوبی بود، نیست؛ با این جواب مواجه شدم که اینجا مردم بد می‌دانند که مسئول مقر، یک زن باشد. من باز هم بدون اصرار و سؤال مجدد پذیرفتم.

آنچه که روشن بود، زنان به لحاظ تعداد در اقلیت مطلق بودند و علاوه بر آن، در شرایط بسیار سنتی کردستان، امکان مانور زیادی وجود نداشت. به نظرم، این دو عامل باعث شده بود که علی‌رغم توانایی‌های آنان، مسئولیت هیچ کاری، حتی اگر آنها در عمل، مسئول آن نیز بودند، رسما به آنها داده نشود.

جالب بود که ما در آن زمان، دو مقر جداگانه داشتیم و در مقر رادیوی سازمان، که ترکیب دیگری داشت، دید نسبت به این مسأله تا حدودی متفاوت بود و به رفقای دختر مسئولیت های بیشتری داده می‌شد. امری که بعدها در مقر کمیته کردستان هم تا حدودی تغییر کرد. اما آنچه که مشترک بود، دید افراد به یک مادر بود. من تنها مادری بودم که همراه با فرزندش در مقر زندگی می‌کرد. دیگران که اکثرا یا جوانانی بودند که هنوز ازدواج نکرده بودند، یا کسانی که صاحب فرزند نبودند، موقعیت مرا و مشکلات کار و زندگی یک مادر جوان را درمحیطی که اصلا برای زندگی همراه فرزند مناسب نبود، درک نمی‌کردند. این امر برای من، به عنوان مادر و فعال سیاسی، فشاری مضاعف را به همراه داشت.

ورود به اروپا و تجربیات جدید

با رو به پایان رفتن جنگ ایران و عراق و بمباران شدید منطقه‌ای که ما در آن بودیم، راهی جز خروج از منطقه باقی نماند و ما از آنجا به خارج از کشور آمدیم. با تغییر مکان، شکل مبارزه سیاسی نیز تا حدود زیادی تغییر کرد و من نیز پس از سال‌ها دوباره به محیط طبیعی اجتماعی قدم گذاشتم.

آنچه که در خارج با آن روبرو شدم، کاملا دگرگون بود. به نظر می‌رسید که نه فقط محیط باعث شده بود بندهای سنتی و مردسالارانه محیط ایرانی و همسایه‌های آن، در خارج از کشور از دست و پای زنان فعال سیاسی باز شود، بلکه مبارزات فمینیستی و جامعه مدرن، امکانات زیادی را برای فعالیت زنان در زمینه‌های مختلف ایجاد کرده بود و امکان رشد هرچه بیشتر زنان در زمینه‌های مختلف فراهم شده بود.

گرچه در این جوامع نیز نقش زنان در زمینه‌های اقتصادی و سیاسی و شرکت آنها در رده‌های بالای احزاب سیاسی و مدیریت اجتماعی ضعیف بود، ولی این امر، قابل مقایسه با وضعیت کشورهایی همچون ایران نبود. مبارزه بیش از یک قرن جنبش زنان، تغییرات زیادی در وضعیت آنان پدید آورده بود و زنان ایرانی نیز از این وضعیت بی‌بهره نمانده بودند. علی‌رغم این، در دید سنتی و مردسالارانه اعضای سازمان‌ها و رفقای مرد، تغییر زیادی رخ نداده بود.

در طول بیش از بیست سالی که در خارج از کشور هستم، با تجارب مشابهی روبرو بوده‌ام که شدت و ضعف یکسانی داشته‌اند؛ در طول این مدت، مسئولیت‌های متفاوتی در سازمان‌ها و تشکل‌های گوناگون داشته‌ام و بر این اساس تجارب مختلف.

اما فکر می‌کنم علی‌رغم تفاوت‌ها، روحیه مردسالارانه در همه آنها هنوز به شدت حاکم است. فضای خشن سازمان‌های سیاسی، رقابت‌های دائم برای پیشبرد نظر خود و در نتیجه، تلاش برای گرفتن کرسی‌های مهم‌تر و داشتن امکانات بیشتر برای رسیدن به این اهداف، همچنان باعث فرار زنان و نیز جوانان از این تشکل‌ها می‌شود؛ زنانی که به اجبار در خانه پدری و یا در کنار همسرشان، در سطح جامعه، در محیط کار و در عرصه‌های مختلف، شاهد این روحیه مردسالارانه هستند، حاضر نیستند یک بار دیگر و داوطلبانه، وارد چنین فضایی در عرصه فعالیت سیاسی شوند.

روحیه جمعی و تلاش برای کار تیمی که در محیطی دوستانه انجام می‌گیرد، از یک‌سو و توجه به خواست‌ها و اهداف زنان از سوی دیگر، می‌تواند به جذب اعضای زن در این سازمان‌ها کمک زیادی کند. همچنان که در مواردی که این امر در مواردی، صورت گرفته است، ما شاهد موفقیت‌هایی در این زمینه نیز بوده‌ایم.

از جمله مسائلی که به تقویت نقش زنان در سازمان‌های سیاسی منجر شد – که احتمالا با الگوبرداری از احزاب خارجی صورت گرفته بود- قائل شدن تبعیض مثبت و سهمیه برای زنان برای دسترسی به پست‌های رهبری در سازمان‌ها بود. از جمله در سازمان‌های مختلف جنبش فدائی و نیز اتحاد جمهوری‌خواهان ایران، بعدها با تمهیدات اساسنامه‌ای، سهمیه مشخصی در کمیته مرکزی و شورای هماهنگی برای زنان در نظر گرفته شد. اما تنها تغییر اساسنامه‌ای، بدون ایجاد زمینه‌های لازم، نتوانست منجر به موفقیت‌های اساسی برای جذب زنان به این سازمان‌ها شود و نه تنها هیچ برنامه فکرشده‌ای برای فعالیت زنان پی‌ریزی نشد، بلکه عمدتا به نظر می‌رسید که رفقای مرد، مبارزه برای حقوق زنان را جزو وظایف خود ندانسته و آن را تنها به رفقای زن خود ارجاع داده و با تغییرات اساسنامه‌ای، وظیفه خود را انجام‌شده، تلقی می‌کنند.

متاسفانه هنوز پس از سال‌ها فعالیت مشترک، به نظر می‌رسد عدم درک نیازهای زنان توسط سازمان‌های سیاسی -حتی چپ که اساسا مدافع حقوق برابر برای زنان هستند- نه تنها مانع جذب اعضای جدید زن است، بلکه بسیاری از فعالان قدیمی زن نیز فعالیت تشکیلاتی در سازمان‌هایشان را کنار گذاشته اند. گرچه بیشتر سازمان‌های سیاسی در دفاع از حقوق بشر در سال‌های اخیر، همیشه در صف مقدم بوده‌اند، اما دفاع از حقوق زنان را که بخشی از حقوق بشر است، عمدتا به فراموشی می‌سپارند. این موضوع را می‌توان در عدم صدور اطلاعیه از طرف جریان‌های سیاسی، از جمله ۹ جریان سیاسی دید که بر سر موضوعات مشابه، به راحتی اطلاعیه می‌دهند، ولی در پشتیبانی از حرکت سراسری ۸ مارس به مناسبت روز جهانی زن، تنها تعداد کمی از این جریانات، اطلاعیه‌ای به این مناسبت دادند.

محیط مردانه سازمان‌ها و عدم درک زنان و بالاخره عدم پرداختن به مسائل و مشکلات اجتماعی و درجا زدن در سطح معینی از برخوردهای کلیشه‌ای با مسائل مربوط به جنبش‌های اجتماعی، یکی از دلایل دوری جستن زنان که به خاطر شرایط زندگی‌شان عملا با مشکلات اجتماعی درگیر هستند، از این سازمان‌هاست. این تجربه را نه فقط در سازمان فدائی، بلکه در اتحاد جمهوریخواهان نیز شاهد بوده‌ام. البته این، به معنای ترک میدان مبارزه توسط اعضای زن نیست. بلکه آنها با انرژی بیشتری در سازمان‌های دمکراتیک، زنان و حقوق بشر مشغول به کار شده‌اند و با موفقیت تمام، به مبارزه در این زمینه مشغولند.

در آغاز تشکیل اتحاد جمهوریخواهان ایران، زنان زیادی فعالانه درشکل‌گیری آن و سپس در ارگان‌های مرکزی تصمیم‌گیری شرکت داشتند. ولی متأسفانه به مرور، تعداد آنها کمتر شد. کمیسیون زنان "اجا" که بسیار هم فعال بود، دیگر سال‌هاست که تقریبا تعطیل شده است و بسیاری از زنان اجا امروز در سازمان‌ها و تشکل‌های دیگر مشغول به فعالیت هستند.

شبکه سراسری زنان، چشم‌اندازی نو

اما این دگردیسی اگر با دقت بررسی شود، می‌تواند حامل درس‌های گرانباری برای فعالان سیاسی زن و مرد باشد.

تجربه اخیر همکاری شبکه‌ای بیش از ۵۰ گروه فرهنگی و زنان و حقوق بشری برای بزرگداشت روز زن در سراسر جهان و پشتیبانی برخی جریان‌ها و نیروهای سیاسی در داخل و خارج کشور از آن، نشان می‌دهد که جست‌وجوی راه‌های جدید برای موفقیت زنان در مشارکت سیاسی، ممکن و عملی است.

کار شبکه‌ای، امکانات جدیدی را در اختیار همه و از جمله زنان قرار می‌دهد، تا نقاط قوت خود را در سامان دادن فعالیت عملی بدون موانع سنتی گسترش دهند. کار شبکه‌ای هرگونه مرز جغرافیایی و نظری را درنوردیده و زنان را حول خواست‌های مشخص آنان متحد می‌کند و با تمرکز زنان روی خواست‌های خود، به جنبش زنان، بدون آنکه همزمان با موانع از نوع درون‌سازمانی سیاسی مواجه باشد، کیفیت و رنگ دیگری می‌بخشد و بالاخره پایه‌های سازمان سراسری زنان را پی می‌ریزد.

روشن است که تشکل‌های شبکه‌ای که در واقع تشکل‌های مدنی در جهت مبارزه زنان برای حقوق خویش هستند، جایگزین فعالیت زنان در سازمان‌های سیاسی نیستند؛ بلکه به عنوان نیروی موازی و مکمل آن و اهرمی برای فشار برای تغییرات به نفع رفع تبعیض علیه زنان در مجموع آن و از جمله در تار و پود سنتی جریانات سیاسی نیز می‌توانند عملکرد داشته باشند. همچنان که اتحادیه‌ها و تشکل‌های مدنی جایگزین احزاب سیاسی نیستند، زنان باید برای تلطیف فضای سیاسی، فعالانه وارد سازمان‌های سیاسی شوند و تلاش کنند که نقش خود را در بنیان نهادن دنیایی بهتر، ایفا کنند و مهر و نشان خود را بر پیشانی این تغییرات در بنای جامعه مدرن آینده بزنند. آنها باید سهم خود را به عنوان نیمی از جامعه بشری، در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و با دخالت فعال در همه این عرصه‌ها به دست آورند.

زنان، برای داشتن سهمی درخور در رهبری سیاسی جامعه، لازم است که بیشترین دخالت را در عرصه سیاست و سازمان‌های سیاسی داشته باشند. تشکل‌های شبکه‌ای سراسری که امروز در عرصه جهانی مرزهای کشوری، ملی و زبانی را درنوردیده‌‎اند، با بهره‌گیری از امکانات و ظرفیت‌های جدید در مبادله تجارب، افکار و ایده‌ها، بهترین بستر آموزش و مبارزه برای زنان و تربیت کادرهای آینده برای بنای فردایی بهتر هستند.