وعده مسیح


اگر در جستجوی حقیقت هستید……..

اگر خسته و گرانبار هستید…….

اگر مضطرب و هراسان هستید……

اگر نگرانید و نا امید…….

به عیسی مسیح تکیه و اعتماد کنید دعوت او را به پذیرید که میفرماید:

ای همه زحمتکشان و گرانباران پیش من بیائید و من به شما آرامی میبخشم
لیست اسامی قربانيان قتل‌های زنجیره‌ای کشیشهای ایرانی


۱- دکتر کاظم سامی، دبیرکل جاما در ۳۰ آبان ۶۸ در تهران بدست ماموران امنیتی در محل کار خویش و در برابر چشمان همسرش با ضربات چاقو به قتل رسید. (قابل توجه است محمود احمدی‌‌نژاد به مدت دو روز به عنوان مظنون در این پرونده در بازداشت به سر برد و پس از آن بدون برگزاری دادگاه آزاد شد.)
۲- دکتر تقی تفتی، همسر و دو فرزندش (سال۷۲) در خیابان پاسداران و در منزل مسکونی خود کشته شدند.
۳- علی اکبر سیرجانی (آذر ۷۳) نویسنده معروف و خالق ضحاک ماردوش در ۲۲ اسفند ۱۳۷۲ خورشیدی توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد و در ۶ آذر ۷۳ در زندان اطلاعات (توحید) توسط شیاف پتاسیم به قتل رسید.
۴- شمس‌الدین امیرعلایی (مرداد ۷۳) همکار زنده‌یاد دکترمحمد مصدق و نخستین سفیر جمهوری اسلامی پس از انقلاب در فرانسه و از رهبران جبهه ملی ایران در اثر یک تصادف مشکوک به قتل رسید.
۵ و ۶- کشیش دیباج و کشیش میکائیلیان (مرداد ۷۳) پس از ربوده شدن به قتل رسیدند و جنازه قطعه قطعه شده آنها که در یک فریزر نگهداری می‌شد بعدها کشف شد. با ترتیب دادن یک نمایش امنیتی سه دختر عضو سازمان مجاهدین خلق مسئول این قتل‌ها اعلام شد!
۷- محمدتقی زهتابی (دی ۷۷) مورخ و زبان‌شناس.
8- معصومه مصدق (پاییز ۷۷) نوه دکتر مصدق، قاتلان در خانه وی دست‌هایش را بسته و شکنجه‌اش دادند. سپس پارچه‌ای به حلق او فروکرده و او را به قتل رساندند. چمدان وی و مدارک شخصی دکتر مصدق پس از قتل وی ناپدید شد.
۹- زهره ایزدی (۷۳) از دانشجویان پزشکی دانشگاه تهران بود. وی به علت دگراندیشی به قتل رسید.
۱۱- احمد میرعلایی (آبان ۷۴) در دوم آبان از منزل خارج شد و دیگر بازنگشت. جسد وی در یکی از کوچه‌های شهر اصفهان کشف شد.
12- اشرف‌السادات برقعی (اسفند۷۴) در خانه خود در قم به قتل رسید.
13 و ۱۴- مولوی عبدالملک ملازاده و مولوی جمشیدزهی (سال ۷۴) هر دو سنی مذهب و از متفکران اهل سنت بودند که در کراچی پاکستان کشته شدند. مولوی عبدالملک پیش از قتل در ایران زندانی بود.
۱۵ و ۱۶- ماموستا فاروق فرساد و ماموستا محمد ربیعی (سال ۷۴) هر دو سنی مذهب بودند. محمد ربیعی امام جمعه کرمانشاه بود که با تزریق آمپول هوا کشته شد. فاروق فرساد نیز در تبعیدگاه خود به همان روش به قتل رسید.
۱۷- دکتر احمد صیاد (بهمن ۷۴) از متفکران اهل سنت، پس از بازگشت از سفر در فرودگاه بندرعباس توسط دو تن دستگیر و چند روز بعد جسد وی در فلکه میناب این شهر کشف شد.
۱۸- دکتر عبدالعزیز مجد (۷۵) استاد دانشگاه زاهدان از پیروان مذهب تسنن بود. وی پس از سخنرانی انتقادی از مجموعه تلویزیونی امام علی ربوده شد. خودروی او در کنار اطلاعات استان و جنازه او در زاهدان کشف شد.
۱۹ تا ۲۴- جواد سنا (شهریور ۷۵)، جلال متین (مهر ۷۵)، زهرا افتخاری (آذر ۷۵)، سید محمود میدانی به همراه دو تن دیگر (فروردین ۷۶) همگی ساکن مشهد بودند و پس از خارج شدن از محل کار یا منزل به قتل رسیدند.
۲۵- کشیش محمد باقر یوسفی (روان‌بخش) (مهر ۷۵) در ساری به قتل رسید.
۲۶- غفار حسینی (آبان ۷۵) در آپارتمان خود در تهران کشته شد.
۲۷- سیامک سنجری (آبان ۷۵) وی در ۱۳ آبان در ۲۸ سالگی و در آستانه ازدواجش کشته شد.
۲۸- دکتر احمد تفضلی (دی ۷۵) محقق، نویسنده و استاد دانشگاه بود. وی در ۲۴ دی ماه در راه خانه ناپدید شد. جنازه وی همان شب در کنار اتومبیلش کشف شد. جمجمه‌اش شکسته و استخوان‌های پا و دستش از جا درآورده شده بود. وی پیگیر پرونده ترور "رضا مظلومان" بود.
۲۹ و ۳۰- منوچهر صانعی و فیروزه کلانتری (بهمن ۷۵). صانعی کارمندی که بر روی اسناد بنیاد مستضعفان کار می‌کرد به همراه همسرش در ۲۸ بهمن ربوده شدند.
۳۱- ابراهیم زال‌زاده (اسفند ۷۵) نویسنده و روزنامه‌نگار و ناشر در ۵ اسفند ماه ربوده شد و در فروردین ۷۶ به قتل رسید. سینه و پشت او را با ۱۵ ضربه چاقو پاره کرده بودند.
۳۲ و ۳۳- فرزینه مقصودلو و خواهرزاده‌اش شبنم حسینی (آبان ۷۵) با ضربات چاقو کشته شدند.
۳۴- پیروز دوانی (شهریور ۷۷) نویسنده و فعال سیاسی، هنوز اثری از وی به دست نیامده ولی دادگاه رسیدگی به پرونده قتل‌های زنجیره‌ای نام وی را نیز در پرونده ثبت کرده است.
۳۵ و ۳۶- حمید حاجی‌زاده و کارون پسر ۹ ساله‌اش در (شهریور ۷۷) وی در سی و یکم شهریور در سن ۴۷ سالگی به خاطر اشعار ملی که می‌سرود در حالی که پسرش را در آغوش داشت با ۲۷ ضربه چاقو به قتل رسید. به کارون نیز ۱۵ ضربه کارد وارد شده بود.
37 و 38- داریوش و پروانه فروهر (اول آذر ۷۷) دبیرکل حزب ملت ایران. این زوج فعال سیاسی ۱۸ و ۲۵ ضربه چاقو در منزل خود به قتل رسیدند. لوازم شخصی و مدارک آنان توسط وزارت اطلاعات برده شد.
39- محمد مختاری (آذر ۷۷) شاعر و نویسنده از فعالان کانون نویسندگان، پس از ربوده شدن با طناب خفه شد.
40- محمد جعفر پوینده (آذر ۷۷) مترجم و از فعالان کانون نویسندگان مانند محمد مختاری به قتل رسید.
41- احمد میرین صیاد (دی ۷۷) استاد دانشگاه.
42- حسین شاه‌جمالی (مرداد ۷۳) وی یک مسلمان مسیحی شده بود.
43- کشیش هاپیک هوسپیان (مرداد ۷۲) در کرج به قتل رسید.
44- شیخ محمد ضیایی (دی ۷۷) امام جمعه بندرعباس.
45- دکتر جمشید پرتوی (دی ۷۷) متخصص بیماری‌های قلبی و پزشک احمد خمینی بود. او در منزل خود در همسایگی منزل رییس جمهور به قتل رسید.
46 و 47- جواد امامی و سونیا آل‌یاسین (دی ۷۷)
48 و 49- مهندس کریم جلی و فاطمه امامی (دی ۷۷)
50- فاطمه قائم مقامی سرمهماندار هواپیما (زمستان ۷۶)
51- دکتر فلاح یزدی (زمستان ۷۷) پزشک آیت‌الله منتظری که در جلوی چشمان فرزندش به قتل رسید.
52- سعید قیدی از پرسنل نیروی هوایی، جنازه او که با ۳۰ ضربه چاقو به قتل رسیده بود در سعادت آباد پیدا شد.
53- حسین سرشار خواننده ایرانی به جرم خواندن تحریک‌آمیز "ای ایران ای مرز پرگهر" و دوستی با سعیدی سیرجانی دستگیر و مورد شکنجه قرار گرفت، به طوری که حافظه خود را از دست داد. وی را در آبادان رها کرده و در تصادفی ساختگی به قتل رسید.
54- خسرو بشارتی (پاییز ۶۹) جنازه وی در شهر کن کشف شد. او با شلیک گلوله‌ای به مغزش به قتل رسیده بود.
55- مهندس حسین برازنده (دی۷۳) پس از ترک جلسه قرآن در تاریخ ۱۲ دی ماه در شهر مشهد ربوده شد. جنازه وی سه روز بعد در خیابان فلسطین مشهد کشف شد.
عوامل جمهوری اسلامی باردیگرانجیل ها را به آتش كشیدند!


اداره بازرسی و كشف كالای قاچاق با هماهنگی نیروی امنیتی سپاه پاسداران ۲ كارتن كتاب حاوی بیش از ۳۰۰ جلد كتاب مقدس را كه در جریان یك عملیات ایست بازرسی در داخل یك اتوبوس كشف و ضبط كرده بودند به آتش كشیدند.
به نقل از گزارشگران آژانس خبری مسیحیان ایران " محبت نیوز"  اداره بازرسی و كشف كالای قاچاق با همكاری سپاه پاسداران استان آذربایجانغربی شهرستان سلماس ، در اقدامی بیش از ۳۰۰ جلد كتاب مقدس مسیحیان را بهمراه برخی دیگر از كالاهای قاچاق مكشوفه نظیر مشروبات الكلی و ... كه پیش از این توسط ماموران امنیتی در نوار مرزی كشور كشف و ضبط شده بود را طی مراسمی در روستای " دریشك " به آتش كشیدند.
روستا " دریشك" در نزدیكی مرز ایران و تركیه و در ۱۵ كیلومتری شهرستان سلماس قرار دارد.

بر پایه این گزارش علي اكبر آقايي، نماينده مردم سلماس در مجلس شوراي اسلامي ورود اینگونه كالا و اجناس بطریقه قاچاق از طریق مرزهای كشور به داخل ایران را ضعف مرزبانی سلماس دانست و از نیروهای مرزبان و امنیتی كشور خواست تا در این امور بیشتر هشیار باشند .

بر اساس گزارش"محبت نیوز" كه پیش از این منتشر گردید ، ماموران ایست بازرسی نیروی انتظامی و سپاه پاسداران آذربایجانغربی در یک دستگاه اتوبوس مسافربری مسیر سلماس – تهران که از شهر سلماس ( واقع در 90 کیلومتری ارومیه ) عازم تهران بود ، تعداد 300 جلد کتاب مقدس ( انجیل ) را پس از بازرسی اتوبوس کشف و ضبط نمودند.
به همراه این کتاب ها که به صورت 2 بسته پستی توسط اتوبوس حمل می شد هیچکس نبوده و بنابر این تا کنون کسی در این رابطه بازداشت نشده است . اما گزارش ها حاکی از آن است که منزل یکی از نوکیشان مسیحی شهرستان سلماس دراین ارتباط توسط ماموران امنیتی اطلاعات مورد بازرسی قرار گرفته است .

این اقدام شرم آور نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی درمورد برخورد با كتاب مقدس مسیحیان در حالی‌ صورت می‌گیرد که در خرداد ماه سالجاری نیز در اقدامی مشابه صدها جلد کتاب مقدس را در شهرستان سردشت از شهرهای مرزی در غرب كشوربه آتش كشیدند و خبر آن به صورت بسیار آشکار و مستند توسط رسانه‌های حكومتی وابسته به حکومت اسلامی اعلام شده بود.

در همین ارتباط سایت رسمی متعلق به مركز مبارزه با جرائم سازمان یافته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ضمن اعلام ورود "كتب مقدس" مسیحیان به تعداد زیاد از مرزهای غربی به داخل ایران ،از قول یكی از مسئولان امنیتی كشور در استان آذربایحانغربی با اعلام این موضوع تاكید كرده بود كه نیروهای نظامی اشغالگر ( امریكا) كشور همسایه غربی ایران (عراق ) نقش مهمی در این مسئله دارند و آنها این كتابها را از طریق مناطق مرزی مشترك با عراق وارد كشورمان میكنند .

علیرغم این اعمال هنوز تاكنون هیچ اعتراضی از سوی سازمانهای مسیحی و یا نهادهای حقوق بشر نسبت به سوزاندن كتاب مقدس توسط عوامل جمهوری اسلامی نشده است.

همچنین در این خصوص حتی مسئولان قوهٔ قضاییه و مراجع مذهبی نیز که همواره در حال دادن احکام گوناگون هستند در این بار سخنی به میان نیاوردند.

مدتی‌ قبل در طرح قران سوزی توسط رهبر یک کلیسای کوچک ۵۰ نفره در فلوریدای آمریکا شاهد بودیم که رسانه‌های حکومت اسلامی با بوق و کرنا ، این موضوع را تبدیل به بحث روز کرده و سپس با انتشار بیانیه‌های مختلف راهپیمایی‌های مختلفی‌ در محکومیت آن در شهرهای مختلف به راه انداخته بودند، مراجع برای پیشی‌ گرفتن از هم بیانیه‌های,گوناگونی صادر کردند و حتی قبل از اقدام این رهبر کلیسا در به آتش زدن قرآن، فرمان قتل ایشان از طرف برخی‌ از رهبران مذهبی‌ نیز صادر شد ، در بین نکتهٔ قابل توجه این بود که این تصمیم آن کشیش از طرف بخش بزرگی‌ از جامعه مسیحیان‌ جهان تقبیح شد و شاید اولین معترضین به ایشان از میان مسیحیان بودند ولی‌ در مقابل اهانت به کتاب مقدس مسیحیان كه از سوی عوامل جمهوری اسلامی صورت گرفت شاهد بودیم که علیرغم انتشار خبرآن از سوی "محبت نیوز" كه دربسیاری از رسانه های داخلی و خارجی نیز انعكاس داشته است با این حال تمام رهبران مذهبی‌ ایران و اسلام در سکوت کامل نظاره‌گر این اهانت آشکار بوده و هیچ عکس‌العملی نشان ندادند.

مقامات امنیتی ایران با عناوین فریبنده و توخالی ، مثل (کتب انجیل و تورات تحریف شده) سعی‌ در توجیه این عمل شرم آور خود دارند، اما بر همگان آشکار است که این اهانت به کتاب مقدس مسیحیان ، ادامهٔ روندی محاسبه شده از سوی‌ مراکزی است که از سالها پیش سیاست مسیحی‌ ستیزی را در دستور کار خود قرار داده‌اند و با صدها شیوه و هزاران ابزار تبلیغاتی و عملیاتی به مبارزه با مسیحیت و انجیل پرداخته اند . بر خلاف ادعای مقامات مذهبی‌ و امنیتی ایران در تحریف کتاب مقدس، تمام مسیحیان جهان انجیل کنونی را که از روی نسخه‌های خطی‌ تنظیم شده است بر درستی و صحت و اعتبار آن اتفاق نظر دارند.

قدمت بعضی‌ از قسمتهای خطی‌ عهد جدید آن به ۵۰ سال بعد از مصلوب شدن عیسی نیز می‌رسد و حتی برخی‌ از نسخه‌های عهد قدیم کتاب مقدس مربوط به هزار سال پیش از میلاد مسیح هستند و میشود گفت در طول تاریخ هیچ کتابی‌ به اندازهٔ کتاب مقدس اینقدر با توجه و دقت به نسخه‌های قدیمی‌ تنظیم نشده است و منابع آن هنوز در موزه‌ها و کتابخانه‌ها و مرکز علمی‌ جهان به دقت نگاه داری میشود بنابرین ادعای مقامات مذهبی و امنیتی ایران در تحریف بودن کتاب مقدس جز یک ادعای توخالی چیز دیگری نیست.

گسترش مسیحیت و گرویدن مردم ایران به مسیحیت در سالهای اخیر ، گویی ترس عجیبی‌ در دل‌ مقامات امنیتی ایران ایجاد کرده است که در طول یک سال اخیر به سیاست مسیحیت ستیزی خود سرعت و شکل زشتری داده‌اند، پس از سخنرانی سید علی خامنه ای در مورد لزوم مبارزه با کلیساهای خانگی ، شاهد دستگیری و شکنجه و آزار شدید مسیحیان در ایران بودیم و حال میبینیم که مقامات امنیتی ایران برای اجرای دستورات علی‌ خامنه‌ای از انجام هیچ عمل شرم آوری واهمه ایی ندارند و کتاب مقدس را که مورد احترام بیش از ۲ میلیارد انسان می‌باشد را بدون توجه و با گستاخی‌ به آتش میکشند.

قانون اساسی‌ ایران مسیحیت و یهودیت را به رسمیت میشناسد و به آنها اجازه استفاده از کتب مقدس خود را میدهد ولی‌ حکومت اسلامی ایران از سالها پیش همزمان با تعطیلی‌ انجمن کتاب مقدس ایران به مسیحیان اجازهٔ انتشار کتاب مقدس و دیگر کتب مسیحی‌ را نمیدهد و حتی بهمراه داشتن بیش از یک جلد کتاب مقدس ترجمه فارسی میتواند برای یک فرد جرم تلقی‌ شود.

بنابراین مسیحیان ایران به دلیل این محدودیت ها و نیاز كلیساها و ایمانداران مسیحی مجبور هستند که کتاب مقدس را که با زحمت بسیار و با سرمایه و کمک‌های مردمی بسیاری ازمسیحیان دنیا در خارج از کشور چاپ میشود را توسط برخی افراد كه به صورت قاچاق چه از طریق مسافر و یا مرزها‌ی زمینی وارد ایران می كنند تهیه نمایند.

در پایان ضمن محکوم نمودن آتش زدن کتاب مقدس توسط نیروهای امنیتی سپاه پاسداران اشاره به این نکته مفید می‌باشد که بسیاری مسیحیان ایرانی، سلسله‌ٔ جفاهایی را که بر آنها رفته ناشی از آن می‌دانند كه از چند دهه پیش تاكنون نور محبت مسیح از همیشه تابنده‌تر و نفوذ آن در دل‌ها مردم کشورمان از همیشه بیشتر شده است. حادثه‌ سوزاندن كتب مقدس برای دومین بار، با همه‌ تلخی، در دل خود حامل بشارتی بزرگ است. خورشید پر فروغ مسیح روزبه‌روز بلندتر و درخشنده‌تر خواهد شد.
روایت یك نوكیش مسیحی از شكنجه و ضرب شتم توسط ماموران اطلاعات + عكس


این نوكیش مسیحی یکی دیگر از صدها ایمانداری است که با وجود آنکه ذهن و روحش در یک خانواده مسلمان پرورش یافته اما با خواست قلبی و پس از آشنایی با آئین مسیحیت، با در نظر گرفتن شرایط سخت و ساختارهای امنیتی حاکم در جمهوری اسلامی به عیسی مسیح ایمان آورده است.

«عباس سارجالو نژاد» در سال ۱۳۸۷ آئین مسیحیت را برگزید و این درحالی بود که همسر او كمی قبل تر در سال ۱۳۸۵ به مسیح ایمان آورده بود. عباس بهمراه همسر و كودك ۹ ساله اش مجبور شدند برای حفظ جان و امنیت خود ناخواسته شهر و دیارشان را ترک کنند و راهی دیار غربت شوند. روایت "عباس سارجالو نژاد" از سختی هایی که او و خانواده اش متحمل آن شده اند تنها بخشی ناچیزی از شرایط انسان های آزاده ایست که نور ایمان به مسیح در قلبشان طلوع نموده اما ظلمت و جهل حاکمان مستبد در ایران آنچنان عرصه برجانشان تنگ کرده که ناچار به ترک موطن خویش شده اند.
عباس ۳۷ ساله در توصیف شرایط خود به "محبت نیوز" می گوید : «...من حدود سه سال پیش توسط همسرم به عیسی مسیح ایمان آوردم، در ایمانمان شاد بودیم، به کلیسا می رفتیم و می خواستیم تا دیگران نیز در شادیمان شریک باشند. بشارت می دادیم و همه چیز در زندگیمان رنگ زنده و حقیقی به خود گرفته بود. تا اسفندماه سال گذشته که خانواده من از مسیحی شدنمان با خبر شدند و از آن هنگام بود که همه چیز دگرگون شد.»

- اطلاع یافتن خانواده عباس از ایمان آنها به مسیح

...« فرزند ۹ ساله عباس در كریسمس سال گذشته هدیه ایی از طرف كانون شادی كلیسا گرفته بود، وقتی خانواده مذهبی عباس به منزل آنها آمده بودند پسر كوچك هدیه كلیسا را آورده و به مهمانان نشان می دهد و می گوید كه كلیسا این هدیه را به او داده است و همانجا آنها به این موضوع شك می کنند.» همچنین در جلسات مذهبی كه بمناسبت های اسلامی پدر و مادر عباس در خانه اشان برگزار می كردند آنها به هیچ وجه از زمانی که به مسیح ایمان آوردند در آن جلسات شركت نمی كردند كه این هم باعث شك و تردید آنها شده بود. كه بعدن با گفته های پسر كوچكشان و هدیه كریسمس دیگر مطمئن شده بودن.»


- برخورد تهدیدات آمیز خانواده

عباس در مورد خانواده اش گفت: « آنها بسیار مذهبی و افراطی و برادرانش نیز از جمله بسیجیان فدایی سید علی خامنه ای بودند و همین موضوع مشکلات شدیدی را برای عباس و همسر و فرزندش به وجود آورد. عباس افزود: «مادرم سعی می کرد با پند و نصیحت نظرمان را عوض کند او می پنداشت که ما گمراه شدیم و باید توبه کنیم، ولی از آنجا که موفق نشد و می دید که ما از ایمانمان با منطق و عشق دفاع می کنیم این موضوع را با دیگر اعضای خانواده در میان گذاشت. برادرم ابتدا با خشم و تهدید برآن شد که ما را به اسلام بازگرداند. حتا با این باور که من توسط همسرم اغفال شده ام به من گفت که باید از همسرم جدا شوم.» این کشمکش ها تا فرودین ماه سالجاری (1390) به طول انجامید. در ۵ فرودین ماه برادر بزرگم به همراه یک آخوند و یکی از دوستان سپاهی اش با نام (شهرام سحرخیز) به منزل ما آمدند. در ابتدا آخوند سعی می کرد با زبان نرم و اندرز گونه ما را متقاعد کند که در اشتباه هستیم و گمراه شده ایم، او به قول خودش از زیبایی های دین اسلام می گفت [حرفهایی که تا آن روز هزاران بار شنیده بودیم] بعد از گذشت چند ساعت لحن گفتار آخوند عوض شد و حرفهای به اصلاح منطقی اش تبدیل به تهدید گردید تا جاییکه ما را دعوت به مباهله کرد. هنگامی که منزل ما را ترک می کرد شروع به اتمام حجت کرد و گفت حکم شما " ارتداد" است و جزای سنگینی در انتظارتان است. برادرم محکم به سینه من زد و گفت مطمئن باش تو تحمل رنج و درد را نداری و همگی منزل ما را ترک کردند.»

من تهدید برادرم را جدی نگرفتم، چطور ممكن است برادری که دوران کودکی بسیار شادی با او داشتم روزی بخواهد برای من مشکل ایجاد کند»

- بازداشت و حضور ماموران امنیتی

روایت "عباس" از یورش شبانه ماموران وزارت اطلاعات به منزل ایشان و دستگیری اش توصیف شرایط تلخی است از آنچه دگراندیشان در ایران با آن روبرو هستند. عباس با یادآوری خاطرات تلخ آن شب به "محبت نیوز" گفت: «چند روزی از این ماجرا گذشت. شامگاه ۱۲ فروردین ۱۳۹۰، حدود ساعت 8 شب، به همراه همسر و پسرم در حال تماشای تلویزیون بودیم که صدای زنگ درب آپارتمان شنیده شد. همسرم رفت تا درب را باز کند. ناگاه با شنیدن صدای همسرم که انگار با چند نفر بحث می کند از اطاق خارج شدم. دیدم چهار مامور لباس شخصی که یک نفر از آنها بی سیم در دست داشت به زور وارد خانه شده اند. گفتم با چه اجازه ای وارد منزل من شدید؟ مرد بیسیم به دست که حاجی خطابش می کردند گفت ما از اداره اطلاعات و امنیت ملی آمده ایم و احتیاج به اجازه و حکم نداریم. شوکه شده بودم. چرا که ما نه فعالیت سیاسی داشتیم و نه وابسته به هیچ حزب و گروهی. ناگهان به ذهن خودم خطور کرد که با پلیس تماس بگیرم ولی آنها مانع شدند و شروع به تفتیش منزل کردند. آنها حتی اتاق خواب ما را هم بازرسی كردند، حتا من سعی كردم تا مانع آنها بشوم و به آنها گفتم در اطاق خواب لوازم شخصی ما نگه داشته می شود، اما یکی از ماموران سیلی محکمی به صورتم زد. فرزندم ترسیده بود و گریه می کرد. از صدای گریه پسرم و فریادهای همسرم، مادر و پدر خانم من که در طبقه بالا منزلمان زندگی می کردند پایین آمدند. پدر خانم بنده سعی داشت که از آنها حکم بازجویی بخواهد ولی با رفتار توهین آمیز همراه با تهدید آنها مواجه شد.»

عباس ادامه داد: ماموران امنیتی آن شب تمام سی دی های ما که شامل کارتن های پسرم نیز می شد به همراه چند کتاب مسیحی همراه با 6 جلد انجیل و یک جلد کتاب مقدس و رسیور ماهواره را جمع کردند و با خود بردند. به من گفتند باید همراه ما بیایی. همسرم خیلی سعی کرد مانع از بردن من شود اما فردی که حاجی صدایش می کردند می خواست همسرم را نیز با خود بیاورند که با اسرار مادر همسرم و من از این کار منصرف شدند.»

- انتقال به نقطه ای نامعلوم - بازجویی 

به گفته عباس، ماموران وزارت اطلاعات در آسانسور دستانش را از پشت با یک کمربند پلاستیکی بستند و او را سوار بر یک خودروی پژو نمودند. او گفت : «زمانی که وارد اتوبان امام علی شدیم سر مرا با کیسه ای پارچه ای پوشاندند و با سختی در کف خودرو نگه داشتند تا متوجه مسیر نباشم. بعد از حدود سی چهل دقیقه وارد یک ساختمان شدیم. مرا از ماشین پیاده کردند و از چند پله پائین بردند. بعد از مدتی کیسه را از سرم برداشتند، داخل راهرویی بودیم با چندین درب فلزی کوچک که مرا در انتهای راهرو در داخل یکی از دالان های کوچک انداختند. نمی دانم چند ساعت در آن اطاق تاریک بودم ولی خیلی طول کشید. بالاخره پس از چند ساعت دو نفر آمدند و مرا برای بازجویی به اطاق دیگری منتقل کردند. درب را که باز کردند در روبروی من میز بزرگی بود که مردی درشت هیکل پشت آن نشسته بود. به محض وارد شدن به اطاق با ضربه ای به شکمم نقش بر زمین شدم. متوجه شدم فرد دیگری هم در اطاق هست که من او را ندیده بودم. در این بازجویی که بیشتر وقت آن به ضرب و شتم توهین و تحقیر گذشت از من خواستند اسم کلیسایی که می روم، کلیسای خانگی و افراد کلیسا و نام کشیش یا معلمین را به آنها بدهم. اینکه جواب درستی از من نشنیدند بر شکنجه های آنان اضافه می کرد. دو نفری که از من بازجویی می کردند یکی با خشونت و ضرب و شتم از من سوال می کرد ولی دیگری با نرمی با من صحبت می کرد. در دو روزی که من را در بازداشت نگه داشته بودند 2 بار بازجویی شدم. در نهایت با تعهدی که به من دیکته شد آزادم کردند و از من خواستند در دسترس باشم و گفتند که مرا تحت مراقبت قرار خواهند داد. پس از دو روز که به خانه برگشتم هم از نظر جسمی و هم روحی آسیب دیده بودم. تا مدتی احتیاط می کردم و کمتر به کلیسا می رفتیم و بیشتر در خانه دعا می کردیم. ولی از آنجا که نیاز به کلیسا و اتحاد در دعا داشتیم پس از گذشت سه هفته به کلیسا رفتیم. پس از چند جلسه کلیسا رفتن فکر کردم اتفاقی که برایم افتاده بود فقط تهدیدی از طرف برادرم بوده تا مرا بترساند و از ایمان بازدارد.»

- بازداشت مجدد و شكنجه

هفت صبح ۲۲ اردیبهشت ماه 1390 روزی بود که عباس بار دیگر در مقابل منزلش توسط چند لباس شخصی دستگیر و به اداره اطلاعات منتقل شد وبه مدت یک هفته در بازداشت بود. در این مدت بارها از او بازجویی شد. بازجویی هایی که با شکنجه و شلاق همراه بود. آثار سوختگی سیگار تنها بخشی از سند جنایاتی است که او با آن دست و پنجه نرم کرده است. به شکنجه های جسمی می بایست آزار و فشار روانی و شکنجه های روحی را هم افزود. بازجویان به او می گفتند همسر و پسرش را نیز گرفته اند و به زندان انداخته اند. به عباس عکسی را نشان دادند که در کلیسا به همراه همسرش در آن دیده می شد. عباس می گوید: «از آنجایی که من انسان هستم ترس بر من غلبه کرده بود. ترس نه از جان خودم بلکه از جان همسرم و فرزنم و آزاری که ممکن بود به آنها وارد شود ترسیده بودم، چرا که همه می دانند در زندانهای ایران علاوه بر تجاوز و شکنجه چه جنایاتی صورت می گیرد. آنجا متوجه شدم که از نظر دولت جمهوری اسلامی هر ایمان و اعتقادی به جز اعتقادات و پیروی کورکورانه از اسلام امنیت ملی را به خطر می اندازد.»

این نوکیش مسیحی پس از یک هفته آزار روحی و جسمی شدید به شرط همکاری با ماموران امنیتی با تعهد کتبی آزاد می شود. گویا کابوس آنچه در بازداشتگاه وزارت اطلاعات بر او گذشت و ترس از تکرار آن فجایع تمامی نداشت. او به همراه همسر و فرزند ش مظلومانه مجبور به ترک خانه خود می شوند و به طور موقت مدتی را در منزل دوستانشان سپری می کنند.
در این میان ماموران امنیتی ضمن تماس تلفنی با موبایل همسر ایشان، از آنها خواسته می شود تا در اسرع وقت به ساختمانی در شعبه اتوبان همت ابتدای خیابان پاسداران حاضر شوند. پیش از این نیز از طریق برخی دوستان خود مطلع می شوند که چند تن از دیگر نوكیشان و ایمانداران کلیسا به وزارت اطلاعات احضار شدند. آنها چند روزی به آن مكان كه احضار شده بودند مراجعه نكردند تا شاید اوضاع تغییر کند، اما خبر به آنان رسید که برخی از دوستانشان که پیش از این احضار شده بودند توسط ماموران اطلاعات بازداشت شده اند. بنابراین به ناچار تصمیم به ترک وطن می گیرند.
مطالعة کتاب مقدس ۵



فصل بندی و شماره گذاری آیه های کتاب مقدس

هیچ کدام از دست نوشته های اصلی کتاب مقدس به صورتیکه امروزه مرسوم است دارای باب و یا آیه های شماره گذاری شده نبوده اند اما متن بخشی از نوشته های اصلی یهودیان ترتیب مخصوصی بر اساس الفبای عبری داشته است و قبل از اینکه یهودی ها به اسارت بابلی ها در آیند نوعی تقسیم بندی هائی بویژه در متن پنج کتاب اولیة خود یعنی تورات بوجود آورده بودند.کتاب های عهد جدید هم تا حدودی قبل از اینکه شورای نیقیه تشکیل شود پاراگراف بندی شده بودند. (شورای نیقیه اولین گرد همائی اسقف های کلیسای دنیای مسیحیت بود که در سال 325 میلادی بنا به در خواست کنستانتین امپراتور روم، جهت رفع کشمکشهای عقیدتی و ایجاد هم آهنگی و صلح در بین کلیساها در شهر نیقیه که نام امروزی آن ایزنیک و در کشور ترکیه قرار دارد برگزار گردید). در اوایل سدة سیزدهم میلادی برای تسهیل مطالعة کتاب مقدس، اسقف اعظم کانتربری (شهر قدیمی انگلیسی و اقامتگاه رهبر مسیحیان وابسته به کلیسای انگلستان) بنام استیفان لانگتون (Stephen Langton) و یک کاردینال فرانسوی به نام هوگو دسانکتو کارو (Hugo de Sancto Caro) با طرحی اصولی و منظم به تقسیم هر کتاب به باب های شماره دار اقدام نمودند ولی در واقع طرح و روش اسقف اعظم کانتربری بود که پایه و اساس فصل بندی شماره دار مدرن گردید.

چون از ابتدا در پایان جملات درنوشته های مقدس یهودیان نوعی نقطه گذاری وجود داشت کار شماره گذاری آیه ها را در کتب عهد عتیق بر مبنای همان سبک نقطه گذاری موجود در نوشته ها به استثنای چند مورد جزئی مقدور و آسان نمود و با اختراع صنعت چاپ و ترجمة کتاب مقدس به زبان انگلیسی و سایر زبانهای اروپائی از سدة پانزدهم میلادی به بعد شماره گذاری آیه ها ادامه پیدا کرد و امروز همان ترتیب با اندک تفاوتی در شماره گذاری آیه های کتب عهد عتیق حفظ شده است. شماره گذاری آیه های کتب عهد عتیق در سال ۱۴۴۰ میلادی توسط یک عالم یهودی بنام اسحق ناتان (Isaac Nathan) صورت گرفت و اولین شخصی هم که به شماره گذاری آیه ها در فصلهای کتب عهد جدید دست زد یک محقق مسیحی ایتالیائی به نام سانتس پاگنینو (Santes Pagnino) بود که در اوایل سدة شانزده اقدام به اینکار کرد اما روشی که بکار گرفته بود عمومیت پیدا نکرد. در سال ۱۵۵۱ میلادی بود که دانشور فرانسوی بنام رابرت استین (Robert Estienne) که چاپخانه هم داشت آیه های کتاب مقدس عهد جدید را به روش دیگری شماره گذاری نمود و این شماره گذاری همان تقسیم بندی آیه ای است که امروزه در اختیار داریم و اولین کتاب مقدس به زبان انگلیسی که هم باب ها و هم آیه های شماره گذاری شده را داشت به کتاب مقدس ژنو (The Geneva Bible) معروف است که در سال 1560 به چاپ رسید و از آن به بعد روش شماره گذاری باب ها و آیه ها در چاپ کتاب مقدس معمول و مرسوم گردید.

تقسیم بندی کتاب به باب ها و آیات و شماری گذاری آنها امر یافتن آیه ها را سهولت می بخشد اما در خیلی جاها هم این گونه تقسیم بندی ها با معنای متن انطباق پیدا نمیکند اگر فقط به یک آیه و یا یک فصل از کتابی قناعت کنیم. بدین جهت برای درک کامل متن هر کتابی لازم و ضروری است که آن کتاب در کاملیت خودش مطالعه شود.

عهد و پیمان خدا در کتاب مقدس

عهد در کتاب مقدس چیست و چرا این عنوان به قسمت اول و دوم کتاب مقدس داده شده است؟

از زمانهای بسیار دور بر طبق شواهد موجود، عهد و پیمان بین مردم، قبایل و یا ملتها، رسمی معمول بوده که با ادای سوگند طرفین و بهمراه قول وقرارهائی بسته میشده و دارای مراسم و تشریفات خاصی بوده است و تا زمان نقض شرایط و یا تعهدات آن، مورد احترام طرفین بوده و به قدرت خود باقی میماند. گاهی هم عهد و پیمانی بسته میشد یکطرفه که برای اجرای آن، هیچ قید و شرطی را برای طرف مقابل ملزم نمی ساخت.

عهد و پیمان ها در روزگار باستان، گاهی همراه با آداب و رسوم خاصی بسته میشدند مانند قربانی کردن یک حیوان که دو شقه میکردند یک شقه را طرفین عهد پخته و میخوردند و شقة دیگر را به احترام خدایان خود میسوزاندند. و در مواقعی هم طرفین عهد از لای تکه های قربانی که به ترتیب ویژه ای روی زمین چیده میشد رد میشدند. و یا اینکه خون قربانی را که خون عهد مینامیدند بر روی قربانگاه (مذبح) و طرفین عهد می پاشیدندکه بمنزلة پذیرش و تحکیم تعهدات عهد و اعلام وفاداری به سوگندی که در موقع بستن عهد، یاد میکردند که این عهد را نشکنند.

در بعضی مواقع هم، بستن عهد و پیمان همراه با علامت و یا نشانه ای بوده است که یاد آور قولی باشد که در موقع بستن عهد، یک طرف به طرف دیگر داده بود. در این مورد، نمونه هائی در کتاب مقدس داریم که شایان ذکر است. برای مثال رنگین کمان که نشان عهدی بود که خداوند با نوح بسته بود. یا ختنه، که علامت عهد خدا با ابراهیم و موسی بود. و یا تعمید که نشان عهد جدید خداوند در عیسی مسیح با تمام انسانها است.

تاریخ تمدن و فرهنگ ملتها، از معاهده ها و پیمانهای زیادی صحبت میکند که در گذشته با رسم و رسومی خاص مابین مردم و یا دولت ها بسته شده اند. و در دنیای امروز هم شاهد چنین پیمانهائی هستیم. در خود کتاب مقدس هم نمونه های زیادی از این قبیل عهدها داریم که بین فردی با فرد دیگر و یا قومی با قوم دیگر بسته شده است. اما پیمانهای دیگری هم هستند که خداوند با انسان بسته است. این پیمانهای الهی به عقیدة بسیاری از دانشوران و محققین، مهمترین موضوع اصلی و کانون نقشة الهی درکل کتاب مقدس است که در بطن آن، مفهوم ایجاد رابطة خدا با انسان در همة دوره ها در سرتاسرکتاب مقدس از طریق واژة «عهد» تعریف و بیان شده است و ما با درک عهد خدا با ابراهیم، اسحق و یعقوب می آموزیم که خدا میخواهد در ارتباط با او از طریق عهد، چگونه زندگی کنیم.

هرچند انسان با نافرمانی از فرامین خداوند، خود را اسیر شیطان کرد و گناه ورزید هرچند انسان در ادوار مختلف به دشمنی با خدا برخاست و تمرد کرد هر چند انسان مستحق شدیدترین مجازات در مقابل اعمال بد و گناه آلودش بود اما خداوند با فیض خودش در رحمت خویش، وعده داد که انسان گنهکار را نجات و رستگاری بخشد و این وعدة بازخرید انسان گنهکار در زمانهای مختلف و بوسیلة انبیای برگزیده ای چون نوح، ابراهیم، موسی و داوود تجدید و سرانجام در عیسی مسیح تکمیل و عملی گردید و علیرغم تفاوتهائی که این وعده ها و عهدهای الهی با همدیگر دارند همه از یک بافت بنیادی و یکپارچه ای سرچشمه میگیرند که به کلیة کتب مقدس از کتاب آفرینش گرفته تا مکاشفة یوحنا همبستگی و وحدت میبخشند و به همین دلیل کتاب مقدس یک کتاب کامل و یکپارچه ایست که مرحله به مرحله نقشة الهی را مکشوف میسازد.

قرنها قبل از اینکه خدا با ابراهیم عهدی ببندد با نوح عهد بست که دیگر دنیا را با سیل و طوفان از بین نبرد. بعد به ابراهیم سرزمین و قوم بزرگی را از طریق نسل او و برکتی را که شامل همة امتهای روی زمین خواهد شد وعده داد و از ابراهیم دعوت نمود تا با ایمانی کامل به این وعده ها پاسخ دهد، آنان را بپذیرد و به او بعنوان خداوند اعتماد کند. و در اطاعت ابراهیم در حفظ فرامین خداوند بود که برکت عهد به فرزندش اسحق و بعد هم به یعقوب انتقال یافت. خداوند در کوه سینا بعد از رهائی قوم بنی اسرائیل از بندگی مصریان، از طریق موسی وعده داد که سرزمین کنعان را به آنان ببخشد، خدای ایشان باشد و آنان را به عنوان قوم خود بپذیرد. در مقابل، خداوند از آنها انتظار داشت از شریعتی که او در کوه سینا به آنان بخشیده بود خالصانه و صادقانه اطاعت کنند. خدا از طریق عهد خود با قوم یهود، چنین قصد داشت که سایر اقوام با مشاهدة اطاعت و وفاداری آنان نسبت به خدا و برکت یافتن ایشان، بخواهند که به خدا نزدیک شده و جزئی از جماعت ایمانداران گردند. اما قوم بنی اسرائیل علیرغم اینکه یکصدا قول داده بودند «همة سخنانی که خداوند گفته است به جا خواهیم آورد» دچار لغزش شدند و عهد را شکستند و در گناه افتادند و به دلیل گناهان قوم بود که نیاز به کفاره پدید آمد و منجر به گذراندن قربانی برای آمرزش گناهان و مصالحه با خدا گردید.

به موجب عهد عتیق، نجات و ارتباط صحیح با خدا به وسیلة ایمانی بود که از طریق اطاعت از قوانین و نظام قربانی ها ابراز میگردید. هدف اصلی قربانی ها در عهد عتیق این بود که چون گناه، گنهکار را از خدای مقدس جدا میسازد تنها راه رهائی از بار سنگین گناه و مصالحه با خدا، فقط با ریختن خون حاصل میشود و گنهکار از این طریق است که میتواند بخشش از گناه را دریافت کند. قربانی ها راه نزدیکی قوم یهود به خدا را از طریق ایمان، اطاعت و محبت فراهم میساختند ولی از همه مهمتر، قربانی ها در عهد عتیق نشانه و یا سایه ای از قربانی کامل عیسی مسیح به عنوان کفارة گناهان همة انسانها بودند.

خون مسیح که بر روی صلیب ریخته شد کفاره ای است که خدا به صورت ابدی برای انسان مهیا ساخته است و برای همیشه گناهان را دور میسازد. مسیح بعنوان قربانی کامل و بی عیب تاوان کامل گناهان همة ما انسانها را پرداخت کرد و با کفارة خود خشم خدا را دور ساخته ما را با او آشتی داده و رابطة ما را با او تازه میسازد. بنا براین پس از مرگ وی بر صلیب دیگر نیازی به قربانی کردن حیوانات نیست.

جمع آوری شده به دست رضا نراقی و هادی شجاعی
اینکه عیسی پسر انسان است یعنی چه؟



عیسی بعنوان پسر انسان 88 بار در عهد جدید نام برده شده است. معنی اولیة «پسر انسان» اشاره به نبوت دانیال 7: 13-14 است که می گوید «در رویای شب نگرستیم و اینک مثل پسر انسان با ابرهای آسمان آمد و نزد قدیم الایام رسید و او را بحضور وی آوردند. و سلطنت و جلال و ملکوت به او داده شد تا جمیع قومها و امتها و زبانها او را خدمت نمایند. سلطنت او سلطنت جاودانی و بی زوال است و ملکوت او زایل نخواهد شد.» عبارت «پسر انسان» یک لقب برای منجی و مسیح بود. عیسی کسیست که قدرت و جلال و پادشاهی به او داده شد. وقتی عیسی این عبارت را استفاده می کرد، نبوتهای دربارة پسر انسان را به خود مربوط می ساخت. یهودیان بطور بسیار نزدیک و دقیقی با این عبارت و معنی آن آشنایی داشتند. عیسی ادعا می کرد که مسیح است.

معنی دیگر عبارت «پسر انسان» این است که عیسی واقعا یک انسان بود. خدا حزقیال را 93 بار «پسر خاک» خطاب کرد. در اینکار خدا حزقیال را یک انسان می خواند. پسر یک انسان خاکی انسانی خاکیست. عیسی خدای کامل بود (یوحنا 1: 1)، اما او انسان هم بود (یوحنا 1: 14). 1 یوحنا 4: 2 به ما می گوید، «به این روح خدا را می شناسیم: هر روحیکه بعیسی مسیح مجسم شده اقرار نماید از خداست.» بله، عیسی پسر خدا بود – او در اصل خدا بود، عبارت «پسر انسان» به ما می گوید که عیسی هم مسیح و هم یک انسان کامل و واقعی است.
شلاق پدرسالار بر جان زنان: از نسرین ستوده تا فرانک فرید و سمیه توحیدلو

مدرسه فمینیستی: شلاق ات را زمین بگذار، این سمیه توحیدلوست همان زنی که تا پوشیدن ردای استادی دانشگاه چند قدم بیشتر فاصله ندارد. حکم ات را پاره کن، این نسرین ستوده است همان وکیل قانونمدار جنبش زنان که هیچ گاه بدون استناد به قانون خودت، حرفی نزده است. بگیر و ببندت را تمام کن، این فرانک فرید است، همان زن فرهیخته مسالمت جو که برای پاسداشت حقوق هم جنسان اش و نیز حفظ زبان مادری اش، جز قلم و اشعارش را به کار نگرفته است.

بعد از گذشت دو سال از روزهای پرتب و تاب برای هر یک از ایرانیان و به خصوص فعالان مدنی و سیاسی، هنوز به شنیدن اخبار دستگیری ها و احکام سنگین عادت نکرده ایم. هر روز با دلهره، اخبار را مرور می کنیم و مثل هر روز پر تنش دیگر، در فضای مجازی نام یکی از دوستانمان را در شمار دستگیر شدگان و احضار شدگان می یابیم. درحالی که بسیاری از فعالان مدنی به ویژه فعالان مدنی در زندان هستند، بسیاری درد مهاجرت را برجان خریده اند و بسیاری دیگر یا ممنوعیت خروج از کشور دارند یا ممنوعیت از کار و شغل و... تنها عده قلیلی در داخل ایران مانده اند که گاهی انگار نفس هایشان هم شمرده می شود، فعالیت هایشان زیر ذره بین است و مدام برای کوچکترین فعالیتی بازجویی و احضار می شوند. هنوز زخم های ما از دستگیری ها و زندانی شدن

دوستانمان التیام نیافته است که دوباره و دوباره خبرهای دستگیری کسانی را می شنویم که جرم شان مشخص نیست.

بازداشت های موقت، دیگر آنقدرها هم موقت نیست و عمرشان گاه به یکسال می رسد، دستگیری های پی در پی و اجرای احکامی که گاهی از شنیدن آنها تن هایمان می لرزد و دیگر حرفی برای گفتن باقی نمی گذارد. فرقی نمی کند چه کسی باشی: نویسنده، شاعر، پژوهشگر، مترجم یا فعال اجتماعی، ولی انگار باید همچون یک فعال سیاسی که مبارزه مسلحانه می کند، مدام باید احساس خطر کنی. هنوز عزیزانی جون بهاره هدایت ، مهدیه گلرو ، شبنم مدد زاده ، عالیه اقدام دوست ، محبوبه کرمی .... بسیاری دیگر محکوم به گذراندن دوران حبس خود هستند بسیاری از زنان هنرمند هم بازداشت و محاکمه شده اند و وضعیت کسانی چون مرضیه وفامهر بعد از گذشت سه ماه بازداشت موقت به اتهام های واهی هنوز مشخص نشده است .

و در این سو باز هم مایی که دور نشسته ایم و اخبار را مرور می کنیم، کاری جز آه کشیدن و صبر کردن به امید این که این روزهای پر از دستگیری به سر خواهد آمد، نداریم. با خود می گویم پس کی قرار است که این روزها تمام شوند و یک بار هم که شده بر صفحات اینترنت خبر دستگیری عزیزی حک نشود.

بازداشت فرانک فرید مترجم ، نویسنده و فعال حقوق زنان

بازداشت فرانک فرید که در پی دستگیری بسیاری از فعالان مدنی در آذربایجان در اعتراض به خشک شدن دریاچه ی ارومیه صورت گرفت، یکی از همین خبرهای تاسف برانگیز روزهای اخیر است. در هر جایی که اتفاقی می افتد و مردم برای اعتراضی مسالمت آمیز به حقوق طبیعی خود گردهم می آیند، اولین ضربه ی آن متوجه فعالان مدنی و به ویژه جنبش زنانی ها می شود، و در این میان برای زندانبانان مهم نیست که این فعالان، در آن اعتراض شرکت داشته اند یا نه.

«فرانک فرید»، نویسنده، مترجم، از مدافعین حقوق زنان ایرانی، از اعضای بنیانگزار کمپین یک میلیون امضاء و همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در فضای انتخابات، روز 12 شهریور 1390، در سه راه امین شهر تبریز به هنگام خرید، توسط نیروهای امنیتی بازداشت می شود. دستگیری این پژوهشگر و نویسنده و مترجم نام آشنای جنبش زنان، همه را دچار ابهام و سردرگمی کرده است زیرا به راستی مشخص نیست که خانم فرید به چه جرمی بازداشت شده است. به راستی با تنگ کردن عرصه برای فعالیت های این دسته از زنان پرکار و مسالمت جو، دولت ایران به دنبال چیست؟ و اساسا این نوع برخوردهای امنیتی و دستگیری خیل عظیم هموطنان آذربایجانی به جرم داشتن حساسیت بر محیط زیست شان و به بهانه یک اعتراض مدنی و مسالمت آمیز، به راستی به چه منظوری صورت می گیرد؟ آیا این نوع برخورد های امنیتی به بهانه ی اعتراض به دریاچه ی ارومیه و در نتیجه بازداشت های موقت کسانی چون خانم فرید بدون توجیه قانونی می تواند باعث بهتر کردن فضای امنتی کشو ر و بازگرداندن آرامش شود؟ طبیعی است که چنین اتفاقی نخواهد افتاد.

حکم قطعی نسرین ستوده : حکمی ناعادلانه پس از یک سال رنج و مرارت 

حکم ناعادلانه و قطعی نسرین ستوده به شش سال زندان و ده سال محرومیت از وکالت، پس از یک سال تحمل زندان و اعتصاب غذا در میان دیگر اخبار، نشانه بدی از اوضاع قضایی مملکت است. در چند روز گذشته درست هنگامی که یک سال از بازداشت نسرین ستوده می گذشت، خانواده ی او ؛ همسر و فرزندانش برای بار چهارم موفق به دیدار او نشدند. برخوردهای غیر قانونی با خانواده ی نسرین ستوده و بازداشت چند ساعته کودکان اش باعث اعتراض نسرین ستوده و نیامدن او به سالن ملاقات شده است. نسرین ستوده بارها در زندان به خاطر حقوق قانونی اش دست به اعتصاب غذا زده است. تحمل این همه رنج و روزهای سخت نه تنها بر دوش نسرین ستوده که بر دوش حتی کوچکترین عضو خانواده ی آنها که تنها سه بهار از عمرش می گذرد نیز سنگینی می کند و من در تعجب ام که شانه های کوچک و نورسته این نیما سه ساله چگونه تاب می آورد.

نسرین ستوده در هیچ موقعیتی، در شادی و در غم نتوانسته است کنار عزیزانش باشد: نه در عزای پدر و نه در جشن تولد کودکان اش. حال در برابر این همه ناروایی و بی عدالتی بر نسرین ستوده، و گذر از این همه درد و رنج، می توان فهمید که چرا رضا خندان1 می گوید که کمتر شدن حکم همسرش برای او و خانواده اش چندان فرقی نمی کند، چرا که آنان تنها در انتظار دیدن خانم ستوده هستند که چند هفته است حتی از ملاقات با او در زندان هم محروم شده اند . حکم نسرین ستوده تنها به خاطر دفاع از موکلانش حکمی غیر منصفانه و غیرقابل قبول است، کاش کسانی که در مسند قدرت هستند کمی هم انصاف به خرج می دادند و حداقل خانواده ی نسرین را قربانی انتقام خود از وکلای باسابقه و مسئولی چون نسرین ستوده نمی کردند.

اجرای حکم سمیه توحیدلو : سندی از عناد با فعالان مدنی

اما در این میان این اخبار، اجرای حکم پنجاه ضربه شلاق سمیه توحیدلو، از فعالان ستاد میرحسین موسوی، خبر دردآور دیگری بود. سمیه توحیدلو ۳۳ ساله و دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی در دانشگاه تهران، در اولین روزهای پس از انتخابات مناقشه‌ برانگیز خرداد ۸۸ بازداشت و مدتی را در حبس سپری کرده بود. گویا سمیه توحیدلو در برپایی زنجیره انسانی سبز از راه آهن تا تجریش نقش مهمی داشت و همین «شلاق» زدن بر پیکرش را برای زندانبانان توجیه می کرد. وی پس از اینکه با قید وثیقه از زندان آزاد شد، به یک سال زندان و پنجاه ضربه شلاق محکوم شد که حکم یک سال حبس او بخشیده شد، اما حکم شلاق او همچنان باقی ماند تا این که دیروز به شکلی نمادین در زندان اوین به اجرا درآمد.

سمیه توحیدلو عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشکده فنی سالهای ۷۶ تا ۸۰ ، عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه تهران، دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی دانشگاه تهران و نویسنده وبلاگ بر ساحل سلامت است.

این اولین بار نیست که در مورد زنان زندانی به دلایلی همچون روابط نامشروع حکم شلاق اجرا می شود، اما شاید بتوان گفت در چند سال اخیر یکی از موارد معدودی بوده است که در مورد زنی به جرمی سیاسی حکم شلاق اجرا می شود. پیش از این حکم شلاق، در مورد زنان به دلایلی چون روابط نامشروع اجرا شده است. حکم شلاق پیش از این نیز در مورد چندین تن از فعالان حقوق زنان صادر شده، اما در چند سال اخیر خبری از اجرای حکم حداقل در رسانه ها نبوده است.

البته در اردیبهشت ماه 1378، حکم شلاق دو تن از فعالان زنان حقوق کارگری در سنندج به مورد اجرا درآمد و این دو تن یعنی سوسن رازانی و شیوا خیرآبادی در زندان مرکزی سنندج در استان کردستان شلاق خوردند: رازانی ۷۰ ضربه و خیرآبادی ۱۵ ضربه 2. اجرای حکم شلاق یکی از احکام غیر انسانی و عقب مانده است که هنوز در بسیاری از کشورهای اسلامی و از جمله ایران به واسطه ی حاکمیت مذهبی و اقتدارگرا متاسفانه در قوانین جزایی وجود دارد و اجرا می شود. اجرای حکم شلاق در قانون مجازات شرعی در مورد زنان با مردان متفاوت است، اما مسئله آن است که اجرای این حکم نه تنها مخالف حقوق انسانی است بلکه با بیانیه حقوق بشر که دولت ایران سالهاست به آن پیوسته، مغایر است. طبق قوانی جزایی ایران در بسیاری از موارد، حکم شلاق اگر حد نباشد می تواند خریده شده و اجرا نشود.

اما در مورد خانم توحیدلو داستان متفاوت است چرا که اتهام وارده ایشان نه یک مورد شرعی بلکه موردی سیاسی بوده است که به ندرت تاکنون اجرا شده است. گرچه خود سمیه توحیدلو در توضیح حکمش می گوید: "برای دوستانم که نگرانم شدند تنها بنویسم که اجرای حکم نمادین بود و به شیوه و شمایلی که در خاطر داشته اند و دارند نبوده است و لذا نگرانی بابت هیچگونه درد و رد فیزیکی نداشته باشند. هرچند ناگفته های دیگری هست که باور دارم باید در زمانی گفته شود که اتفاقات بر احساسم و اخلاقم سایه نیافکنده باشد.."

اما سوال اینجاست که اجرای این حکم حتی به صورت نمادین در مورد یکی از فعالان مدنی با سابقه ی فعالیت در حوزه مدنی چه معنایی جز سرکوب و خاموش نگه داشتن فعالان اجتماعی در ایران می تواند داشته باشد؟ اجرای این حکم که به نوعی توهین به مقام زنانی چون سمیه توحیدلو و دیگر فعالان حوزه های مدنی و سیاسی است، آیا معنایی جز ترس و وحشت از فعالیت های مسالمت آمیز این قشر از فعالان مدنی دارد؟ کسانی که تنها جرم شان مبارزه در انتخابات به نفع یک کاندیدا بوده است آیا شایسته ی این گونه رفتارها از سوی قوه ی قضاییه هستند؟ سمیه توحیدلو دانشجوی دکترای جامعه شناسی و از زنان مذهبی و تحصیلکرده ی ایرانی است که تاکنون فعالیت های زیادی در حوزه های مختلف سیاسی و اجتماعی داشته است و اجرای اینگونه احکام و مجازات ها چگونه می تواند ضربه ای بر پیکر فعالان مدنی و سیاسی در داخل ایران وارد نکند؟

با پیگیری اخبار شلاق و حکم و بازداشت در مورد فعالان حوزه های مختلف و به ویژه فعالان زن در حوزه های گوناگون، می توان به این نتیجه رسید که قوه ی قضاییه و حکومت همچنان سیاست قهرآمیز خود را در مورد فعالان سیاسی و مدنی که در دوسال گذشته با شدت و حدت پی گرفته است، همچنان ادامه می دهد. اما سؤال اینجاست که اگر فعالیت های مدنی و مسالمت آمیز فعالان در حوزه های مختلف احکام سنگین چون شلاق، زندان و تبعید و دستگیری های پی در پی ادامه یابد، چگونه می توان انتظار داشت که همین فعالان به فعالیت های خود ادامه دهند و برای بهبود وضعیت جامعه بکوشند؟ به عنوان مثال وقتی که فعالان زنان در حوزه فعالیتی خود احساس امنیت نکنند و مدام با نوشتن هر مقاله، هر فعالیت و یا حتی نوشتن شعر و آثار هنری مدام احضار و یا باز جویی شوند ، چگونه می توانند در خانه های خود برای ادامه فعالیت هایشان احساس امنیت کنند؟

موقعی که وکلایی چون نسرین ستوده که از یک سال گذشته تاکنون سخت ترین شرایط را سپری کرده اند و فقط رنج زندان را متحمل نشده اند بلکه مدام خانواده ی انها از جمله همسر و فرزندان شان در معرض برخوردهای خشونت آمیز قرار گرفته اند، چگونه می توان انتظار داشت که سایر وکلا به وظیفه ی خود که همان دفاع از حقوق موکلین خود عمل کنند؟ اینگونه برخوردهای قهرآمیز نه تنها شرایط شغلی وکلا، نویسندگان، فعالان مدنی و حقوق زنان را در معرض خطر قرار می دهد و آنها را از فعالیت مستمر و پیگیر در حوزه های مختلف اجتماعی که همانا به نفع تمامی افراد جامعه است مأیوس و دلسرد می کند، بلکه خانواده های آنان را تحت فشار قرار داده و امنیت روانی فرزندان آنها را که همان سازندگان این مرزو بوم هستند به خطر می اندازد. به نظر می رسد که اگرقوه ی قضائیه همچنان سیاست قهرآمیز خود را با اجرای احکام سنگین و دستگیری های پی در پی در مورد فعالان زنان با اتهامات نامشخص امنیتی متوقف نکند، فعالیت های مسالمت آمیز اجتماعی در ایران با مانعی سنگین روبه رو خواهد شد که نه به نفع حکومت و نه به نفع آینده ی مردم و کل نظام اجتماعی و سیاسی در ایران است.
سمیه جان، چرا تحقیر؟

آن ها می دانند که چه می خواهند. مردم از ظلم ظالمان به ستوه آمده اند و عدالت می خواهند. آن ها وعده دهندگان و منادیان روزهای خوب و خوش را دیگر باور ندارند. آن ها می خواهند اجرای عدالت را با دستان خود تجربه کنند. آن ها رژیمی را با همین وعده ها از پای انداختند، اما سیاهی ظالمان، خورشید را نیز پنهان کرد. از آن وعده ها چه باقی ماند؟ تنها نفیر شلاق می شنوند و سفیر باروت. و یا تاب خوردن بی صدای طناب ها را.

حکومتی که پایه های لرزانش را با نفیر شلاق بر پوست و تن انسان ها پابرجا نگاه می دارد، دیگر توان تحقیر کردن ندارد. چنین حاکمیتی، خود حقارت مسلم است. پوکی اش را از گستره پاره پاره اش می توان دید.

چرا هنوز ایستاده است؟

چون مردمی داریم، هم چون جوانان بالغ. آن ها از دوران نوباوگی و شورش های کور گذر کرده اند. آن ها سرنوشت مصر بعد از مبارک را 33 سال پیش از سر گذرانده اند و کتک های تونس بعد از بن علی را در خیابان ها نوش جان کرده اند. مردم ما با چشمان باز به لیبی می نگرند و این تجربه های طلایی را در اذهان خود گم نخواهند کرد.

آن ها می دانند که چه می خواهند. مردم از ظلم ظالمان به ستوه آمده اند و عدالت می خواهند. آن ها وعده دهندگان و منادیان روزهای خوب و خوش را دیگر باور ندارند. آن ها می خواهند اجرای عدالت را با دستان خود تجربه کنند. آن ها رژیمی را با همین وعده ها از پای انداختند، اما سیاهی ظالمان، خورشید را نیز پنهان کرد. از آن وعده ها چه باقی ماند؟ تنها نفیر شلاق می شنوند و سفیر باروت. و یا تاب خوردن بی صدای طناب ها را.

آن ها می خواهند تأمین داشته باشند. شغل، درآمد، شادی و تمام آن معیارهایی را می خواهند که دیگر برای همه یک سان نیست. می خواهند خود با پاهای راسخ و استوار وارد آینده شوند. آن ها نمی خواهند به آینده ای پرتاب شوند که دیگران نقشه اش را از پیش آماده و آک بند کرده اند. بارها دیده اند که چگونه چنین نقشه هایی مثل حباب با یک تلنگر می ترکند و تنها اثری که برجای می نهند، قطرات نامحسوس آن است که نقش مثبت شان همانا آگاهی به حباب بودن آن هاست. آن ها به نقشه ای نیاز دارند که خود کشیده باشند.

مردم ما، این جوانان مبتکر و خلاق بیشتر از هوا به آزادی نیاز دارند. آن ها می خواهند آزاد باشند تا شکوفا شوند تا آینده را بسازند. آزادی را گدایی نمی کنند، آزادی حق آن هاست که خود به دست خواهند آورد.

آن ها برای به دست آوردن مطالبات شان می جنگند. تا به آخر.

آن ها برای جامعه ای عاری از شلاق، اعدام، جنگ و خشونت می جنگند، تا به آخر.

سمیه جان، تو بزرگ شده ای. با هر ضربه شلاق بزرگ و بزرگ تر شده ای و حقارت این حکومت را در جهان فریاد زده ای.

به گمانم همه آن را شنیده اند.
فمینیسم، قصاص و تفکیک جنسیتی

تلاش برای اِعمال تفکیک جنسیتی در دانشگاه‌ها چندین سال است که پیگیری می‌شود. در چند ماه گذشته این پروژه به مراحل نهایی آن نزدیک شده‌بود اما به دلیل اختلاف‌نظر در سطوح اجرایی کشور به صورت عمومی اعمال نشد. هر چند که در برخی دانشگاه‌ها و بنا به تصمیم رؤسای آنها به مرحله اجرا در آمد. سیاست تفکیک جنسیتی بر پایه همان استدلالی استوار است که زن‌ها را از عرصه اجتماع و سیاست دور می‌کند،

حکم قصاصِ اسیدپاشی و تفکیک جنسیتی در دانشگاه‌ها دو موضوعی بودند که در چند ماه گذشته به بحث‌های فراوانی در جامعه ایران دامن زدند و فرصتی تلقی شدند تا هم اشخاص و هم گروه‌های مختلف مدنی و سیاسی به بحثی وارد شوند که به نظر می‌رسید نمی‌تواند در مرزهای معمول عقیدتی و اعتقادی حلاجی شود. گروهی که بیش از همه انتظار می‌رفت به این مباحث وارد شود فمینیست‌ها بودند. اما متأسفانه آنچه در این کارزار بیش از همه چیز "به چشم خورد" غیبت آنها بود در وهله اول و، دوم پراکندگی‌ آشکاری که حکایت از آن داشت که این گسترده‌ترین جنبش مدنی ایران تا به‌دست آمدن یک گرایش غالب یا حتی تعداد معدودی گرایش تأثیرگذار که بتوانند سیاست مطالباتی‌ای را در جوار و به عنوان مکمل مطالبه سیاسی همگانی پیش ببرد فاصله زیادی دارد (1).

فمینیست‌ها غالباً به درستی زنان را از قربانیان اصلی خشونت معرفی می‌کنند و از وجوه مختلف خشونت اعم از آنکه در فضای خصوصی اعمال شوند یا عمومی پرده برمی‌دارند. همچنین کم نیستند فمینیست‌هایی که یکی از الزامات حضور بیشتر زنان در مصادر تصمیم‌گیری و مشارکت هر چه گسترده‌تر آنان در مسئولیت‌های اجتماعی را یاری رساندن این حضور به تلطیف فضای اجتماعی، کاهش میزان خشونت در جامعه، تعمیم اندیشه و عمل صلح‌آمیز و افزایش آرامش به‌شمار می‌آورند. به این اعتبار، انتظار می‌‌رفت که فمینیست‌های ایران -فارغ از دیدگاه‌های نظری و سیاسی‌شان- حضور فعالی در مباحثی که پیرامون این هر دو موضوع که مستقیم و غیرمستقیم با موضوع خشونت در ارتباط بودند مداخله کنند و مواضعی اتخاذ کنند که از پشتیبانی جمع گسترده‌ای از هم‌میهنان ما برخوردار شود.

حکم قصاص، گسترش دامنه خشونت قانونی به جامعه
کاهش از خشونت‌های اجتماعی و دولتی، چه به بهانه برقراری نظم و چه برای اعمال مجازات، به کاهش خشونت به طور کلی در جامعه منجر می‌شود، خشونتی که قربانی اصلی آن زنان و کودکان‌اند. افشا، مبارزه و مقابله با خشونت از سوی فعالان حقوق زن می‌توانست اهمیت حضور زنان در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی را اثبات کند. حکم قصاص که در واقع شیوه‌ای از بازتولید قانونی خشونت در جامعه است، قاعدتاً باید با مخالفت فعالان حقوق زن روبرو می‌شد. اما واقعیت این است که ما در مورد مصداق حکم قصاص اسیدپاشی خانم آمنه بهرامی، نه تنها شاهد مخالفت گسترده‌ای از سوی فعالان فمینیست نبودیم، که در برخی موارد -البته معدود و محدود- حتی عکس آن، یعنی اصرار بر اجرای این حکم نیز دیده شد(2).
شایان توجه این است که برخی حتی بر این پایه که قصاص مجرم به کاهش جرم در جامعه منجر می‌شود، در حقیقت ضمن دفاع از مجازات خشونت‌آمیز قصاص، موضع خود را علیه خشونت توجیه می‌کردند. غافل از آنکه اعمال خشونت به هر نحوی و هر بهانه‌ای خود نوعی ترویج بیشتر خشونت در جامعه است (3). ضمن این که اساساً منطق قصاص بر پایه خشونت‌زدایی از جامعه قرار ندارد و چیزی نیست مگر اعطای حقی ویژه به قربانیان خشونت برای تکرار آن. حقی که ارتباطی با حقوق فردی یا حقوق بشر ندارد و چیزی جز خونخواهی نیست. اطلاق عنوان حق برای قصاص غلط‌انداز است. از منظر شهروندان خشونت‌پرهیز توجیهی برای چنین عملی وجود ندارد، آن‌ها در مواجهه با اعمال خشونت، از یک طرف خواهان جبران خسارات هستند و از سوی دیگر مخالف تکرار آن. قصاص هیچ از این خواست‌ها را تأمین نمی‌کند، از یک طرف با بی‌حساب کردن مجرم و قربانی، صورت مسئله جبران خسارات پاک می‌شود و از سوی دیگر خشونت نه تنها کم نشده بلکه دوبرابر می‌شود. در حالی که در کشورهای پیشرفته جهان، تلاش اکثر فعالان مدنی آن است که حوزه اعمال خشونت قانونی که مُلک طِلق دولت‌هاست را نیز محدود کنند، در ایران، دولت با پذیرش "حق" قصاص کاری جز گسترش دامنه خشونت قانونی به جامعه، و در نتیجه تعمیم و عادی‌سازی آن انجام نمی‌دهد.

تفکیک جنسیتی، اهانت به زنان و به مردان است
تلاش برای اِعمال تفکیک جنسیتی در دانشگاه‌ها چندین سال است که پیگیری می‌شود. در چند ماه گذشته این پروژه به مراحل نهایی آن نزدیک شده‌بود اما به دلیل اختلاف‌نظر در سطوح اجرایی کشور به صورت عمومی اعمال نشد. هر چند که در برخی دانشگاه‌ها و بنا به تصمیم رؤسای آنها به مرحله اجرا در آمد. سیاست تفکیک جنسیتی بر پایه همان استدلالی استوار است که زن‌ها را از عرصه اجتماع و سیاست دور می‌کند، نگرشی که مدعی است زنان منشاء گناه هستند و حضور و اختلاط آنان با مردان باعث رواج بی‌بندوباری خواهد شد. سویه ناگفته این نگرش متحجرانه همانا "گناه‌پذیری" مردان و آمادگی -لابد ذاتی- آنان به بی‌بندوباری است. افشای این سیاست که در واقع اهانت به زنان و به مردان است به درستی از سوی برخی از زنان کشور و از آن جمله تهمینه میلانی مورد انتقاد قرار گرفت. وی در برنامه زنده تلویزیونی علناً به مخالفت با ایجاد پارک‌های زنانه پرداخت و نشان داد که در حمایت از حقوق زنان باید با سیاست‌های تفکیکی با هر منشأ و بهانه‌ای مخالفت کرد.
شاید غیبت فمینیست‌ها در این بحث را بتوان با "مردستیزی" دیدگاه‌های برخی از این فعالان جامعه مدنی توضیح داد. دیدگاه‌هایی که مردان را به صرف مرد بودن، ناقض حقوق زنان می‌دانند، در تحلیل‌ها و آمارها یا علیه مردها می‌نویسند یا به طور کلی مردها را نادیده می‌گیرند. واقعیت آن است که مدافعان این دیدگاه‌ها، نه فقط خواسته و ناخواسته در کنار و همسو با نگرش‌هایی قرار می‌گیرند که زنان و مردان را "طعمه" یا "قربانی" یکدیگر به شمار می‌آورند، بلکه مانع از ورود به مباحثی نیز می‌شوند که در آنها مبارزه مشترک زنان و مردان شرط لازم احقاق حقوق پایمال شده زنان در جامعه است. در واقع اگر دقت شود، دیدگاه این دست از فمینیست‌ها، خود بر پایه نوعی تفکیک جنسیتی استوار و جای تعجب نیست که بر پایه چنین باوری نتوانند وارد مبارزه اجتماعی علیه تفکیک جنسیتی اعمال شده توسط دولت شوند. (4) تعجب‌آور سکوت سایر فمینیست‌هاست که در عمل به دست‌بالا پیدا کردن گفتار تفکیک جنسیتی (هم نوع دولتی و هم نوع فمینیستی آن) در جامعه شده و توان مبارزاتی آن را کاهش می‌دهد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- برای بحثی در باب این دو مفهوم ر.ک. به روزبه پاکسار، "سیاست مطالباتی و مطالبات سیاسی"
2- خانم نسرین افضلی ضمن ستایش از تلاش‌های آمنه بهرامی برای اجرای حکم قصاص، از اجرا نشدن قانون و نرسیدن آمنه به حقوقش انتقاد می‌کند: "حکومتی که ادعا می کند قصاص حکمی بسیار خوب و انسانی است و در مجامع بین المللی از آن دفاع می‌کند، ولی برای تبعات سیاسی‌اش، این زن را شش سال اسیر و در دادگاه‌ها سرگردان کرده است. این سوال پیش می‌آید که اگر چشم در برابر چشم حکم قران است پس چرا اینقدر دیر حکم دادند و اگر نیست چرا قصاص از قانون حذف نمی‌شود؟ چرا به صورت گزینشی اجرا می‌شود؟ کار آمنه هم مبارزه سیاسی بوده، هم مبارزه فمینیستی. هم سیاست یک بام و دوهوای جمهوری اسلامی را به چالش کشیده، هم با دیدگاه مردسالار و تبعیض آمیز علیه زنان مبارزه کرده....»
3- یادداشت "جامعه اسیدی" در وبلاگ آرش کمانگیر با تیزبینی به غفلت از عادی شدن اعمال خشونت در جامعه زینهار می‌دهد: "مساله این است که بخش قابل توجهی از جامعه‌ی ایرانی این را قابل بحث می‌داند که می‌شود کسی را به ریختن اسید در چشم محکوم کرد."
4 یکی از نمونه‌های این فراموشی انتخابی، سخنان شادی صدر است در برنامه‌ای که در لندن که با عنوان "بحران حقوق بشر در ایران" برگزار شد. در شرایطی که مدت زمان زیادی از اعمال خشونت علیه مردان در کهریزک و سایر بازداشتگاه‌های کشور نمی‌گذرد، خشونتی که منجر به مرگ تعداد بالایی از فعالان جنبش سبز شد، شادی صدر در بررسی وضعیت زندانیان سیاسی، به کل مردان را فراموش کرده و فقط به وضعیت زندانیان سیاسی زن می‌پردازد. "آزار جنسی زنان در زندان‌ها باید به فوریت و به شکلی اثر بخش پیگیری شود، نه فقط برای اینکه قربانیان به تسکین و آرامش برسند بلکه به این دلیل که هر زنی که روح یا جسمش در زندان مورد تجاوز قرار می‌گیرد، هزاران زن در خارج از زندان، خود، یا به خاطر ترس خانواده های‌شان، دست از فعالیت برداشته، به سکوت و انزوا کشیده می شوند".
مطالعة کتاب مقدس ۴


اقتدار، درستی و اعتبار کتاب مقدس

افرادی هستند که ادعا میکنندکتاب مقدس مسیحیان کتابی نیست که قابل اعتماد و اعتبار باشد چون دست خورده است، تعالیمش منسوخ شده، افسانه ای بیش نیست، دارای اشتباهات علمی و تاریخی است و پر از تناقض میباشد. بسیاری از این افراد درواقع کسانی هستند که در این مورد مقداری اطلاعات ناقص و نادرستی را جسته وگریخته از این و آن شنیده و بدون آنکه خود در این باره کوچکترین تحقیقی یا مطالعه ای انجام داده باشند قبول کرده اند که کتاب مقدس کتابی تغییریافته ودست خورده است. دلیلی که این افراد بر ادعای خود دارند این است که چون طومارهای اصلی از بین رفته و دیگر هیچ اثری از آنها باقی نمانده و کتب حاضر هم نتیجة ترجمه ها و یا رونویسی از رونویسی های متعدد قدیمی است بنابراین چنین کتابی با متن حاضر نمیتواند معتبر و موثق باشد.

قدرت قابلیت تبدیل (دگرگون سازی درونی) این کتاب و دوام و پایداری اش تا به امروز علیرغم تلاش های بسیار زیاد مردمانی که در طول قرنهای متمادی سعی بر از بین بردنش کرده اند، کشف آثار باستانی غنی در خاور میانه و اشیای حفاری شده متعلق به دوران و مناطق ذکر شده در کتاب مقدس، پیدایش کتیبه ها و کتب خطی متعدد، توسعه و پیشرفت علم باستان شناسی مخصوصا در ۱۵۰ سال گذشته که در بسیاری زمینه ها اطلاعات و توضیحات بسیار مفید و مفصلی را در روشن سازی مطالب و تصدیق پیام و درستی مضمون و مندرجات کتب عهد عتیق و جدید ارائه میدهند و یا پیشرفت های علمی دیگر در زمینه های مختلف نه فقط از اعتبار این کتاب کم نمیکنند بلکه روز بروز بر اعتبارش نیز می افزایند.

در این باره که آیا کتاب مقدس مسیحیان تحریف شده یا نه، برای روشن شدن مطلب و آگاهی بیشتر مقاله ای از برادر آرمان رشدی عینا در زیر درج میگردد.

» آیا کتاب مقدس تحریف شده؟

مقدمه‌

در میان‌ ما ایرانیان‌، بسیار شنیده‌ می‌شود که‌ کتب‌ مقدس‌ مسیحیان‌ دست‌ خورده‌ است‌، یا به‌عبارت‌ دیگر، تحریف‌ شده‌ است‌. در این‌ مقاله‌، خواهیم‌ کوشید این‌ موضوع‌ را مورد کنکاش‌ قرار دهیم‌ و پاسخی‌ برای‌ آن‌ بیابیم‌.

تحریف‌ یعنی‌ چه‌؟

پیش‌ از بررسی‌ و پاسخگویی‌ به‌ این‌ مسأله‌، باید دید که‌ مقصود از تحریف‌ چیست‌. کلمة تحریف‌ هم ریشه‌ است‌ با انحراف‌. در واقع‌، مدعیان‌ تحریف‌ کتاب ‌مقدس‌ معتقدند که‌ متن‌ اصلی‌ بعدها دست‌ خورده‌ و افراد مغرض‌ آن‌ را به‌خاطر منافع‌ خود تغییر داده‌اند.

مقصود از تحریف‌ این‌ است‌ که‌ عده‌ای‌ در متن‌ مقدس‌ یک‌ دین‌ یا هر کتاب‌ دیگری‌ دست‌ برده‌ باشند. معنی‌ دیگر تحریف‌ می‌تواند این‌ باشد که‌ رهبران‌ هر دینی‌، پیام‌ اصیل‌ آن‌ دین‌ را به‌هنگام‌ تعالیم‌ خود مورد تحریف‌ قرار دهند.

معتقدان‌ به‌ تحریف‌ کتاب ‌مقدس‌ می‌گویند که‌ کتاب‌ هر دینی‌ تا ظهور پیامبر بعدی‌ دست ‌نخورده‌ باقی‌ مانده‌، اما پس‌ از ظهور پیامبر جدید، از میان‌ رفته‌ است‌ و آنچه‌ امروز در دست‌ است‌، متن‌ اصلی‌ آن‌ کتاب‌ها نیست‌.

چرا چنین‌ ادعایی‌؟

دلیل‌ چنین‌ ادعایی‌ از سوی‌ این‌ قبیل‌ افراد این‌ است‌ که‌ برخی‌ مطالب‌ کتاب ‌مقدس‌ مسیحیان‌ با اعتقادات‌ خودشان‌ همخوان‌ و همسو نیست‌. لذا برای‌ توجیه‌ این‌ اختلاف‌، این‌ ادعا را مطرح‌ می‌سازند.

نظر دانشمندان‌

مسألة‌ تحریف‌ هیچگاه‌ پایة علمی‌ نداشته‌ است‌، بلکه‌ فقط‌ از سوی‌ آن‌ دسته‌ از معتقدین‌ به‌ خدا و کتب‌ وحیانی‌ مطرح‌ شده‌ که‌ مندرجات‌ کتاب‌مقدس‌ را با معتقدات‌ خود متناقض‌ می‌یابند.

دانشمندان‌ و پژوهشگرانی‌ که‌ به‌ وجود خدا و امکان‌ سخن‌ گفتنِ او با انسان‌ معتقدند، یا به‌عبارتی‌ ساده‌تر ادیان‌ را وحی‌ الهی‌ می‌دانند، به‌ هیچ‌ مدرک‌ و سندی‌ دست‌ نیافته‌اند که‌ دلیلی‌ باشد بر اینکه‌ متن‌ کتاب ‌مقدس‌ (عهدعتیق‌ و عهدجدید) در طول‌ زمان‌ در اثر غرض ‌ورزیهای‌ اصحاب‌ دین‌، دستخوش‌ تغییر شده‌ باشد. برعکس‌، ایشان‌ به‌ مدارکی‌ دست‌ یافته‌اند که‌ ثابت‌ می‌کند کتاب ‌مقدس‌ در طول‌ قرون‌ و اعصار با چه‌ دقت‌ وسواس‌گونه‌ای‌ نسخه‌برداری‌ شده‌ و به‌ زمان‌ ما رسیده‌ است‌. در این‌ زمینه‌، در بخش‌ پایانی‌ این‌ مقاله‌ توضیح‌ مختصری‌ داده‌ شده‌ است‌.

و اما در مورد دانشمندان‌ ملحد و منکر خدا! از حدود ۳۰۰ سال‌ گذشته‌، عده‌ای‌ از دانشمندان‌ غربی‌ اعتقاد خود را به‌ خدا یا ماوراء الطبیعه‌ یا دخالت‌ خدا در امور بشر یا ظهور پیامبران‌ الهی‌ یا معجزات‌ از دست‌ دادند؛ اینان‌ حملاتی‌ بس‌ سهمگین‌تر از ادعای‌ » تحریف ‌» بر کتاب‌مقدس‌ وارد آورده‌اند و می‌آورند. آنان‌ به‌یکباره‌ منکر این‌ شده‌اند که‌ کتاب ‌مقدس‌ مکاشفة‌ الهی‌ و کلام‌ خداست‌. ایشان‌ مندرجات‌ کتاب ‌مقدس‌ را یکسره‌ افسانه‌ و تخیلات‌ می‌پندارند و امکان‌ هر نوع‌ دخالتِ خدا در امور بشر و وقوع‌ معجزات‌ را نفی‌ می‌کنند. خداشناس‌ترینِ این‌ دسته‌ از دانشمندان‌ بر این‌ باورند که‌ فقط‌ نکات‌ اخلاقی‌ کتاب ‌مقدس‌ قابل‌ پذیرش‌ است‌، وگرنه‌ ماجرای‌ طوفان‌ نوح‌ و ظاهر شدن‌ خدا بر موسی‌ بر کوه‌ سینا و تولد عیسی‌ از یک‌ دختر باکره‌ و … همه‌ افسانه‌ است‌.

این‌ دسته‌ از دانشمندان‌، نه‌ فقط‌ کتاب ‌مقدس‌ را بلکه‌ هر کتاب‌ مذهبی‌ دیگری‌ را که‌ حاوی‌ معجزات‌ باشد یا ادعای‌ وحیانی‌ بودن‌ بکند، بالکل‌ رد می‌کنند. اما هیچیک‌ از آنان‌ هیچگاه‌ این‌ ادعا را عنوان‌ نکرده‌ است‌ که‌ کتاب ‌مقدس‌ مسیحیان‌ یا کتب‌ آسمانی‌ دیگر، در ابتدا وحیانی‌ و اصیل‌ بوده‌اند، اما بعدها مورد تحریف‌ قرار گرفته‌اند.

بررسی‌ مسأله‌

آیا اساساً امکان‌ تحریف‌ کتب‌ آسمانی‌ وجود دارد؟

اگر معتقد باشیم‌ که‌ کتاب ‌مقدس‌ مسیحیان‌ را در آغاز خدا برای‌ ارشاد و رستگاری‌ بشر الهام‌ فرموده‌، و برای‌ این‌ منظور، انبیا را گسیل‌ داشته‌، آیا اساساً منطقی‌ است‌ که‌ تصور کنیم‌ چنین‌ خدای‌ مهربان‌ و درضمن‌ قدرتمندی‌ اجازه‌ دهد که‌ هر کسی‌ به‌خاطر سلیقه‌ یا منفعت‌ خود، کتاب‌ خدا را تحریف‌ کند؟

برای‌ کسی‌ که‌ معتقد است‌ کتب‌ مذهبی‌ در ادیان‌ ابراهیمی‌ از جانب‌ خدا بر انبیا نازل‌ شده‌، اساساً غیر منطقی‌ است‌ که‌ تصور کند آنها تحریف‌ شده‌اند. اعتقاد به‌ تحریف‌ کتب‌ مذهبی‌، به‌طور غیرمستقیم‌ به‌ این‌ معنی‌ است‌ که‌ خدایی‌ که‌ کلامش‌ را برای‌ رستگاری‌ بشر عطا کرده‌، توانایی‌ کافی‌ برای‌ حفظ‌ آن‌ را ندارد و اجازه‌ می‌دهد کلامش‌ به‌دست‌ اشخاص‌ نااهل‌ بیفتد و تحریف‌ شود. اگر معتقدیم‌ خدای‌ قادر مطلق‌ کلام‌ خود را نازل‌ کرده‌ و هدفش‌ این‌ بوده‌ که‌ بشر را از طریق‌ آن‌ رستگار سازد،

چگونه‌ امکان‌ دارد اجازه‌ چنین‌ کاری‌ را بدهد؟

آیا او قدرت‌ حفظ‌ کاری‌ را ندارد که‌ خود انجام‌ داده‌ است‌؟

آیا کلام‌ او برای‌ خودش‌ تا این‌ حد بی‌ارزش‌ است‌؟

آیا خدا نسبت‌ به‌ کلام‌ خود می‌تواند بی‌تفاوت‌ باشد؟

پس‌ به‌عبارت‌ بهتر، باید گفت‌ که‌ اعتقاد به‌ تحریف‌ کتب‌ آسمانی‌، در واقع‌ کفر به‌ خداست‌!………..

آنچه‌ که‌ همة مؤمنین‌ به‌ خدا به‌ آن‌ ایمان‌ دارند، بی‌شک‌ این‌ است‌ که‌ این‌ خدا آنقدر قدرت‌ دارد که‌ کلام‌ خود را از گزند روزگار و افراد مغرض‌ حفظ‌ کند.

بعضی‌ می‌گویند که‌ وقتی‌ خدا پیامبر جدیدی‌ می‌فرستاده‌ و کتب‌ پیش‌ از او منسوخ‌ می‌شده‌، دیگر توجهی‌ به‌ آن‌ کتابها نداشته‌ و اجازه‌ داده‌ که‌ تحریف‌ شوند. در پاسخ‌ باید گفت‌ که‌ در ادیان‌ ابراهیمی‌، هر پیامبر جدیدی‌ که‌ ظهور کرده‌، بدون‌ استثنا رسالت‌ خود را بر پایة‌ کتب‌ آسمانی‌ قبلی‌ استوار کرده‌ است‌. یعنی‌ نه‌ فقط‌ به‌ آنها استناد و اشاره‌ کرده‌، بلکه‌ آنها را مورد تأئید قرار داده‌، و رسالت‌ خود را دنبالة‌ رسالت‌ آن‌ انبیا دانسته‌ است‌. پس‌ اگر پس‌ از ظهور یک‌ پیامبر جدید، قرار باشد کتب‌ قبلی‌ تحریف‌ شوند، چه‌ کسی‌ می‌تواند ادعای‌ این‌ پیامبر جدید را به‌ محک‌ آزمایش‌ بزند و آن‌ را با کتب‌ قبلی‌ مقایسه‌ کند؟ اگر هر کتاب‌ دینی‌ با ظهور پیامبری‌ جدید از میان‌ رفته‌ باشد، در مقابل‌ وجود این‌ همه‌ نسخه‌های‌ خطی‌ قدیمی‌ چه‌ باید گفت‌، نسخه‌هایی‌ که‌ ثابت‌ می‌کنند این‌ کتاب‌ها تحریف‌ نشده‌اند.

با چه‌ انگیزه‌ای‌؟

اما اساساً چه‌ انگیزه‌ای‌ برای‌ تحریف‌ کتاب ‌مقدس‌ وجود داشته‌ است‌؟

مغرضین‌ با چه‌ هدفی‌ می‌خواسته‌اند کتاب ‌مقدس‌ را تحریف‌ کنند؟

معمولاً گفته‌ می‌شود که‌ افراد مغرض‌ برای‌ آنکه‌ کارها و رفتار خود را بر اساس‌ کتاب ‌مقدس‌ توجیه‌ کنند، آن‌ را تحریف‌ کرده‌اند. واقعیت‌ امر این‌ است‌ که‌ اگر کسی‌ بخواهد برخلاف‌ احکام‌ کلام‌ خدا رفتار نماید، نیازی‌ ندارد آن‌ را تحریف‌ کند. کافی‌ است‌ آن‌ را به‌گونه‌ای‌ وارونه‌ تفسیر کند. در طول‌ قرون‌ متمادی‌، اکثریت‌ مردم‌ بی‌سواد بودند یا به‌خاطر نبودن‌ دستگاه‌ چاپ‌ و گران‌ بودنِ نسخ‌ خطی‌، کتاب ‌مقدس‌ را در اختیار نداشتند؛ لذا تحریف‌ شفاهی‌ کلام‌ خدا بسیار آسان‌ بود و نیازی‌ به‌ تحریف‌ اصل‌ کتاب‌ نبود.

مگر در تمام‌ طول‌ تاریخ‌ کلیسا، رهبرانی‌ نبوده‌اند که‌ بر خلاف‌ دستورات‌ انجیل‌ رفتار کرده‌اند؟

آیا همه‌ آنها انجیل‌ را تحریف‌ کرده‌اند؟

آیا وقتی‌ در قرون‌ وسطی‌› کلیسا بر خلاف‌ دستور محبت‌ مسیح‌، اقدام‌ به‌ جنگهای‌ صلیبی‌ کرد، گفته‌های‌ مسیح‌ در مورد محبت‌ و بخشش‌ دشمن‌ را تحریف‌ کرد؟

نه‌! دستور مسیح‌ در کتاب‌ در جای‌ خود محفوظ‌ بود، و رهبران‌ مسیحی‌ بر خلاف‌ آن‌ عمل‌ می‌کردند و عمل‌ خود را به‌گونه‌هایی‌ دیگر توجیه‌ می‌نمودند که‌ بحث‌ در مورد آن‌ در این‌ مختصر نمی‌گنجد.

اما درست‌ در همان‌ دورۀ‌ جنگهای‌ صلیبی‌، رهبرانی‌ خداترس‌ نیز بودند که‌ این‌ عمل‌ را محکوم‌ می‌کردند یا کلاً بر اساس‌ کتاب ‌مقدس‌ علیه‌ اقدامات‌ پاپها اعتراض‌ می‌کردند. اکثر آنها نیز به‌خاطر اعتراض‌ خود کشته‌ شدند. تازه‌ اگر علت‌ تحریف‌ این‌ بوده‌ که‌ رهبران‌ مسیحیت‌ می‌خواسته‌اند اعمال‌ خود را توجیه‌ کنند، در اینصورت‌ کتاب ‌مقدس‌ می‌بایست‌ » در هر دوره‌ زمانی ‌» به‌خاطر منافع‌ رهبران‌ » همان‌ دوره‌ « مجدداً تحریف‌ شود. به‌ این‌ ترتیب‌، کتاب ‌مقدسی‌ که‌ اکنون‌ در دسترس‌ است‌، می‌بایست‌ بارها و بارها مورد تحریف‌های‌ متعدد قرار گرفته‌ باشد. آیا واقعاً چنین‌ بوده‌ است‌؟ خوشبختانه‌ کشفیات‌ باستان‌شناسی‌ ثابت‌ کرده‌اند که‌ کتابی‌ که‌ امروز در دست‌ است‌، همانی‌ است‌ که‌ در سده‌ اول‌ نیز در اختیار مسیحیان‌ قرار داشته‌ است‌. برای‌ بحث‌ بیشتر در این‌ زمینه‌، به‌ بخش‌ پایانی‌ این‌ مقاله‌ مراجعه‌ بفرمایید.

امکان‌ تحریف‌ عهدعتیق‌

چند سؤال مهم

مهم‌ترین‌ سؤال‌: چه‌ کسانی‌ تحریف‌ کرده‌اند و در چه‌ زمانی‌؟

اعتقاد به‌ تحریف‌ عهدعتیق‌ (تورات‌ و زبور و کتب‌ انبیا) مستلزم‌ این‌ است‌ که‌ معتقد باشیم‌ که‌ این‌ کتاب‌ را جانشینان‌ موسی‌ تحریف‌ کرده‌اند. برای‌ مثال‌، آیا می‌توان‌ معتقد بود که‌ یوشع‌، آن‌ مرد غیور و جانشین‌ بلافصل‌ موسی‌، تورات‌ را تحریف‌ کرده‌ باشد؟

اما شخصی‌ ممکن‌ است‌ بگوید که‌ نه‌ جانشینان‌ بلافصل‌، بلکه‌ سالها بعد، رهبران‌ منحرف‌ دست‌ به‌ چنین‌ عملی‌ زده‌اند. در اینصورت‌ باید معتقد بود که‌ مثلاً رهبران‌ دین‌ یهود، همگی ‌ به‌یکباره ‌منحرف‌ و فاسد شدند و هیچ‌ شخص‌ خداترسی‌ دیگر در میانشان‌ باقی‌ نمانده‌ بود! چنین‌ تصوری‌، هم‌ خلاف‌ عقل‌ است‌ و هم‌ خلاف‌ شهادت‌ تاریخ‌. به‌ شهادت‌ تاریخ‌، در همه‌ دوره‌های‌ عهدعتیق‌، انبیایی‌ بودند که‌ به‌ حکام‌ ستمکیش‌ زمانه‌ اعتراض‌ می‌کردند که‌ رفتارشان‌ بر خلاف‌ حکم‌ تورات‌ است‌. پس‌ نتیجه‌ می‌شود که‌ اولاً آنها متن‌ درست‌ تورات‌ را در دست‌ داشتند، و ثانیاً بر اساس‌ آن‌ می‌توانستند رفتار درست‌ را از نادرست‌ تشخیص‌ دهند. این‌ انبیا معمولاً در راه‌ اعتقاد و افشاگری‌شان‌ کشته‌ می‌شدند و نبی‌ دیگری‌ جایشان‌ را می‌گرفت‌. نتیجتاً در میان‌ قوم‌ یهود همواره‌ کسانی‌ بودند که‌ نسبت‌ به‌ کتب‌ مقدسة ‌شان‌ تعصب‌ و غیرت‌ داشتند و تا پای‌ جان‌ در راه‌ حفظ‌ آن‌ می‌کوشیدند.

بعضی‌ ادعا می‌کنند که‌ در حدود سال‌ ۶۰۰ پیش‌ از میلاد، زمانی‌ که‌ پادشاه‌ بابل‌، یهودیان‌ را به‌ بابل‌ به‌ اسارت‌ برد و اورشلیم‌ و معبد بزرگ‌ یهود را ویران‌ ساخت‌، نسخ‌ تورات‌ و نوشته های‌ انبیا نیز از میان‌ رفت‌. چنین‌ امری‌ از نظر تاریخی‌ صحت‌ ندارد. نبوکدنصر، پادشاه‌ بابل‌، پیش‌ از ویرانی‌ اورشلیم‌، نخست‌ نجبا و دانشمندان‌ و بزرگان‌ قوم‌ یهود را به‌ بابل‌ منتقل‌ کرد. اینان‌ کتب‌ مقدسه‌ خود را با خود بردند و میراث‌ خود را حفظ‌ نمودند. انبیای‌ بزرگی‌ همچون‌ دانیال‌ و حزقیال‌ و زکریا از این‌ جمله‌اند. این‌ انبیا در دیار غربت‌، دائماً به‌ کتب‌ تورات‌ و نوشته های‌ انبیا اشاره‌ کرده‌اند و بر اساس‌ آنها گناهانشان‌ را به‌ ایشان‌ هشدار داده‌اند؛ این‌ امر در کتاب‌هایشان‌ منعکس‌ است‌.

در دوره‌های‌ بعدی‌، یعنی‌ چهار قرن‌ پیش‌ از میلاد که‌ قوم‌ یهود تحت‌ استعمار و استثمار فرمانروایان‌ یونانی‌ و رومی‌ قرار داشتند، بارها کتب‌ مقدسة ‌شان‌ مورد تهاجم‌ قرار گرفت‌، طوری‌ که‌ اگر نسخه‌ای‌ از تورات‌ و نوشته های انبیا نزد کسی‌ یافت‌ می‌شد، مجازاتش‌ اعدام‌ می‌بود. با این‌ حال‌، به‌ شهادت‌ تاریخ‌، افرادی‌ بودند که‌ با شجاعت‌ این‌ کتب‌ را پنهان‌ ساخته‌، حفظ‌ نمودند.

گواهی‌ و تأئید عیسی‌ مسیح‌

مهم‌تر از همه‌ اینکه‌ عیسی‌ مسیح‌ رسالت‌ خود را بر اساس‌ پیشگوییهای‌ عهدعتیق‌ (یعنی‌ تورات‌ و کتب‌ انبیا) آغاز کرد. او در موعظه‌ بالای‌ کوه‌ فرمود: « گمان‌ مبرید که‌ آمده‌ام‌ تا تورات‌ یا صحف‌ انبیا را باطل‌ سازم‌. نیامده‌ام‌ تا باطل‌ نمایم‌، بلکه‌ تا تمام‌ کنم‌. زیرا هر آینه‌ به‌ شما می‌گویم‌ تا آسمان‌ و زمین‌ زایل‌ نشود، همزه‌ یا نقطه‌ای‌ از تورات‌ هرگز زایل‌ نخواهد شد تا همه‌ واقع‌ شود » (متی 5: 17 و 18 ترجمه قدیمی). او همواره‌ از عهدعتیق‌ نقل‌ قول‌ می‌آورد و آن‌ را کلام‌ جاودانی‌ خدا می‌دانست‌. او تمام‌ تعالیم‌ خود را بر شالودۀ‌ عهدعتیق‌ استوار می‌کرد. در مباحثاتش‌ با ملایان‌ یهود نیز از عهدعتیق‌ حجت‌ می‌آورد. بدون‌ عهدعتیق‌ او چگونه‌ می‌توانست‌ ادعا کند و ثابت‌ نماید که‌ همان‌ مسیحای‌ موعود است‌.

پس‌ از عروج‌ مسیح‌ به‌ آسمان‌، رسولان‌ برگزیدۀ‌ او نیز عهدعتیق‌ را اساس‌ کار و تبشیر خود قرار دادند. آنان‌ بر اساس‌ عهدعتیق‌ به‌ یهودیان‌ ثابت‌ می‌کردند که‌ عیسای‌ ناصری‌ همان‌ مسیحای‌ موعود در عهدعتیق‌ می‌باشد. برای‌ رسولان‌ مسیح‌، عهدعتیق‌ کلام‌ مقدس‌ و غیرقابل‌ تغییر خدا بود. این‌ امر بیانگر آن‌ است‌ که‌ تا زمان‌ عیسی‌ مسیح‌ و رسولانش‌، عهدعتیق‌ تحریف‌ نشده‌ بوده‌، چرا که‌ در اینصورت‌ ایشان‌ آن‌ را اعلام‌ می‌داشتند.

امکان‌ تحریف‌ عهدجدید

چند سؤال مهم

تحریف‌؟ چه‌ زمانی‌، چه‌ کسی‌، کجا؟

حال‌ ممکن‌ است‌ کسی‌ بگوید که‌ خودِ عهدجدید (انجیل‌) تحریف‌ شده‌، در نتیجه‌ تمام‌ اشارات‌ مسیح‌ به‌ تحریف‌ عهدعتیق‌ نیز از آن‌ حذف‌ شده‌ است‌! خصوصاً با توجه‌ به‌ اینکه‌ عیسی‌ مسیح‌ خود چیزی‌ ننوشت‌ و رسولان‌ او بودند که‌ شهادت‌ عینی‌ خود را نوشتند و کتاب‌ عهدجدید را به‌وجود آوردند.

در اینجا باید به‌ یک‌ نکته‌ بسیار مهم‌ توجه‌ داشت‌. در روزگار عهدجدید، کتابت‌ دیگر امری‌ رایج‌ بود. بشر دیگر از لوح‌های‌ گِلی‌ یا سنگی‌ برای‌ نوشتن‌ استفاده‌ نمی‌کرد، بلکه‌ از کاغذهایی‌ که‌ از گیاهی‌ به‌نام‌ پاپیروس‌ درست‌ می‌شد. برای‌ نوشتن‌ متون‌ مقدس‌ یا درباری‌ نیز، پوست‌ حیوانات‌، به‌خاطر دوام‌ بیشترشان‌، مورد استفاده‌ قرار می‌گرفت‌. تعداد افراد تحصیل‌کرده‌ نیز در سرزمینهای‌ تحت‌ سلطة‌ امپراتوری‌ روم‌ نیز بسیار بود. یهودیان‌، به‌خاطر اعتقادات‌ مذهبی‌شان‌، کودکان‌ خود را به‌ کنیسه‌ها می‌فرستادند تا کتب‌ مقدسه‌ و خواندن‌ و نوشتن‌ بیاموزند. به‌همین‌ جهت‌، نوشته‌های‌ رسولان‌ مقدس‌ عیسی‌ مسیح‌، به‌خاطر اهمیتشان‌ خیلی‌ سریع‌ نسخه‌برداری‌ می‌شد و در کلیساهای‌ نقاط‌ مختلف‌ جهان‌ آن‌ روزگار، به‌عنوان‌ نوشته‌های‌ مقدس‌ مسیحیت‌ حفظ‌ می‌شد.

امیدواریم‌ هیچیک‌ از معتقدین‌ به‌ تحریف‌ عهدجدید، بر این‌ باور نباشند که‌ خودِ رسولان‌ برگزیدۀ‌ عیسی‌ مسیح‌ دست‌ به‌ تحریف‌ گفته‌های‌ مسیح‌ یا نوشته‌های‌ خود زدند. اکثر رسولان‌ مسیح‌ در راه‌ اعتقاد خود و تبشیر و تبلیغ‌ آن‌ به‌طرز فجیعی‌ شکنجه‌ و کشته‌ شدند. چطور چنین‌ افرادی‌ می‌توانستند گفته‌های‌ مسیح‌ را تحریف‌ کنند و جان‌ خود را در راه‌ اعتقادی‌ از دست‌ بدهند که‌ خودشان‌ نیز می‌دانستند دروغ‌ است‌ و « من‌ در آوردی ‌»؟ بعلاوه‌، اعتقاد به‌ اینکه‌ رسولان‌ زندگی‌ و تعالیم‌ مسیح‌ را تحریف‌ کردند، به‌منزلة اعتقاد به‌ این‌ است‌ که‌ عیسی‌ در انتخاب‌ رسولان‌ خود اشتباه‌ نمود و افرادی‌ ناصالح‌ و فاسد را برگزید. امیداوریم‌ کسی‌ چنین‌ اعتقادی‌ نداشته‌ باشد، چرا که‌ این‌ امر کفر به‌ خدا و مسیح‌ او است‌. مسیح‌ می‌دانست‌ چه‌ کسانی‌ را انتخاب‌ می‌کند. او حتی‌ از آغاز می‌دانست‌ که‌ یکی‌ از شاگردانش‌، یهودای‌ اسخریوطی‌، به‌ او خیانت‌ خواهد کرد، با اینحال‌، او را نیز برگزید و به‌ او نیز مجال‌ توبه‌ داد. او در انتخاب‌ خود اشتباه‌ نکرد.

لذا در شرایطی‌ که‌ این‌ نوشته‌های‌ مقدس‌ در اقصاء نقاط‌ جهان‌ پخش‌ شده‌ بود، اگر یکی‌ از رهبران‌ در گوشه‌ای‌ از دنیا قصد می‌کرد که‌ این‌ کتب‌ را تحریف‌ کند، چیزی‌ نمی‌گذشت‌ که‌ عملش‌ برملا می‌شد و خودش‌ نیز رسوا. اگر کسی‌ ادعا کند که‌ رهبران‌ جهان‌ مسیحیت‌، در یکی‌ از دوره‌های‌ تاریخ‌ کلیسا، « همگی ‌» و « در همه‌ جا » و « به‌یکباره‌ » فاسد و منحرف‌ شدند و تصمیم‌ گرفتند که‌ نوشته‌های‌ مقدس‌ رسولان‌ را تحریف‌ کنند، باید پذیرفت‌ که‌ چنین‌ فرضی‌ نه‌ منطبق‌ با عقل‌ است‌، و نه‌ منطبق‌ با شهادت‌ تاریخ‌!

آیا تمام‌ مطالب‌ عهدجدید تحریف‌ شده‌ است‌؟

علاوه‌ بر همة‌ اینها، باید پرسید کدام‌ قسمت‌های‌ عهدجدید تحریف‌ شده‌ است‌؟ آیا همة‌ کتاب‌؟ این‌ منطقی‌ نیست‌ که‌ بگوییم‌ تمام‌ خطوط‌ و کلمات‌ کتاب‌ عهدجدید دستخوش‌ تغییر شده‌ است‌. بعضی‌ ممکن‌ است‌ بگویند که‌ بعضی‌ از قسمت‌های‌ خاص‌ عهدجدید تحریف‌ شده‌ است‌. اگر چنین‌ باشد، اولاً باید مشخص‌ کرد که‌ این‌ قسمت‌ها کدامند، ثانیاً نتیجه‌ می‌گیریم‌ که‌ بقیه‌ قسمت‌ها دست‌ نخورده‌اند!

بی‌پیرایگی‌ و سادگی‌ مطالب‌ کتاب‌مقدس‌

معمولاً وقتی‌ کسی‌ داستانی‌ جعلی‌ می‌سازد، سعی‌ می‌کند با شاخ‌ و برگهای‌ عجیب‌ و غریب‌ آن‌ را به پیراید. اما ماجراهای‌ کتاب‌مقدس‌، حتی‌ حیرت‌انگیزترین‌ آنها نیز چنان‌ بی‌پیرایه‌ و بی‌تکلف‌ است‌ که‌ انسان‌ را از صداقت‌ نویسنده‌ مطمئن‌ می‌سازد.

برای‌ مثال‌، ماجرای‌ باز شدن‌ دریا در زمان‌ موسی‌ بسیار ساده‌ بیان‌ شده‌ است‌. جریان‌ بارداری‌ مریم‌ عذرا از روح‌القدس‌ نیز در نهایت‌ بی‌پیرایگی‌ شرح‌ داده‌ شده‌ است‌.. .,

جمع آوری شده به دست رضا نراقی و هادی شجاعی
زنان زندانی و مسئله چادر


مدرسه فمینیستی: در معایب و مزایای حجاب و از جمله چادر بسیار گفته و شنیده شده. با چادر یا می شود موافق بود و یا مخالف. گزینه سومی وجود ندارد انگار! نگاهی به تاریخ پوشش زنان در دوره معاصر نشان می دهد، از وقتی که زن مجال حضور در اجتماع را یافته پوشش او به دغدغه حکومت ها، فعالان حقوق زنان و بخش مذهبی جامعه تبدیل شده است. زمانی که رضاشاه کشف حجاب را اجباری کرد در نظر برخی از تجددطلب ها نیز، حجاب عامل عقب ماندگی و محرومیت زنان به شمار می رفت و بر لزوم کنار گذاشتنش تاکید می شد. محمدتقی بهار می سرود: تو پاک باش و برون آی بی حجاب/ کسی به صید غزال حرم نخواهد شد و پروین اعتصامی می گفت: چشم و دل را پرده می بایست لیکن از عفاف/ چادر پوسیده بنیان مسلمانی نبود.

رضاشاه کسی نبود که منتظر پیدایش بستر مناسب برای تغییر پوشش بماند. قبل از طی مراحل مدرنیزاسیون واقعی جامعه، عجله داشت ظاهرا را مدرن کند و ظاهر هم که همان لباس است و موفق شد ظاهر را تغییر دهد. در دوره محمدرضا پهلوی، نوع پوشش زنان، تا حدودی به خودشان واگذار شد و در سالهای پایانی سلطنت او این زنان بودند که با توجه به خاستگاه اجتماعی و عقایدشان نوع پوشش شان را انتخاب می کردند. در سالیان منتهی به انقلاب اسلامی برخی از زنان باچادر یا حجاب در تظاهرات ضدرژیم شرکت داشتند. استفاده از چادر در این سالها منحصر به زنان مذهبی نبود و حتی برخی از زنان از آنجا که کارکرد سمبلیک حجاب را مد نظر داشتند از آن استفاده می کردند. آنان به دلایل مختلف از جمله مبارزه با ارزش های غربی و بورژوازی، همبستگی با زنان طبقات فرودست و شاید برای ناشناخته ماندن از چادر استفاده می کردند.

بعد از انقلاب اما قانون حجاب در راستای اثبات اسلامی بودن حکومت جدید و ابراز بیزاری از رژیم پیشین تصویب شد و علیرغم مخالفت زنان و راهپیمایی اعتراض آمیز آنها، حجاب به قانونی تبدیل شد که سرپیچی از آن حبس از ده روز تا دو ماه یا جریمه نقدی را به دنبال دارد. با الزامی شدن حجاب، دو نوع پوشش برای زنان قابل استفاده شد، نخست چادر بود که پیش از آن مورد استفاده بخش های مذهبی جامعه بود و از آن پس پوشش مورد تایید ادارات دولتی و نهادهای انقلابی و برخی مراکز تحصیلی شد و زنان تنها در صورت داشتن چادر می توانستند در این ادارات اشتغال داشته باشند. آموزش و پرورش یکی از مهم ترین متولیان گسترش استفاده از چادر از طریق اجباری کردن آن در دبیرستان های دخترانه به ویژه در شهرستان ها بود. در نهادهای انقلابی، در نیروی انتظامی، و در دانشگاه آزاد اسلامی برخی شهرستان ها هنوز هم استفاده از چادر برای زنان اجباری است.

زندان نیز یکی از مکان هایی است که استفاده از چادر برای تمام زنان اجباری بوده است. علاوه بر اجبار و پیش بینی مجازات برای رعایت نکردن حجاب در قانون، تلاش های گسترده ای برای واداشتن زنان به استفاده از چادر صورت گرفته است. علاوه بر تبلیغات مداوم از طریق رسانه ها که از چادر به عنوان "حجاب برتر" یاد می شود، زنانی که چادر بر سر داشته اند برای احراز مشاغل و پست ها در اولویت بوده و نیز در تشویق و معافیت از تنبیه مورد عنایت حاکمیت بوده و هستند. با این همه به نظر می رسد این تبلیغات و تلاش های گسترده نتیجه برعکس داشته و روز به روز اقبال دختران جوان به چادر کمتر می شود. در مقابل چادر، گزینه دیگر مانتو و روسری بوده که به دلایل گوناگون مانند گریزان بودن از وجه سمبلیک چادر، قابلیت تنوع رنگ و مدل مانتو و راحت تر بودن نسبی آن در هنگام کار و فعالیت (در مقایسه با چادر که برسرداشتنش مستلزم مراقبت و زحمت است) مورد توجه و استقبال زنان و دختران جوان قرار گرفته است. این بی توجهی دختران جوان به پوشش حکومتی، به منزله شکست برای اقتدارگرایانی تلقی می شود که اعمال سلایق و نظرات خود را به امور شخصی و خصوصی افراد حق خود می دانند و حتی موضوع لباس را از یک امر شخصی به موضوعی سیاسی تبدیل کرده اند. اخیرا بحث های عجیبی درباره چادر درگرفته که با اظهار نظر یک نماینده زن درباره مهم تر بودن چادر از انرژی هسته ای آغاز شد و بعد از آن با اظهارات چند مقام دیگر ادامه یافت. از جمله یک نماینده دیگر مجلس شورای اسلامی، درباره حفظ حرمت چادر و ممنوعیت آن برای زنان زندانی، سخن گفته است. ناگفته پیداست که خانم نماینده با این ممنوعیت در پی کسب اعتباری برای چادر است که هر روز بیش از پیش بی اعتبار می شود. از سوی دیگر با مرزبندی میان پوشش چادر و مانتو، می خواهد زنان مجرم را به جبهه حریفان بی اعتنا به چادر براند و آنها را در یک ردیف بنشاند و به این ترتیب مانع تداعی چادر با جرم شود!

ممنوعیت استفاده از چادر برای زنان زندانی اگر چه، نه چندان موضوع حساسی است و نه به حال زنان زندانی تاثیری دارد اما بیانگر آن است که آنچه امروز در مورد حجاب زن زندانی اعمال می شود همان است که بر پوشش زن ایرانی معاصر رفته است. زنان زندانی به عنوان فرودست ترین قشر جامعه در اختیار تصمیم گیرندگان و قانون گذاران قرار دارند تا چه نوع پوششی از آنها سلب یا برآنها تحمیل شود. موقعیت کنونی زن زندانی را در رابطه با موضوع حجاب شاید بتوان تمثیلی از موقعیت زن ایرانی در ارتباط با همین موضوع دانست. زن ایرانی نیز همچون زن زندانیِ امروز در طی قریب به هشتاد سال گذشته در اختیار قدرتمندان بوده است تا به عنوان ابزاری برای انتقال افکار و آمال و نظرات آنها مورد استفاده قرار گیرد. در رویکردی که می خواهد پوشش را به اجبار از کسی بستاند یا بپوشاند نگاه یکسانی به زن وجود دارد. در این رویکرد زن به مثابه یک ابزار یا وسیله است. این وسیله، این ابزار، این زن با نوع پوشش اش یا می توانسته سمبل مدرنیزاسیون باشد و یا حامل ارزش های مقدس دینی. زن به واسطه فرودستی اش که در این دیدگاه تثبیت شده است نمی تواند درباره چگونگی پوشش خود تعیین کننده و تصمیم گیرنده باشد. او تابع رای فرادستان است که چه جامه ای بر قامت فروخمیده او بدوزند و به چه شکل و شمایلی حضورش را در اجتماع بپذیرند. زن ایرانی هنوز هم به اولیه ترین حق خود که انتخاب نوع پوشش است دست نیافته و هر روز در هنگام پوشیدن لباس باید نگران آن خودروهای پلیس و چشم های نظاره گر و نگهبان امنیت اخلاقی باشد که معیار اخلاق را در اندازه و رنگ لباس او تعیین کرده اند.