مطالعة کتاب مقدس ۳


الهامی بودن کتاب مقدس

تعریف الهام – درفرهنگ فارسی عمید الهام اینطور معنی شده: در دل افکندن، تلقین کردن، دردل افکندن امری یا مطلبی، القای امری از جانب خداوند دردل انسان.

مسیحیان و یهودیان معتقدند که نویسندگان کتاب های مقدس با هدایت خاص الهی عمل کرده و این کتب را نگاشته اند و باور دارند که با مکاشفة الهی، این افراد نه تنها محتوای پیام، بلکه در مواقعی هم حتی خود کلمات آن را از منبعی الهی دریافت کرده اند. در کتاب مقدس یهودیان، خدای اسرائیل نه تنها کلمات را در دهان پیامبران و سایر پیام رسانانِ منصوب شده می گذارد، بلکه به آنان حکم میکند که آنها را به همان صورتی که دریافت کرده اند بنویسند.

آیه شانزدهم در فصل سوم رسالة دوم پولس به تیموتائوس اینطور میفرمایدکه: «تمامی کتب از الهام خداست و به جهت تعلیم و تنبیه و اصلاح و تربیت در عدالت مفید است، تا مرد خدا کامل و به جهت هر عمل نیکو آراسته بشود.» (ترجمه قدیم).

در این آیه کلمه ای که «الهام» ترجمه شده است در اصل یونانی کلمة «theopneustos» میباشد که از تلفیق دو کلمة یونانی «theos» یعنی «خدا» و «pneo» یعنی «دمیدن» تشکیل شده و به معنی «خدا دمیده» است.

فرهنگنامة کتاب مقدس ترجمه و تألیف بهرام محمدیان در صفحة ۳۷ الهام را باینگونه تعریف میکند:

» الهام در واقع یعنی نظارت و حاکمیت خداوند بر نویسندگان کتاب مقدس به گونه ای که با بکارگیری شخصیت منحصر به فرد آنها، مکاشفة خدا به انسان بوسیله کلماتی که دست نوشته های اولیه را تشکیل میدهند، بدون هیچ گونه خطا و اشتباهی نوشته و ثبت گردیده اند.»

به عبارت دیگر:

۱- خدا در نگارش کتابها، نظارت کرده ولی دیکته ننموده است. البته باید یادآورشد که قسمت هائی در کتاب مقدس وجود دارد که خداوند آنها را دیکته کرده و مولفین هم آنها را کلمه به کلمه نوشته اند. بعنوان مثال میتوانیم از ده فرمان و یا احکام دیگر شریعت موسی نام ببریم که خداوند آنها را کلمه به کلمه دیکته کرده و موسی هم آنها را به همان صورت روی لوح گلی یا سنگی و یا روی چرم نوشته است. اما همة کتاب مقدس به این صورت دیکته نشده بلکه خداوند نویسندگان را در نوشتن نظارت نموده است. با نظارت بر نویسندگان، خداوند بر آنچه که نوشته میشده کنترل داشته تا نتیجة کار و متن نوشته ها درست آن باشد که میخواسته است.

۲- او از نویسندگان انسانی و سبک نگارش شخصی آنان استفاده کرده و الا اگر آنچه را که او کلمه به کلمه دیکته میکرد سبک نگارش همة کتاب مقدس یکسان میبود در حالیکه سبک نگارش، کتاب به کتاب فرق میکند. به عنوان مثال شیوة نگارش پولس با پطرس و یا موسی کاملا متفاوت بوده ولی با این حال نتیجة کارشان آن نوشته ای شده که مد نظر خداوند بوده است.

۳- با وجود این، آنچه نوشته شده در دستخط های اولیه، فاقد اشتباه و غلط بوده است. وقتی موسی نوشتن پنج تا کتابش به اتمام میرسد همه الهام خداوند بوده و بدون خطا. بنا بر این به یاد داشته باشیم که الهامی بودن کتاب مقدس فقط به دست نوشته های اصلی و اولیه که بدست مولفان ویا کاتبانشان نوشته شده اند اطلاق میشود و نه به نسخه های کپی شده و یا ترجمه های متعددی که امروزه وجود دارند. در حال حاضر، نسخه های خطی رونویسی شده های یونانی یا عبری از کتب مقدس داریم که در ترتیب کلمه با هم جزئی تفاوت دارند چرا که در رونویسی علیرغم سعی و کوشش اشتباه صورت میگیرد. همینطور در ترجمة کتاب مقدس از زبانی به زبان دیگر امکان اشتباه وجود دارد. باید یادآور شد که این اشتباهات ناشی از ترجمه ویا رونویسی آنقدر جزئی هستند که تغییری در اصل پیام ویا تعالیم کتاب مقدس بوجود نمی آورند. .

۴- کتاب مقدس پیام اصلی خدا به انسان است کتابی نیست که صرفا حاوی کلامی از خداوند باشد بلکه همة کتاب کلام خداوند است. درست است که این کتاب در واقع به دست انسانها نوشته شده ولی با الهام خداوند بوده و خداوند بدون نقض کردن یا مختل ساختن شخصیت و یا سبک نگارش آنان، طوری نظارت و هدایت نموده که این افراد آنچه را که خداوند بر ایشان مکشوف ساخته بدون خطا بروی کاغذ بیاورند.

دیدگاه های مختلف در مورد الهام

البته همة افراد با تعریف بالا و معانی ضمنی آن موافق نیستند و این بالطبع باعث شده که نظریه های دیگری هم در رابطه با الهامی بودن کتاب مقدس بوجود بیاید که متاسفانه درست نیستند و هدفشان صرفا نقض ارزش و اعتبار الهی کل نوشته های کتاب مقدس میباشد.

۱- الهام طبیعی

این نظریه میگوید که مولفان کتاب مقدس افرادی بودند با دانش و فضیلت دینی و استعدادی شگرف بمانند هنرمندها یا دیگر نوابغ تاریخی که از خود آثاری بیادگار میگذارند این افراد نیز با استفاده از نبوغ و درون داشتهای طبیعی و انسانی خود چنین کتابهائی را نوشته اند. مشکلی که این نظریه دارد این است که بیشتر به نبوغ انسانی اهمیت میدهد تا الهام الهی.

۲- الهام عرفانی یا تنویر الهام

این دیدگاه، مولفان کتاب مقدس را ایماندارانی پر از روح و هدایت شده در نظر میگیرد درست مانند هر ایمانداری که امروزه ممکن است وجود داشته باشد. از نظر منطقی، احتمالا مردم به این نتیجه میرسند که هر مسیحی پر از روح القدسی میتواند امروز نیز کتاب مقدس بنویسد. این نظریه نیز بیشتر روی این موضع تمرکز دارد که نویسندگان از یک بینش درونی برخوردار بوده اند که با هدایت روح القدس این بینش درونی در این افراد تلالو پیدا کرده بصورتی که تحت تاثیر چنین تنویری شروع به نوشتن کتاب مقدس کرده اند.

۳- الهام جزئی

این نظریه میگوید که فقط قسمتهایی از نوشته ها الهام الهی است مثل آن بخشهایی که مربوط به تعالیم الهی است نه همة نوشته های کتاب. نظریه دیگری هم که در این زمینه وجود دارد این است که ممکن است همة کتاب الهام خدا باشد ولی بعضی از قسمت های کتاب، الهام بیشتری نسبت به قسمت های دیگرداشته است. مشکل اینجاست که چه کسی میتواند این اختیار، دانش و یا صلاحیت را داشته باشدکه تعیین کند چه قسمتی از کتاب الهامی است و چه قسمتی نیست و یا چه بخشی از کتاب از الهام بیشتری برخوردار بوده است.

۴- الهام مفهومی

این نظریه ادعا میکند که مفاهیمی را خداوند در فکر مولفان گذاشته که الهام الهی بوده اند و این افراد بعدا بنا به دلخواه خود این افکار الهام شده را در قالب کلمات انتخابی خود برشتة تحریر در آورده اند. به عبارت دیگر فقط مفهوم نه کلمات، الهامی میباشند.

۵- الهام دیکته ای

این نظریه میگوید که کل کتاب مقدس کلمه به کلمه از طرف خدا دیکته شده و در واقع افرادی بمانند منشی آن کلمات را نوشته اند. البته همانطوریکه در بالا توضیح داده شد اگر اینطور میبود سبک نگارش همه نوشته ها هم یکسان میشده در حالیکه اینطور نیست و هر کدام از کتاب ها سبک نگارش مختص خود را دارد. نظریه های فوق به اضافة چند نظریة دیگر در این باره همه درتلاش این هستندکه به نحوی الهامی بودن کل قسمتهای کتاب مقدس را خدشه دار سازند و اعتبار الهی آنرا از بین ببرند. در حالیکه شواهد موجود چه در خود کتاب مقدس و چه در منابع خارجی همه دال برمکاشفه الهام شدة خداوند دارند.

بطور خلاصه در مورد الهامی بودن کتاب مقدس میتوانیم اینطور بگوئیم که :

• اول ـ مکاشفه از خداوند به انسان: یعنی انسان آنچه را که خداوند میخواهد نوشته بشود میشنود؛

• دوم ـ الهام از انسان به کاغذ: یعنی انسان هر آنچه را که خداوند میخواهد نوشته شود روی کاغذ می آورد؛

• سوم ـ تنویر (روشن سازی ـ اشراق ـ منور ساختن) از کاغذ به قلب انسان: بدین معنی که هر آنچه که بدین طریق با مکاشفه و الهام خداوند نگاشته شده وارد قلب انسان میشود.

امروزه چه از نظر علمی و چه از نظر باستان شناسی دلایل و شواهد بیشماری در موثق بودن کتب مقدس وجود دارندکه همه تائیدی هستند براعتبارکتابی بسیار استثنائی و منحصر به فردکه یک چهارم آن پیشگوئی است و تاکنون تعداد زیادی از این پیشگوئی ها به طور صددرصد درست و برطبق کلام به وقوع پیوسته است که خود گواه بر اعتبار و الهامی بودن این کتاب دارد.

جمع آوری شده به دست رضا نراقی و هادی شجاعی
به دخترم، آمنه بهرامی افتخار می کنم


مدرسه فمینیستی: باید «مادر» باشی تا با تمام وجودت بفهمی این افتخار یعنی چه! 

باید «دختر»ی جوان باشی، زیبا، دانشجوی رشته برق، غرق در رویاهای آینده، یافتن کسی برای زندگی که خود او را برگزینی و او نیز تو را.

باید «انسان» باشی، نه که تنها چشم و گوش و زبان و دست و پا و دل و آرزو داشته باشی.

باید «انسان» باشی، اما از جنس آمنه بهرامی، تا گرچه دیگر او آرزوی دیدن جهانی از زیبایی ها و رنگها و آسمان و زمین و آفتاب و مهتاب و ستارگان و سبزه و گُل و بلبل و پرستوهای بهاری را، سپیدی سحر و طلوع و غروب خورشید را، حتی سیاهی شب را، مادر را و پدر را، دوست را و بستگان را... در خویش دفن کرده باشی!

چه می گویم، تا دیگر نه نور را و نه نیز ظلمت را از هم تمیز دهی،

باید همه اینها باشی. چیزی از جنس «زن/ مادر» اسطورهای/ تاریخی. از جنس کهن الگوی «مادر عُظمی» (Tellus Mater) تا، در عین اینکه نتوانی نور را از دیدگان «آن» که تو را به سیاهی همه روزها و شب ها و به فریب «عشق» نرینه دعوت کرده است، بگیری؛ اما یکبار دیگر فرضیۀ «صلح زن/مادرانه» را که ریشه در آگاهی انسان هبوط کرده دارد ثابت کنی.

باید «آمنه»* باشی، دختری زیبا، جوان، با دنیایی از رویاها و آرزوها و آمالی برای آینده ای که می انگاشتی رنگین کمانی هفت رنگ خواهد بود. «آمنه»ای، چشم بربسته بر همۀ دیدنی های جهانی که بسیاری دیگران برای دیدن اش یکدیگر را چون گرگ می درند.


خبر شوک آور بود و تلخ، در آبان 1383 و شوک آور و شیرین، در مرداد 1390.

تو را می ستاییم، «آمنه»، تو را که در ظلمت سیاه دیدگانت، اما با دل نورانی و قلب همیشه روشن ات، نور دیدگان مجید را به او بازگرداندی! نور دیدگان «آن»که نور دیدگانت را ستاند. تا که شاید، با نور دیدگانی که به او هدیه کردی، با چشمِ دلی بازتر و روشن تر، سیاهی درون دل تیره و تار و ظلمانی اش را با سپیدی آشتی دهد!!

تو را می ستاییم، «آمنه»، تو که کاری عیساگونه کردی تا صلیب گناهآلود ناآگاهان و نادانان را بر دوش کشی.

تو را می ستاییم، «آمنه»، تو را که دل سپید و نورانیات ما را – و آرزو دارم جهان ما را – از سیاهی خشونت و کینه و نفرت و از همه مهم تر «انتقام سیاه» به روشنایی سپیده دم سحر و بامداد «جهانی سرشار از صلح و رحمت» رهنمون گردد.

تو را می ستاییم، «آمنه»، و با تمام قد در برابرت سر تعظیم فرود می آوریم، ما زنان و ما مادرانی که «دوست داشتن» می کاریم و «صلح» درو می کنیم.

تو را می ستاییم «آمنه»، اما اینبار به خاطر کوششی که برای احقاق حقوق خودت میکنی، حقوقی که حقوق زنان نیز هست. برای دعویات به برابربودن دیهات با دیه یک مرد به عنوانی انسانی که خدا او را برابر با مرد آفریده است (انا خلقناکم من نفسه واحده / انا خلقناکم من ذکر و انثی) و در روند خوانش مرد/پدرسالار عالمان و فقیهان غیرپویا خوانش روزآمد آن در طول تاریخ «گم» شده است. این، ما کنشگران حوزه زنان را امیدوار میکند به بررسی و بازخوانی قانون نابرابر «در زمانی» دیه زن و مرد در آن دوران و روزآمد کردن آن از سوی علما و فقهای محترمی که فقه را پدیده ای پویا می دانند و نه ایستا در جهان هزاره سوم و انفورماتیک امروز ما. اگر این قانون با توجه به شرایطی که تو داری تصویب شود، بی شک لطفی الهی بوده است برای، هم زنان و هم شناخت روزآمد قوانین درزمانی قرآن و اسلام که می تواند با خوانش فقه پویا هم زمانی شود. 

تو را می ستاییم «آمنه»، که چه زیبا مجید شرور را با وجودی این گذشت بزرگوارانه ای که کرده ای، اما پس از آن، او به تو به دلیل درخواست دیهات (که در برابر گذشت تو از قصاص کمترین درخواست توست) اهانت و هتاکی کرد، باز هم بخشیدی. بدیهیست با توجه به اذعان دادستان از اقدام شجاعانۀ تو: «جعفري دولت آبادي مجددا تاكيد كرد كه دادگستري بر اجراي اين حكم مصمم بود و آمنه با اقدامي شجاعانه از قصاص اين فرد گذشت كرد» (ایسنا)، این جوان شرور می باید به سزای قانونی خشونت وحشتناک خود از سوی قانون برسد.

آمنه، یقین می دانی که این روزها کسالتی سختتر و دردی جانسوزتر و روحی آزردهتر داشتیم، از مصداقی از «خشونت». از جوانی از کشوری با رتبه یک در حقوق بشر و آن هم در جهان سده بیست و یک و هزاره سوم دهکده کوچک دیجیتالی و الکترونیکی مان. این روزها، بیشک، همۀ در شگفتی به هم ریختن همۀ معادلات و تئوری های تاریخی، جامعه شناختی، روان شناختی، فلسفی، فرهنگی و... محصول علم و دانش بشری هستیم که دنیای ماا آدمی زادگان را به شمال و جنوب، به مسلمان و مسیحی، به دموکرات و غیردموکرات و دیگر دوآلیسم های ساختۀ حاکمیت های مرد/پدرسالارانه تقکیک کرده است. این روزها همه دیدیم و فهمیدیم و شناختیم که همۀ مولفه ها و همۀ بنیان های صِرف علمی، که انسان را تا به بلندای کهکشان ها نیز بالا برد، اما در برابر پارادوکسی که «آدمی زاده» نام دارد، کم آورد. بیهوده نبود که «آندره مالرو» فرانسوی گفته بود قرن بیست و یک، قرن عرفان و عشق و دوست داشتن و صلح است. (نقل به مفهوم)

کشتار نود نوجوان نروژی به دست جوانی هم سن و سال مجید موحدی، (کسی که نور زندگی و حیات را از دیدگان دختری جوانی گرفت که گناهی به جز «زن»بودن نداشت و همین کافی ست که حق هر انتخابی را از او بگیرد و به زعم مجید، به اُبژهای بدل شود تا در برابر خواست او «آری» بگوید و او «نه»ای ساختارشکنانه تحویل اش بدهد و به جرم «سوژگی» و «اختیاری» که حق مسلماش هست در ظلمت ابدی بزید، اما همان «اختیار» «زن/مادرانه»، به جای قصاص، او را به صلح فرا بخواند) در کشوری که جوانان اش بی شک باید آموخته باشند که هر انسانی حق انتخاب هر باور و ایمانی را می تواند داشته باشد، به شرط اینکه حق دیگران را پایمال نکند، جنایت دهشتناکی بود که نشان می داد آدمی زاده هنوز در دوران کودکی خویش می زید و رشد نکرده و به بلوغ «انسانیت» خویش نرسیده است.

ماجرای جنایت جوان نروژی چیزی در گروه و رده بندی جنایت مجید موحدی است که نور را از دیدگان آمنه گرفت: تعصب به باورهای رشد نیافته، عدم رشد شخصیت و از همه مهمتر «خویش محور»بودن و تنها تا نوک بینی را دیدن! همۀ این نوع جنایت ها، به ویژه از سوی جوانان، نه تنها به بی ریشگی فردی و شخصیتی آنان باز می گردد بلکه به اشاعه پدیدۀ «خشونت» در جهان نیز مربوط می شود. بدیهی ست علل پیدایی خشونت در جامعۀ ما با علل پیدایی آن در جامعه نروژ یکی نیست، اما اینکه این پدیدۀ شوم و سیاه در جوامع بشری وجود دارد، شکی در آن نیست.

اما چرا برخی آدمی زادگان، با این همه عشقی که به زیست خود و به بقای خود دارند، با دیگر آدمی زادگان اینسان جنون آمیز خشونت می ورزند.

آمنه، در اخبار خواندیم که مجید با تو در یک مرکز دانشگاهی درس می خواند. تو در این مورد به «ایسنا» گفته بودی: «چند ماه قبل وقتي در دانشكده‌ برق مشغول تحصيل بودم متوجه شدم كه يكي از دانشجويان به اسم مجيد به من علاقه‌مند شده است.» پس جوانیست دانشگاهی و اهل علم. او می بایست بداند که دل بستن به دختری و درخواست ازدواج با او قضیهای یک سویه نیست، بلکه دوسویه است. او می بایست بداند و بپذیرد وقتی تو تمایلی به او نداری و نمی خواهی با او زندگی کنی، او نیز می بایست پای خود را از زندگی ات بیرون می کشید. اما چرا این اتفاق نیفتاد. پاسخِ یقین ایناست که این جوان در بند تصور و وهم عشق تو گرفتار شده بود. این جاست که باید پرسید آیا هیچ راه دیگری به جز راهی که او برگزید وجود نمیداشت؟ پس گفت و گو، مباحثه، چالش گری و خلاصه حل مسالمت آمیز چیست؟ آیا این ها نمیتوانست به ذهن این جوان خطور کند؟ چه گونه می توان پذیرفت «عشق» این همه «خشن» باشد؟ این همه «نابودکننده» و این همه «مخرب» باشد؟ که هم معشوق را و هم عاشق را این گونه به خاک سیاه بنشانند؟

از سویی دیگر، آیا این میل به ازدواج در این سن و سال، ریشه در امیال جنسی ندارد؟ که دارد. آیا والدین جوانان فکری برای اطفای این امیال سرکش جوانان، که با گسترش وسیع ارتباطات بصری و نیز سمعی و کاغذی، در درون شان چون فواره سربر می آورد کردهاند؟ آیا مجید حق عاشق شدن دارد یا نه؟ و آیا تو، آمنه حق انتخاب و ارائه پاسخ مثبت یا منفی داری یا نه؟

این ها همه مسایلی فرهنگی است که می باید با ابزار فرهنگی و راهکار فرهنگی حل شود.

شکی نیست که باید مسئولین مملکتی نیز راه کارهای اجتماعی خود را برای حل اینگونه مشکلات و معضلاتی که نتیجه هایی اینچنین دردناک و دهشتناک دارد بکنند؟ آیا این معضلات با تفکیک جنسی و نرینه/ مادینه کردن فضاهای زیست انسانیِ جوانان حل می شود؟ و یا باید کاری فرهنگی صورت بگیرد. آیا نگفته اند: «الانسان حریص الی مامنع» (انسان به آنچه منعاش می کنند حریص می شود)؟ آیا بهتر نیست با فضاسازی های صلح جویانه و مهربانانه و آگاه ساختن و توجیه کردن جوانان به تمایلات سرکشانه شان مانع پدید آمدن چنین فجایعی شد؟

بیش از هر چیز، نخست می بایست از اجتماع کوچکی که کودک و سپس نوجوان در آن رشد می کند انتظار داشت تا این آگاهی سازی ها و توجیهگری ها را انجام بدهند تا هنگامی که نوجوان شان وارد جامعه می شود، هم به شرایط خود و هم به شرایط جامعه آگاهی داشته باشد و بداند همان حقوقی را که برای خود در جامعه می خواهد می بایست برای همگان بخواهد. شکی نیست که پایه های تربیتی و رشد نوجوانان، پیش از ورود به جامعه و گرته برداری از آن در محیط خانواده و در کنار مادر و پدر شکل می گیرد.

«خشونت»، پدیده ای اکتسابی، اما بالقوه در انسان است، مانند بسیار پدیده های نیک. اما خانواده ها می باید همان گونه که برای شکوفایی بالقوه های نیک فرزندان شان هزینه می کنند، برای پنهان کردن بالقوه های غیرانسانی مانند خشونت، خیانت، دزدی، جنایت، فحشا، دروغگویی، تهمت، نامردمی و دیگر خصائص نظیر آن کوشش کنند. آنسان که قرآن می گوید: «قدافلح من زکاها و قدخاب من دساها.»

بدیهی ست نقش قانون و قانون گزار و مسئولین مملکتی نیز در این مورد بسیار حائز اهمیت است.

پانوشت:

*آمنه بهرامی نوا (زاده ۷ مهرماه ۱۳۵۶ در تهران) قربانی اسیدپاشی در سال ۱۳۸۳ است. آمنه دارای فوق دیپلم الکترونیک در دانشگاه آزاد٬ دانشکده واحد اسلام شهر است که پس از فارغ التحصیل شدن در رشته الکترونیک مشغول به کار شد. او در سال ۱۳۸۳ قربانی اسیدپاشی فردی بنام مجید موحدی قرار گرفت و این ماجرا و از پی آن دادگاه و حکم قصاص صادر شده بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های ایرانی داخل و خارج از کشور داشت.
آمنه جان، همچنان زن بمان

مدرسه فمینیستی : آمنه بهرامی زن جوانی که زیبایی و بینایی اش را به خاطر پاشیدن اسید بر صورتش در سال 1383 از دست داد، در روز اجرای حکم قصاص مجید موحد (متهم ) ، از قصاص وی صرف نظر کرد. در همین رابطه واکنش های بسیاری در تجلیل از اقدام او صورت پذیرفته است . در زیر نامه ی لیلا صحت را خطاب به آمنه بهرامی می خوانید.

آمنه، سلام

دلم میخواهد آمنه جان صدایت کنم چون دوستت دارم هرچند از نزدیک ندیدم و نمیشناسمت ولی اسم تو از آشنا ترین و بیاد ماندنی نام هایی است که اکنون می شناسم .

می خواهم تو را ستایش کنم مگر تو از دیگرانی که ستایش میشوند و تا اوج آسمان ها برده می شوند چه کم داری ؟ گفتن از عظمت انتخاب تو تنها کاری است که میدانم . بگذار باز بگویند من ، فمنیست فرصت طلبی هستم که هر اتفاقی را به علایق خود وصله میزنم ، چه اهمیت دارد ؟ مهم احساس من نسبت به تو در دلم و بزرگی کار تو در برابر چشم دنیاست ، ممنون که که چنین فرصتی را به من فرصت طلب بخشیدی .


آمنه جان بگذار باز چرتکه بیاندازند تا حساب چشمانی را که از تو گرفته شد از حساب چشمانی که تو بخشیدی، از میزان نصف دیه ی اسید پاش تو افزون تر نشود .چرتکه اندازان کار سختی دارند، ذره ذره ی نور چشمانت را با قیمت شتر ها و گاوهایشان حساب خواهند کرد خیالت راحت !

قاضیان منصف ما کار شان دشوار است این همه وسواس ، برای حفظ تراوزی عدالتشان را باید ستود، به آنها حق بده می بایست که حساب پل صراط را هم در نظر داشته باشند ، برای آسودگی خوابهایشان لازم بود !دست مریزاد خیال آنان را هم آسوده کردی.

چشمان را میبندم پوست صورتم را با دستانم , عمیق چین میدهم میخواهم برای لحظه ای وارد دنیای تو شوم ، دنیای تاریکی است ... تاریکی مطلق ! دردی جانکاه که پیوسته دقایق عمرت را با سیاهی می دزدد. تحملش خیلی سخت است... سخت است فهم این رنج مدام ...

راست گفته اند" زنان " تابع احساسند و عدالت "ما " احساس نمی شناسد باید "مرد" بود تا به قصاص راضی شد!

عزیزم آمنه همچنان زن بمان .

مطالعة کتاب مقدس ۲

چه کسانی کتابهای مقدس را نوشته اند؟
این سئوالی است که همه میپرسند خصوصا آنانیکه ازتاثیر بنیادی و سازندگی این کتاب بر مردم آگاهی کامل دارند. همانطوریکه در بالا اشاره شد این کتاب به دست بیش از 40 نفرنوشته شده است. از یک چوپان جوان گرفته تا یک پادشاه مقتدر، از یک ماهیگیر تا یک عالم فقیه، از یک برزگر ساده تا یک ادیب و دانشورـ و افرادی چون اینان کتابهائی را به نگارش در آورده اند که در مجموع پیام شگفت انگیز محبت ازلی و ابدی نشأت گرفته از قلب خداوند را نسبت به انسانی که طبق کلامش در شباهت خود آفریده و همواره در پی رستگاری اوست برای من و شما بیان میکند. در واقع خداوند در نوشتن این پیام و رساندن آن به انسانها، قلب و قلم افراد منحصر به فردی را با شخصیت ها، زمینه ها و پیشه های متفاوت و گوناگون به حرکت در آورده تا چنین گنجینه ای را به نگارش در آورند.

موسی که بمانند یک شاهزاده در دربار فرعون و زیر نظر بهترین معلمین تعلیم میبیند پنج کتاب اول عهد عتیق را نوشته است. داوود چه در زمان کودکی اش که گلة پدرش را شبانی میکرده و چه در زمانی که با مسح خداوند تاج پادشاهی بر سرداشته مکنونات قلبی اش را در وصف خداوند در قالب سروده های پرستشی مینگارد و نه فقط روحیات خودش را بلکه مردم زمانش را نیز چه در هنگام شادی و چه در اوج غم به زبانی شیوا به صورت شعر و سرود بیان میکند و یا سلیمان خردمندترین مرد جهان که حکمتش زبانزد عام و خاص است پند واندرز هایش بصورت امثال همچنان که در عصر خودش حکمت می آموخت امروز نیز به خواننده بینش می بخشد تا خردمندانه زندگی کند.

اینها نمونه ای از افرادی هستند که با مکاشفه و الهام الهی کتاب های مقدس را نوشته اند اما در واقع مولف اصلی و طراح این کتاب خود خداوند است که این چنین پیام محبت و نجات بخشش را قلم زده و برای حک کلامش در دل انسان ها، همانطوریکه گفته شد مردمانی را با شخصیت ها و خصوصیات اخلاقی گوناگون و طرز تفکرهایی متفاوت با حرفه و مهارت هائی منحصر به فرد انتخاب و به کار گمارده تا آنچه را که به آنها مکشوف ساخته به نویسند. و تنها هنگامی میتوان به درک کامل آن نائل آمد که آنرا در رابطه با فرآیند کامل مکاشفة الهی نگریست. حال اگر شما فردی هستید علاقمند به تاریخ و یا شعر و سروده ویا انسانی با مهارت منطق و استدلال، آرزوی قلبی خداوند این است که با شنیدن صدای او از پس کلمات و عبارات کتابش، پیام حیات بخش او بر دل شما نشیند و با دگرگونی درونی که در شما پدید می آورد انسانی تازه شوید.

جمع آوری شده به دست رضا نراقی و هادی شجاعی
تبعیض های جنسیتی چندگانه برای محدودیت ورود دختران به دانشگاه ها

تا قانون خانواده برابر:

نگاهی به دفترچه های انتخاب رشته کنکور سراسری 1390

در حالی که موضوع تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها، ابزارها و روش های اجرای آن، انکار و تکذیب ها یا تأییدها هنوز ادامه دارد، نگاهی به دفترچه انتخاب رشته کنکور سراسری امسال خبر از عملی شدن بیش از پیش بومی گزینی و سهمیه بندی جنسیتی در دانشگاه ها می دهد. اجرای این طرح اگرچه از سال 1387 آغاز شد اما انگار هر چه پیشتر می رویم، بیشتر از قبل با موانع و محدودیت های حضور دختران در دانشگاه یا برخی رشته ها به طور خاص مواجه می شویم. در گزارش زیر تلاش شده است تا اعمال سهمیه بندی در برخی رشته ها و دانشگاه ها صرفا با یک ارزیابی اولیه مورد بررسی قرار گیرد. البته جای انکار نیست که می توان با بررسی دقیقتر رشته های دانشگاهی، کلیه دانشگاه ها و تعداد ظرفیت های اعلام شده گزارش جامع تر و مفصل تری ارائه کرد.

این گزارش تنها به بررسی رشته های روزانه می پردازد و در آن صرفا به دانشگاه هایی اشاره شده که بیشترین سهمیه بندی جنسیتی را در تعیین رشته به کار گرفته اند. اما پیش از آن ذکر چند نکته مندرج در دفترچه مهم و ضروری است که بدون شک در محدودیت ورود و انتخاب رشته دختران از جمله بومی گزینی نقش به سزایی دارد. اول از همه بند 1-6) دفترچه با عنوان شرایط کلی تحصیل در دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی می گوید: "پذیرفته شدگان نباید برای شروع و ادامه تحصیل از لحاظ موازین شرعی و قوانین و مقررات منعی داشته باشند." در حالی که هیچ توضیحی در ارتباط با موازین شرعی و مقررات داده نشده است و به نظر همان مقررات انضباطی وضع شده از سوی حراست دانشگاه ها در ارتباط با نوع پوشش و رفت و آمد دانشجوهاست.

همچنین اشاره شده که "دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی تعهدی از لحاظ تأمین مسکن و خوابگاه و پرداخت کمک هزینه تحصیلی به دانشجویان ندارند. البته در این خصوص تلاش خود را مبذول خواهند داشت." موضوعی که بدون شک باز هم بر اختیار تعیین رشته دختران با توجه به دیدگاه های فرهنگی و اجتماعی نسبت به سکونت دختران مجرد در سایر شهرها تأثیرگذار است.

بومی گزینی

در بند 2-3 ) دفترچه با استناد به مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی به گزینش بومی اشاره شده که برخی از اهداف اجرای این گزینش را کاهش مشکلات اقامتی و معیشتی دانشجویان دانشگاه ها نظیر مشکل کمبود خوابگاه، افت تحصیلی ناشی از دوری خانواده و مشکلات اقتصادی عنوان شده است. به علاوه ذکر شده که گزینش بومی باعث خواهد شد تا داوطلبان هر ناحیه با امتیازات در نظر گرفته شده بتوانند از امکان قبولی بیشتر در رشته های بومی بهره مند شوند. در توضیحات مربوط به گزینش بومی در دوره های مختلف آمده است که برای رشته های تعیین شده، پذیرش بومی پس از کسر سهمیه 40 درصدی رزمندگان به صورت 60 درصد گزینش بومی و 40 درصد گزینش آزاد صورت می گیرد. در صورت عدم تکمیل ظرفیت اختصاص به سهمیه رزمندگان باقیمانده ظرفیت به صورت 50 درصد گزینش بومی و 50 درصد آزاد به داوطلبان اختصاص خواهد یافت . رشته های مشمول بومی گزینی در رشته ریاضی فیزیک شامل مهندسی برق، مهندسی مکانیک، کامپیوتر، مهندسی عمران، معماری و صنایع است، در رشته علوم تجربی پزشکی، داروسازی و دامپزشکی و در رشته علوم انسانی حقوق و روانشناسی مشمول بومی گزینی اند.

در دانشگاه های شبانه، غیر دولتی و غیرانتفاعی و نیز نیمه حضوری سهمیه داوطلبان بومی 80 درصد تعیین شده است. حتی در دانشگاه های پیام نور هم بومی گزینی 70 درصد داوطلبان را در بر می گیرد. در بند اول قسمت نکات مهم دفترچه انتخاب رشته آمده است: در برخی از رشته ها پذیرش برای داوطلبان زن و مرد حداقل به یک نسبت مشخص در نظر گرفته شده است. در این رشته ها ابتدا نسبت مشخص شده برای هر جنس تفکیک گردیده و سپس شکست ظرفیت برای سهمیه های مختلف در هر جنس صورت می گیرد. در تمامی جداول مربوط به رشته ها در بخش نوع گزینش ، قطبی ، ناحیه ای یا کشوری بودن رشته نیز مشخص شده است. یعنی با ذکر نوع گزینش داوطلبان از همان ابتدا باید در نظر داشته باشند که انتخاب رشته ها با این محدودیت ها همراه است.

سهمیه بندی جنسیتی

با نگاهی به دفترچه انتخاب رشته کنکور سراسری 1390 در بررسی اولیه رشته های دانشگاهی به نظر می رسد که سهمیه بندی جنسیتی به طور یکسان به عنوان یک سیاست کلی در همه دانشگاه ها اجرا نشده است. به عنوان مثال برخی دانشگاه ها از جمله دانشگاه تهران هیچ گونه سهمیه ای را برای انتخاب رشته دختران و پسران در نظر نگرفته اند. همچنین در اعمال سهمیه مربوط به رشته های تحصیلی باز هم نوع رشته در تعیین میزان سهمیه موثر است. به طور مثال در زیر مجموعه رشته هنر، کارشناسی فرش و صنایع دستی از جمله رشته هایی هستند که تقریبا تنها زنان گزینش می شوند. در این رشته ها به ندرت داوطلب مرد پذیرفته می شود که البته تعداد آن نسبت به زنان محدود است. جدول زیر سهمیه های تعین شده برای برخی رشته ها در تعدادی از دانشگاه ها را نشان می دهد.

الف- علوم انسانی


نسبت ها در دانشگاه علامه طباطبایی و دانشگاه علوم اقتصادی تهران برابر است . دانشگاه فردوسی مشهد نیز هیچ سهمیه ای برای پذیرش دانشجویان دختر و پسر در رشته های علوم انسانی در نظر نگرفته است. در دانشگاه تهران هم نسبت سهمیه ها تقریبا برابر و در دانشگاه شاهد تهران هیچ نسبتی برای زن و مرد در پذیرش رشته ها مشخص نشده است.

اما بیشترین سهمیه بندی جنسیتی در ارتباط با رشته های علوم انسانی در دانشگاه قم در نظر گرفته شده است. در برخی رشته ها این نسبت 1 به 6 به نفع مردان است مانند رشته حقوق. در دانشگاه لرستان نیز تقریبا تمامی رشته ها نسبت 15 به 25 به نفع مردان را دارد. دانشگاه علوم قضایی و خدمات اداری هیچ درصدی برای ورود زنان در رشته علوم قضایی با ظرفیت 250 نفر در نظر نگرفته است. دانشگاه علوم پایه انتظامی نیروی انتظامی هم تنها مردان را مستحق پذیرش در دور رشته علوم انتظامی و کاردانی علوم پایه انتظامی دانسته است.

علی رغم این که در دانشگاه های غیرانتفاعی و پیام نور سهمیه بندی جنسیتی در هیچ کدام از رشته ها وجود ندارد. اما در رشته های تحصیلی دوره های مجازی در دو رشته حقوق در دانشگاه شیراز نسبت سهمیه بندی جنسیتی 15 زن به 35 مرد و در مواردی 50 به 50 است.

همانطور که پیشتر اشاره شد در رشته های هنر ، رشته هایی نظیر مطالعات خانواده، کارشناسی فرش، صنایع دستی نسبت زنان دو برابر مردان است. به عنوان مثال این نسبت در دانشگاه شهر کرد 12 زن به 6 مرد است یا در دانشگاه شیراز تنها داوطلبان زن را در این دو رشته پذیرفته می شوند. معمولا در این گونه رشته ها یا نسبت زن و مرد برابر است یا ظرفیت پذیرش زنان بیشتراست. دانشگاه صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در دو رشته تلویزیون و هنرهای دیجیتالی و کارگردانی تلویزیون هیچ زنی را پذیرش نمی کند.

ب- ریاضی


تقریبا در تمام رشته های مهندسی یا سهمیه تعیین شده برابر است یا نسبت ها به طور فاحش حاکی از تبعیض جنسیتی علیه دختران داوطلب ورود به دانشگاه است. چند نمونه از سهمیه بندی ها به شرح زیر است و البته آمار تبعیض ها بسیار بالاتر از رشته علوم انسانی است. تنها به ذکر چند نمونه بسنده می شود.

به جز دانشگاه های اصفهان، بوعلی سینای همدان، بناب ، دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی تهران، دانشگاه تربیت معلم تهران، دانشگاه تفرش، دانشگاه تهران در برخی از رشته های مهندسی ، دانشگاه زاهدان ، دانشگاه شاهرود و شاهد تهران و دانشگاه صنعتی ارومیه که نسبت ها یا برابر است یا سهمیه بندی جسنیتی اعمال نشده است، سایر دانشگاه ها سهمیه بندی جنسیتی را به نفع داوطلبان مرد در نظر گرفته اند. بیشترترین تبعیض در دانشگاه صنعت نفت دیده می شود به طور مثال در برابر 3 زن 27 مرد یا 4 زن در برابر 36 مرد قرار دارند. دانشگاه علم و صنعت نیز تقریبا از همین وضعیت برخوردار است.

ج- علوم تجربی

در رشته های دانشگاهی زیرمجموعه علوم تجربی نیز اعمال سهمیه بندی را می توان در برخی دانشگاه ها و رشته ها چنین یافت.


در دانشگاه علامه طباطبایی و دانشگاه تهران نسبت ها دوباره تقریبا برابر است.

اما در بسیاری از رشته ها دانشگاه شیراز بیشترین سهمیه بندی را اعمال کرده است که در آن نسبت دختران به پسران تقریبا یک سوم یا حتی بیشتر از آن است. اما در رشته های پزشکی تقریبا هیچ سهمیه بندی جنسیتی صورت نگرفته است. سیاست سهمیه بندی جنسیتی به طور یکسان در همه دانشگاه ها اعمال نشده است. گویا این سیاست باز هم منوط به تصمیمات خود دانشگاه هاست. اگرچه مرور کلی دفترچه کنکور در رشته علوم انسانی و ریاضی نشان می دهد که به طور گسترده ای در اغلب دانشگاه های کشور در حال اجراست. علاوه بر این که طرح بومی گزینی نیز محدودیتی دیگر برای حضور دختران در دانشگاه های برتر کشور ایجاد کرده است.

در این رشته ها نسبت ها تقریبا برابر است یا این که سهمیه بندی اعمال نشده است. باتوجه به دفترچه انتخاب رشته کنکور سراسری سال 90 مشخص می شود که سیاست سهمیه بندی جنسیتی به طور یکسان در همه دانشگاه ها اعمال نشده است. گویا این سیاست باز هم منوط به تصمیمات خود دانشگاه هاست. اگرچه مرور کلی دفترچه کنکور در رشته علوم انسانی و ریاضی نشان می دهد که به طور گسترده ای سهمیه بندی در اغلب دانشگاه های کشور در حال اجراست. علاوه بر این که طرح بومی گزینی نیز محدودیت های بیشتری برای حضور دختران در دانشگاه های برتر کشور ایجاد کرده و نهایتا تفکیک جنسیتی بار موانع و محدودیت ها را برای دختران مضاعف خواهد کرد.
باز آفتاب داغ، باز گرما!

دوباره آمد فصل تابستان. به جرئت می توان گفت که در هیچ جای دنیا، فصل تابستان و گرما الزاما با فصل سرکوب، کتک و دست گیری همراه نمی شود. شاید به طور اتفاقی، جامعه ای توسط دیکتاتوری حاکم بر آن، دریک تابستان داغ سرکوب گردد، اما در کشور ما یک دور مسلسل است که هر سال اتفاق می افتد. هر تابستان و هر هجوم گرما نیروهای سرکوب را هدف مند به خیابان ها می ریزد تا زنان و دختران "بدحجاب" و گاها پسران را نیزدنبال کرده، آن ها را کتک زده، تحقیر کند، جریمه ببندد و یا به زندان بیاندازد. و هر سال همین داستان تکرار می شود. 

رژیم جمهوری اسلامی بعد از 33 سال هنوز نتوانسته اجرای این حکم اسلامی را در جامعه تثبیت کند و هم چنان در حال جنگ است. آن هایی که با میل و خواسته و اراده خود حجاب بر سر دارند، به جای خود. اما بیایید آمار بگیریم که چند درصد جامعه ضد حجاب اجباری هستند. طبعا نیروی عظیمی در آن جای می گیرد. نیرویی که هرگز به حساب نیامد و هرگز سازمان دهی نشد و خواسته های شان به هیچ انگاشته شد. گویی مطالبه آزادی پوشش یکی از درخواست های (بخشی) جوانان ما نیست. و اگر هم هست، لابد ارزشی ندارد و نباید برایش برنامه ریخت، نباید تئوریک بحث کرد و می باید سکوت کرد. چرا که مقابله با حجاب در جامعه ما تابو است. اما جالب این جاست که 33 سال است که با این تابو مبارزه می شود، اما جنبش های اجتماعی و مدنی ما و مهم ترین شان جنبش زنان، یا به تابو بودن آن دامن می زنند و یا با سکوت از کنار آن می گذرند. سکوت را آن گاه می شکنند که بحثی جدی در مقابل حجاب گشوده شده و در چنین حالتی با توسل به استدلال های گوناگون نشان می دهند که جامعه طرف دار حجاب بوده و گویا با میل خود حجاب را برگزیده است و فراموش می کنند که این خواست نه تنها برحق است، بلکه یکی از داغ ترین و مؤثرترین مطالبات برای سازمان یابی جنبش های مدنی و اجتماعی جوانان است.

اگر استدلال این است که مطالبه آزادی پوشش منحصر به بخش معینی از جامعه است و نه همه . مگر مطالبات دیگر نیز چنین نیستند؟ بسیاری از درخواست هایی که مطرح می شوند، به بخش کوچکی از جامعه تعلق دارند و هنوز در تمام بخش های جامعه مطلوبیت خود را به اثبات نرسانده اند. 

بحث بر سر حق آزادی پوشش است. درچنین بحثی، حجاب نیز در همین زمره قرار می گیرد. هر کس آزاد است خود را در چادر و چاقچور بپیچد یا به هرصورتی که مایل است لباس بر تن کند. اما این امر نیزنافی شروع بحث بر سر دلایل و ریشه های وجودی حجاب نیست. جامعه ای که ارزش ها، مفاهیم و تابوهای حاکم را به بحث نگذارد و مورد سئوال قرار ندهد، جامعه ای ست مرده و ایستا. چنین جامعه ای وجود خارجی ندارد، چه بخواهیم، چه نخواهیم. نمی توان به بهانه تعامل، هم زیستی ووحدت، بحث درباره حجاب را به پستوها راند و سکوت اختیار کرد و نه تنها سکوت، بلکه در مقابل هر بحثی که حجاب را به چالش می کشد، ایستاد و آن را تئوریزه کرد و آنقدر چشم ها و گوش ها را بست که گویی، حجاب پوشش اختیاری زنان ایران بوده و صد لعنت به رضا شاه (که با هزار لعنت نیز موافقم!) که این پوشش را به اجبار از سر زنان برداشت! 

بیایید یک بار برای همیشه روشن کنیم که تمام مصائب ما از ارزشی به نام "وحدت" و تابویی به نام "اختلاف" است. چرا؟ چون اختلاف مترادف است با جنگ، زد و خورد، خشونت و جدایی. و وحدت یعنی دوستی، یک دستی، و همه با هم. واگرایی نفرین می شود و عدم هم دلی خیانت محسوب می گردد. غافل از این که هیچ وحدتی بدون سرکوب، بدون دیکتاتوری و بدون اطاعت یا سکوت حاصل نمی شود. اختلاف یعنی مخالف یک دیگر بودن. یعنی حق مخالفت داشتن، یعنی دو جنبه یک حقیقت را آن قدر باز کنیم تا نتیجه دیگری از آن بگیریم. یک قانون طبیعی به نام تز و آنتی تز و سنتر را خوب می شناسیم، اما در حوزه نظری، ایدئولوژی و غیره اختلاف را برنمی تابیم و از نتیجه باشکوه برخورد دو نظر مخالف واهمه داریم. 

طرف داران و مخالفین حجاب می توانند این بحث را چه به لحاظ تاریخی و ریشه به وجود آمدن آن، چه به لحاظ سیاسی و ایدئولوژی بررسی کرده و بر این پدیده روشنایی افکنند. ما نه تنها 33 سال است که دیر کرده ایم، بلکه می بایست این بحث را از همان زمان که حجاب به ضرب زور از سر زنان برداشته شد، آغاز می کردیم. اختلاف بر سر پدیده حجاب و بحث درباره آن، اختلافی ست مثبت و آگاه گرانه. از ارائه این بحث به دلیل واگرایی در جامعه و عدم هم دلی نهراسیم. در این جا باید تأکید کرد، به دلیل مخالفت بخش بزرگی از دختران و زنان با حجاب اجباری، سکوت در مقابل آنان نیز به واگرایی در جامعه دامن می زند. این واگرایی واقعیت موجود بوده و حضور ملموس دارد، پس بیاییم به طور شفاف این بحث را باز کنیم. 

ممنوعیت برقع در فرانسه

اگردولت فرانسه برقع را ممنوع اعلام کرده، نه به خاطر زنان و تحقیری که از این راه می شوند، بلکه صرفا ترس از بنیادگرایی است که به شکل تروریسم خودنمایی می کند. تو گویی بنیادگرایی و تروریسم زیر برقع زنان سازمان دهی می شود. سئوال این جاست، مردان را که شاید 90 درصد تروریست ها را تشکیل می دهند، چگونه می خواهد بدون برقع شناسایی کند؟

جوامع امپریالیستی از بررسی دلایل رشد تروریسم، بنیادگرایی و به همان نسبت حجاب و برقع طفره می روند و چنین مظاهری را نه معلول، بلکه عامل می دانند و نقش سیاست های استثمارگرانه خود را که مستقیم و غیر مستقیم به تروریسم و سایر نشانه های آن دامن می زند، پشت پرده دمکراسی دروغین خود و اشاعه عدالت تزویری خود در جهان مخفی می کنند. 

درثانی فرهنگ حجاب و برقع در آن بخش از مسلمانان افراطی آن چنان رسوخ کرده که با ممنوع کردن آن تنها دختران و زنان را از تحصیل و یا حتی زندگی درکشورهای اروپایی محروم کرده و همین دختران به دلیل ممنوعیت برقع، بسیار بیشتر از گذشته به طور مخفیانه به کشور خود فرستاده شده و هر چه سریع تر به تیغ "ختنه" و نقص عضو جنسی محکوم گشته و هرچه زودتر به ازدواج اجباری با مردی هم سن پدر خود در می آیند.

شاید این قانون بسیاری از دختران و زنان را که به ضرب زور از جانب پدران، برادران و همسران شان برقع بر سر می افکنند، خوش حال کند و بسیاری از مردان را عصبانی، اما نتیجه این که بسیاری از همین زنان دیگر اجازه خروج از خانه را پیدا نخواهند کرد.

نتیجه تلخ این قانون نشان می دهد که مبارزه سرکوب گرانه با یکی از مظاهر تحقیر زنان نیز به ذلت بیشتر زنان منجر می شود. چنین امری خود نشان گر ناصحیح بودن این نوع مبارزه است. 

آزادی پوشش یا حجاب؟

برای مقابله با حجاب اجباری ابتدا می بایست برای آزادی پوشش جنگید. هم چنان که برای آزادی مذهب و ایدئولوژی، آزادی عقیده و بیان و هر آزادی دیگر جنگیده می شود. هم زمان و موازی با آن می بایست بحث های ریشه ای و روشن کننده درباره چگونگی و چرایی پدیده حجاب را آغاز کرد. نه تنها درباره حجاب، بلکه درباره مذهب نیز می بایست بحث را آغاز کرد. و بحث در باره هر تابوی دیگری را نیز می توان دامن زد و از آن نترسید. ترس از به هم ریختن وحدت در جامعه، ترس از "کفرگویی" و طرد شدن از جمع و......... . واقعیت این است که طرف داران آزادی پوشش، حجاب را نیز در خود جای می دهند، این اما طرف داران حجاب هستند که آزادی پوشش را برنمی تابند. 

باید روشن باشد که ما هنوز در امروز زندگی می کنیم. امروزی که حجاب هم چنان اجباری است و با سرکوب بر سرها هموار می شود. امروزی که آزادی هنوز در زنجیر حکومت تکه پاره می شود. هنوز حکومتی تمامیت گرا و دیکتاتور داریم و با یک حکومت سکولار فاصله زیادی داریم. امروزی که انتگراسیون در جامعه بی معنا و بی هویت شمرده شده و تنها یک رشته نازک از مذهب اسلام بر تمامی آحاد جامعه حکومت می کند. بنابراین محور بحث را بگذاریم روی مقابله با وضعیتی که امروز عرصه زندگی را تنگ کرده است. برای فردایی که سکولاریسم پیاده شود، بحث فراوان است.
گشت «ویژۀ حجاب» در ۵ کشور جهان

مدرسه فمینیستی: مسئله پوشش و حجاب زنان، و برقراری مجازات و محدودیت های قانونی برای شهروندانی که از این قوانین (قهر مشروع دولت) سرپیچی می کنند، مختص ایران بعد از انقلاب نیست بلکه همانطور که مقاله حاضر نشان می دهد در پنج کشور دنیا نیز، وجود دارد. این مقاله که نوشته سوزان مرکلسون و جاشوا کیتینگ است و توسط فریبا شهلایی به فارسی برگردانده شده است نشان از انواع و اقسام مداخله دولت ها در زندگی خصوصی شهروندان شان است. دولت هایی که لزوماَ از یک نوع ایدئولوژی پیروی نمی کنند و دارای مذهب و ایدئولوژی های کاملا متفاوت هم هستند.


بررسی محدودیت های قانونی پوشش زنان در پنج کشور جهان

1 . سودان، جرم: پوشیدن شلوار برای زنان و آرایش کردن برای مردان

بعد از این ­که «لوبنا حسین» جنجال عنان گسیخته ­ا­ی را در رسانه ­های جمعی به راه انداخت، در میان روزنامه ­نگاران جهان به نام «زن شلواری سودان» شناخته شد. او می خواست توجه آنها را به شلاق زدن زنانی که «لباس زننده بر تن می ­کنند» جلب کند. هر چند با وجود این ­که دستگیری و محاکمۀ او توجه همگان را برانگیخت اما نتوانست قوانین مورد قبول دولت سودان را تغییر دهد.

هنوز هم هر ساله هزاران زن سودانی به جرم «برهم زدن نظم عمومی» دستگیر می ­شوند، جرایم گنگ و دوپهلویی که می ­توان به هر چیزی از : دامن کوتاه گرفته تا رقصیدن زنان و مردان تعمیم داد

در ژوئن 2009، لوبنا حسین یکی از چندین زن شلوار پوشی بود که در رستورانی در خارتوم دستگیر شد. ده تن از این زنان، بلافاصله به جرم خود، مبنی بر «پوشش زننده» اعتراف کرده به 10 ضربه شلاق و پرداخت 250 پوند سودان محکوم شدند. لوبنا حسین، کارمند سابق سازمان ملل که نمی توانست از مصونیّت دیپلماتیک استفاده کند، برای علنی کردن تعبیر و تفسیر افراطی دولت از قوانین شریعت، جرم خود را به دادگاه کشاند. او به جای 40 ضربه شلاقی که ابتدا قرار بود اجرا شود، به زندان رفت و تا زمانی که انجمن صنفی روزنامه نگاران جریمۀ او را پرداخت، در آن جا ماند.

هرچند، موردی همچون لوبنا از مرکز توجه جهانی خارج شده، مواردی این چنینی هنوز هم در زمینه های مشابه اتفاق می افتد.

در ماه دسامبر، پلیس سودان ده ها زن را که بعد از دیدن فیلم شلاق زدن زنی در انظار عمومی (که در اینترنت پخش شده بود)، بر علیه قوانین تحقیرآمیز اسلامی به تظاهرات پرداختند دستگیر کرد. همچنین در این ماه، یک دادگاه سودانی چندین مرد را به جرم رفتار زننده محکوم کرد. این مردان که تمامی آنها مدل های آماتور شو لباس در سودان بودند، به آرایش کردن صورتشان متهم شدند. هر کدام از آنها و آرایشگر زن شان به پرداخت 200 پوند در سودان محکوم شدند.

2 . عربستان سعودی؛ جرم: برهنگی، پوشیدن لباس جنس مخالف

کنترل پوشش، تنها یکی از قوانین اجتماعی ایجاد محدودیت در عربستان سعودی است که جدایی جنسیتی را در بیشتر دوران زندگی به شهروندان این کشور تحمیل می­کند.

طبق معمول، زنان با پوشیدن بالا پوشی سیاه به نام عبا و روبنده، کاملاً خود را با آداب و رسوم پوشش در ملاء عام وفق داده اند. هرچند امکان اعمال سلیقۀ شخصی در عباها وجود دارد: مثل استفاده از تزیینات برَاق بر روی عبا و نیز ایجاد طرح های متنوع


در کشور عربستان سعودی مردان نیز به مانند زنان، در برخی از موارد با محدودیت های خاص خود مواجه هستند که این موارد خاص، بیش تر در رابطه با پوشیدن لباس های زنانه است.

برای نمونه، در سال 2009، دولت سعودی 67 مرد را در ریاض به اتهام پوشیدن لباس زنانه دستگیر کرد که در یک میهانی خصوصی به مناسبت روز استقلال فلیپین شرکت کرده بودند. اتفاق مشابهی در سال 2005 افتاده بود که طی آن 100 مرد که خود را به شکل زنان در آورده بودند، در شهر جده در یک میهمانی خصوصی، به طور دسته جمعی بازداشت شدند. در روزنامه های دولتی آمده بود که این مردان می رقصیدند و ادای زنان را در می آوردند. ابتدا، آنها محکوم به حبس و ضربات شلاق شدند اما بعد بخشوده، و سپس آزاد شدند.

3 . بوتان ، جرم: پوشیدن لباس­های غربی

پادشاه سابق کشور بوتان، خواهان به اجرا درآوردن تعالیم بودایی بود و می­خواست «سعادت عموم مردم» را بالا برد تا جایگزین برنامه های توسعۀ اقتصاد سنتی شود. او همچنین راهکارهای ناخوشایند و نامشخصی را برای حفظ فرهنگ سنتی بوتانی از آن­چه او تأثیر فساد بیرونی می نامید، ارایه داد : راهکارهایی همچون کنترل پوشش.

از سال 1990، قانون، بوتانی­ها را ملزم به پوشیدن لباس رسمی و ملی در انظار عمومی کرد که به نامDriglam Namzha شناخته شده بود. مردان می باید ردایی می پوشیدند به نام gho که تا سر زانویشان را می پوشاند. و زنان مجبور به پوشیدن کیمونویی به نام kira شدند که تا مچ پا را می پوشاند. کسانی که به جز این، لباس دیگری بر تن می کردند 30/3 دلار جریمه می شدند که معادل سه روز حقوق آنها بود.


کارمندان دولت بیش از سایر اقشار، ملزم به رعایت این قوانین بودند. آنها باید شال­ رنگارنگی به کمر می بستند که طرح و رنگ آن را ادارۀ مورد نظر طراحی می کرد. بوتانی ها به تدریج با پوشیدن لباس های نامتناسب، به این قانون از خود اکنش نشان دادند، یعنی مد کردن پوشیدن جین زیر gho. Driglam Namzha تنها یکی از قوانین فرهنگی است که باعث رنجش نپالی های جامعۀ هندو در جنوب بوتان شده و سا­ل های مدیدی است که دولت مرکزی آنها را به ستوه آورده است.

4 . فرانسه ، جرم: پوشیدن برقع و نقاب

در واکنش شدید دولت فرانسه به رویدادهای لیبی، نیکولاس سارکوزی، رئیس جمهور فرانسه با قلمداد کردن خود به عنوان مدافع آزادی در جهان اسلام، با این قانون جدیدِ مناقشه آمیز، بعید به نظر می رسد بتواند حمایت مسلمانان را جلب کند.

طبق دستورالعملی که اواخر اکتبر در مجلس این کشور به تصویب رسید و در دوم آوریل به اجرا درآمد زنان دیگر نمی توانند با لباس سنتی اسلامی در انظار عمومی ظاهر شوند. این دستورالعمل شامل پوشیدن نقاب (پوشاندن تمام صورت) و پوشیدن برقع (پوشاندن تمام بدن) است.

طبق این قانون، اگر کسی با نقاب دستگیر شود 200 دلار جریمۀ نقدی شده، و یا ملزم به گذراندن مراحل شهروندی فرانسه خواهد شد.
همچنین جرایم مردانی که زنان خود را مجبور به پوشیدن برقع می­کنند، بسیار سنگین تر است : جریمه­ی نقدی بالای 20000 دلار ، یا رفتن به زندان.


پلیس، در نخستین روز به اجرا درآمدن این قانون جدید، دو زن را در گردهمآیی مقابل کلیسای جامع نوتردام پاریس دستگیر کرد. طبق قوانین، پلیس نمی تواند از زنان بخواهد حجاب خود را در ملاء عام بردارند اما باید آنها را تا مقرر پلیس همراهی کند تا در آن جا آنها را ملزم به برداشتن حجاب شان کند.

حساسیت فرانسه نسبت به نمادها و نشانه های مذهبی در ملاء عام چیز جدیدی نیست: از سال 2004، پوشاندن موی سر در مدارس دولتی قدغن شده است. اما این قانون جدید، برای جامعۀ مسلمان فرانسه موقعیت دشواری را به همراه داشته است.

اخیراً حزب اتحاد برای جنبش مردمی (UMP)، میزبان مناظرۀ سراسری مناقشه آمیزی دربارۀ نقش اسلام در جامعه بود. در این برنامه، رئیس جمهور به ناکامی خود در تقابل با تعدد فرهنگی اذعان داشت.

مسلمانان فرانسه اعتقاد دارند که این تحریم نمادین، پاسخ تبعیض آمیزی است برای مشکلی که اصلاً وجود خارجی ندارد. نزدیک به 2000 زن در فرانسه به پوشاندن تمام صورت شان اعتقاد دارند.

5. کره شمالی؛ جرم: موهای بلند؛ شلوار

در کره شمالی، جایی که زندگی روزمره نمایشی از مقررات است، مسئلۀ پوشش از این قاعده مستثنا نیست. در سال 2005، تلویزیون دولتی سریال 5 قسمتی دربارۀ نظافت شخصی به نام «بیایید موهایمان را طبق شیوۀ زندگی سوسیالیستی کوتاه کنیم» پخش کرد. در این برنامه به مردان آموزش می داد تا یکی از چندین مدل های تأیید شدۀ مو را انتخاب کنند. موی کوتاه مدل آلمانی و مدل های «بلند، متوسط و کوتاه» از گزینه های انتخابی بودند. توصیه می شد هر 15 روز یکبار موی سر کوتاه شود، و مردان بالای 50 سال مجاز بودند برای پوشاندن جاهای کم پشت سرشان، موهایشان را تا 7 سانتی متر بلند کنند. مدل موی «کیم یونگ دوم» رهبر محبوب، در این فهرست دیده نمی شد


پوشیدن لباس مناسب برای مصلحت کشور مهم و حیاتی به شمار می آمد. طبق گزارش روزنامۀ گاردین، در سال 2005 برنامۀ رادیویی با عنوان «پوشش مطابق سلیقه و علایق مردم ما» پخش شد. در این برنامه به مردم کرۀ شمالی این گونه القا می شد که با مرتب و منظم بودن، سرمایه­داری را از خود دور کرده، «شیوۀ زندگی سوسیالیستی در عصر نظامی گری» را ارتقاء دهید.

عدم پوشش مطابق سلیقه و علایق مردم غیرقابل قبول است. زنان اگر به­جای دامن، شلوار بپوشند زندان با اعمال شاقه در انتظار آنها خواهد بود. در سال 1986، کیم یونگ دوم فرمانی را صادر کرد که طبق آن زنان ملزم به پوشیدن لباس سنتی کره شدند.

«رهبر محبوب ما می گوید هویت ملی نه تنها با زبان، آیین و اخلاقیات که با لباس به نمایش گذاشته می شود.» منتشر شده در سایت رسمی کرۀ شمالی، سال 2009.
طبق گفتۀ کیم در این سایت، لباس سنتی کشور «نشانۀ افتخار ملی» است.
بی پناهی زنانِ قربانی تجاوز جنسی

مدرسه فمینیستی: همیشه تقصیر ما زنان است که لباس مناسب نمی پوشیم، بی موقع از خانه بیرون می رویم، در میهمانی ها شرکت می کنیم، و چه در خانه یا در بیرون از خانه، باعت تحریک جنسی مردان می شویم. در نتیجه، ما زنان خود باعث می شویم که مورد تجاوز و تهاجم جنسی قرار بگیریم!؟! 

اما آیا واقعیت تجاوز جنسی به زنان، و روندی که مردان را به این عمل وحشیانه ترغیب می کند حقیقتاَ از چنین منطقی پیروی می کند؟ برای کشف این پاسخ، ابتدا باید گفت که زندگی اجتماعی در تحلیل نهایی، چیزی جز زندگی خانوادگی نیست. اما در جامعۀ بنا شده بر نظام تبعیض جنسی، و تسلط فرهنگ زن ستیز ـ که می دانیم از هزاران سال پیش در جامعه وجود داشته و متاسفانه جا افتاده است ـ تجاوز جنسی در واقع یک تهدید دائمی علیه زنان و علیه خانواده ها است. در واقع تهدیدی است که زنان را همیشه در ترس و حشت و اضطراب نگه می دارد.

تهدید و خطر تجاوز جنسی به زنان در جوامع استبدادی که مردان به طور مطلق حاکمند صد البته که تشدید می شود و احتمال بروز آن، افزایش می یابد. از سوی دیگر، حوادثی به مانند جنگ و کشتار و سرکوب و ناامنی و فقر اقتصادی نیز بروز هرلحظۀ این خطر را، در سطحی بسیار گسترده تر، زمینه سازی می کند. 

وقایع اخیر ـ تجاوز به زنان ـ در خمینی شهر (که تجاوز دسته جمعی مردان به زنان در یک باغ خصوصی بود)، همچنین در کاشمر، و نیز در یکی از روستا های استان گلستان، همه حکایت از این واقعیت دارد که تحقق چنین فاجعۀ منحوسی متاسفانه به قدری افزایش یافته که هر قدر بخواهند پنهان اش کنند بالاخره از یک جایی بیرون می زند. اما نکته تاسف بار اینجاست که بعد از بر ملا شدن، قربانبان (زنان) را نکوهش می کنند که خودشان و طرز رفتارشان زمینه ساز تجاوز بوده است!؟! یکی می گوید که به خاطر پوشش نامناسب زنان در میهمانی بوده است، دیگری می گوید زنان را باید ترساند و زنان هر چقدر که بترسند برای خودشان بهتر است!؟!

بسیار روشن است که در فضایی چنین بلاهت آمیز و فاقد کمترین ارزش های انسانی و عادلانه، متجاوز در سایه قرار می گیرد، فقط تهدید به بازداشت و محاکمه می شود. محاکمه ای که البته شاهد هم لازم دارد و روزها یا حتی ماهها طول می کشد تا روند بوروکراسی قضایی در کشور ما طی شود. و اغلب شاهدی هم در کار نیست جون تجاوز، معمولا در خلوت اتفاق می افتد. در این شرایط تلخ بی پناهی و نبود قانون های حمایتی از قربانی، بسیاری از زنان ترجیح می دهند که به دنبال شکایت و پی گیری حقوق قانونی شان نروند. 

به ندرت تجاوزاتی مانند خمینی شهر، کاشمر، و گلستان به اطلاع پلیس می رسد. اگر هم به کلانتری اطلاع داده شود، محاکمه و مجازات مردان متجاوز در هزار توی مسایل فرعی، قرار می گیرد . کمتر پیش می آید که مرد متجاوز دستگیر شود اگر هم بازداشت گردد بدون ریشه یابی (که معمولا این کار را نمی کنند) در مواردی شاهد بوده ایم که خیلی سریع او را اعدام می کنند . سال های سا ل است که عمل اعدام را انجام می دهند که متاسفانه همیشه هم، بی نتیجه بوده است. یعنی نه فقط رو به کاهش نگذاشته بلکه تجاوز به عنف در کشور ما حتی رو به افزایش نهاده است. 

در یک سیستم ناعادلانه و بیمار، ای بسا که خود متجاوز هم قربانی شرایطی است که در آن رشد کرده، و اگر دست اندرکاران امور، یک عزم همگانی را بسیج نکنند و پیش از آن نیز یک برسی همه جانبه را در مورد ریشه یابی عمل تجاوز جنسی به زنان انجام ندهند، بی تردید، این معضل اجتماعی هرگز حل نخواهد شد. 

چرا که پدیدۀ تجاوز جنسی به زنان، جزیی لاینفک از نظام سلسله مراتیی و خشونت بار «مردسالار» است. می خواهم بگویم که تجاوز جنسی، آشکارا به زورمندی و برتری خواهی مردان یک جامعه مربوط می شود یعنی بسیاری از مردان یک جامعه ممکن است از خوار و خفیف کردن زنان، احساس نیرومندی و اقتدار بکنند. هم از این روست که باید تلاش و مبارزه ای گسترده و ریشه ای را بر علیه خود این پدیده و نیز بر علیه زمینه های بروز و ظهور چنین فاجعه ای را سازمان بدهیم. به خصوص خود ما زنان مهم است یعنی خود ما می توانیم به یاری و کمک یکدیگر، کاری کنیم تا این ساختار غیر انسانی، از بیخ و بُن، متلاشی شود و از نو جامعه ای انسانی و متعادل بنا سازیم. جامعه ای عادلانه که زنان هم مانند مردان به عنوان انسان شناخته شوند و نگاه تبیعض آمیز و جنسی دیدن زنان، برای همیشه از میان برود.
حجاب، آزادی و دمکراسی

نگاهی به مطالب "مانکن های ایرانی، برقع پوشان اسلامی" و "سونامی مداخلل دولت در حریم خصوصی شهروندان" از خانم نوشین احمدی خراسانی

یکی از پیچیدگی ها و در عین حال جذابیت های بحث در مورد حجاب این است که این بحث فقط به موضوع حجاب محدود نمی ماند؛ بلکه درک و دیدگاه های طرفین بحث را در بارۀ بسیاری از دیگر موضوعات اجتماعی و عقیدتی آشکار می سازد. در اروپا هم کشمکش های نظری در مورد حجاب به مسائلی مانند "حقوق مهاجرین"، "آزادی مذهب"،"حقوق پدر و مادر در تربیت کودک"، "نقش مذهب در جامعۀ سکولار"، "مناسبات میان فرهنگ ها"، " مرز فضاهای عمومی و خصوصی" و بسیاری مسائل دیگر مربوط می شود.

به دلیل این تجربۀ شخصی ام در بحث های مربوط به مشکل حجاب، ابتدا سعی کردم، روح حاکم در مطلب خانم احمدی خراسانی را در یابم. 

تیتر مطلب

در نگاه اول، به کار گیری مقولۀ "مانکن های ایرانی" در تیتر مقاله توجهم را جلب کرد! خانم احمدی خراسانی که در طول مطلب شان به وفور به جا و بی جا از "گیومه" استفاده کرده است، لزومی نمی بیند که این مقولۀ من درآوردی "مانکن های ایرانی" را در گیومه قرار دهند. به این ترتیب ایشان در همان ابتدای مطلب وجود نوعی "بدحجابی" در میان زنان ایرانی را به خواننده القا می کنند.

من هم به مانند خانم احمدی خراسانی "آلامد" نیستم، ولی لقب مانکن دادن به زنانی که مایلند لباس های مد روز بپوشند را نوعی تمسخر می دانم. گذشته از این فکر می کنم که این زنان خواهی نخواهی ظرفیت بالایی از مقاومت در برابر تحمیل حجاب اسلامی به جامعۀ ایران، متشکل از زنان، مردان و کودکان هر دو جنس را نشان داده اند. اما خانم احمدی خراسانی که "ارزشگذاری" روی پوشش های "خوب" و "بد" را محکوم می کند و "تلاش برای ظرفیت سازی و وسعت دادن به دایرۀ انتخاب شهروندان" را در دستور کار خود می گذارد، در این جا زنان علاقمند به مد روز را با یک چرخش قلم "مانکن های ایرانی" لقب می دهد.

آیا این خود نوعی ارزشگذاری نیست؟

آیا او تلاش خود را تنها محدود به "ظرفیت سازی" برای "زنان محجبۀ دیندار" می داند؟

خانم احمدی خراسانی از چه سخن می گوید؟ 

در این مطلب نسبتاً طولانی به سختی می توان به نظر شخصی خانم احمدی خراسانی در مورد پدیدۀ حجاب پی برد. او جا به جا تاکید می کند، که به "ماهیت" حجاب کاری ندارد و مایل نیست به آن بپردازد. اما به نمایندگی از طرف "زنان دیندار" و محجبه، "برقع پوشان معترض در فرانسه" و یا "زنان بز فروش جنوب ایران" از حق اختیار و انتخاب و ضرورت های اقلیمی حجاب این زنان سخن می گوید. او به این تر تیب اولین شرط دیالوگ در "جامعۀ مدنی" را زیر پا می گذارد؛ یعنی ابراز عقیدۀ فردی در مورد موضوع مطلب و نه به عنوان مصلح اجتماعی و به وکالت از دیگران!

البته در مطلب ایشان کوچکترین حرفی از اعتراض روزمرۀ هزاران زن و کودک در همین اقلیم نیست که هر روز و هر ساعت پوشش اسلامی را با کراهت به تن و سرشان می پیچند و عصبانیت شان را قورت می دهند، تا آرامش پدران، برادران و شوهران و همچنین نظم و قانون حاکمین را بر هم نزنند.

"مقابله با حجاب" از نظر خانم احمدی خراسانی "خشونت" تلقی می شود و به "قطبی شدن هر چه بیشتر فضای جامعه" یاری می رساند. و این پیامد های خشن، حذف دیگران را به دنبال دارد. تصور کنید، اگر همۀ زنان ایرانی بر این نظر بودند و با تحمیل حجاب در ایران "مقابله" نمی کردند، چه جزیرۀ آرامشی برای رژیم فراهم شده بود! 

به راستی باید بگویم که من نحوۀ ابراز نظر و سهم خانم ها فاطمۀ صادقی، فریبا داوودی مهاجر و زنان معترض به حجاب در خیابان ها را در طرح بحث حجاب "مدنی" تر و فرهنگی تر ارزیابی می کنم تا این روش دخالتگری خانم احمدی خراسانی را.

آن ها از خود سخن می گویند و خانم احمدی خراسانی از دیگران!

این نحوۀ برخورد به مشکل حجاب بسیار شایع و خود یکی از مشکلاتی است که باعث می شود، که بحث در مورد حجاب همچنان لنگ بزند، از اصل مطلب دور بشود و به کانال های دیگری بیفتد. به این معنی که برخی شاید حجاب را اساساً ویا برای خود پوششی مناسب ندانند، اما آن را برای دیگران لازم، کارآمد و یا ناگزیر قلمداد می کنند! در میان اروپایی ها هم یافت می شوند انسان هایی که به حجاب با این دیده می نگرند.

خانم احمدی خراسانی حجاب "اسلامی" و حتی برقع را صرفاً یک نوع پوشش مثل پوشش های دیگر می داند که زنان برای خود انتخاب می کنند. و از این که این "پوشش زنانه" "ابعاد سیاسی و امنیتی" پیدا کرده و در فرانسه "دخالت مقتدرانۀ دولت را سبب شده است"، گلایه می کند. او به این ترتیب توهمات خود را هم در مورد "کارکرد حجاب" و هم در مورد نقش و کارکرد دولت ها و قوانین نشان می دهد. 

اگر ما بر خلاف میل خانم احمدی خراسانی به تاریخ و کارکرد حجاب نگاهی بیندازیم، جنبه های عمیقاً سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی امنیتی آن را از ابتدا تا کنون در می یابیم. حجاب زنان در ابتدای پیدایش آن، که به طور تقریبی به 4 هزار سال پیش تخمین زده می شود، به وسیلۀ قانون از طریق حاکمین، مذاهب و صاحبان قدرت، مستقیم و غیر مستقیم تنظیم و به زنان تحمیل شده است. حجاب و قانون حجاب یکی از محورهای مهم در تکوین و تحکیم نظم مناسبات مرد سالار و به انقیاد کشیدن زنان بوده است؛ آن هم قرن ها قبل از پیدایش مذاهب تک خدایی. 

به این ترتیب تعجبی ندارد که زنان نسل اندر نسل، حجاب تحمیلی را به تدریج تبدیل به امری درونی و اعتقادی نموده اند و برخی آن را حتی جزو پیکر خود می شمارند. در عین حال همیشه و هنوز هم زنان بسیاری یافت می شوند که از حجاب بیزارند. چرا نباید با آن به هر شکل که می توانند مقابله کنند؟ 

حتی اگر بپذیریم که زنان برقع پوش به این وسیله "اعتراض" خود را به مشکلات انتگراسیون اعلام می کنند، چرا نباید با این نحوۀ اعتراض مخالفت کرد؟ چرا نباید گفت، که ایشان سوراخ دعا را گم کرده اند؟ به ویژه آن که مهاجرینی که خود را قربانی قوانین و سیاست های حاکم در کشور های اروپایی می دانند، با پوشیدن برقع به رفع این مشکلات کمک چندانی نکرده اند.

تصویر خانم احمدی خراسانی از "جامعۀ مدنی" و دمکراتیک تصویری ایده آل و "گل و بلبل" است. در این جامعه، فعالیت های اجتماعی" عموماً به طور "منطقی و دوراندیشانه" صورت می گیرند (معلوم نیست از نظر چه کسانی!) . هیچ کس با هیچ چیز مخالف نیست. برای ابراز نظر مخالف باید فقط پچ پچ کرد، مبادا چرت اکثریت مردم پاره شود! چرا که ممکن است،"جدال و مقابله بین نظرات مخالف" بالا گیرد و احتمالاً به خشونت منجر شود!

حال سوال این جاست، که جای "مانکن های ایرانی" و اعتراض شان در "جامعۀ مدنی" خانم احمدی خراسانی کجاست؟

آیا مصاحبۀ شهلا شفیق و نظرات او در مورد قانون ممنوعیت برقع در فرانسه بدون سانسور اجازۀ چاپ پیدا می کند؟

آیا "گروه کاری مقابله با حجاب" با چنین بیانیه ای می تواند در جامعۀ مدنی مورد نظر خانم احمدی خراسانی مجوز فعالیت بگیرد؟ آیا همکاران این گروه کاری نمی بایست به دلیل "اعمال خشونت وتشویش اذهان عمومی" استنطاق شوند؟ 

آیا اجرای فیلم "سوب میسیون" کارگردان هلندی "تئو ون گوگ" که جانش را در افشای قوانین شریعه و از جمله حجاب از دست داد، آزاد است؟ آیا او می توانست به کار هنری اش ادامه دهد؟

یا همۀ این فعالیت ها "شعار" و "اغراق در مبارزه" تلقی و سد نیل به سکولاریسم محسوب و به این دلایل مردود شمرده می شوند. 

یک توضیح کوچک! 

بحث حجاب و به ویژه مقابله با حجاب، همان طور که می دانیم، در جامعۀ سیاسی ایرانیان، متشکل از همۀ افراد، چه زن، چه مرد، چه "زاده شدگان بعد از انقلاب" یا قبل از آن، چه "جنبش زنانی های داخل کشور"، چه "فمینیست های ساکن اروپا" کاستی های بزرگی داشته است. یکی از دلایل آن هم غالب بودن نگرش و نوع استدلالات خانم احمدی خراسانی در میان ایرانیان است!

شاید جالب باشد بدانید که همان "گروه های چپ و مارکسیستی" (بخوانید پوپولیستی) که قبل از انقلاب با حجاب مخالفتی نمی کردند، استدلال هایشان بسیار به نظرات خانم احمدی خراسانی نزدیک بود! از نظر آن ها هم هر گونه مخالفت با حجاب خطر انشعاب در "صفوف خلق" ویا "جبهۀواحد ضد دیکتاتوری" را سبب می شد.

انسان هایی که با آرمان های چپ با حکومت شاه مبارزه می کردند، تا آن جا که من می دانم خود با حجاب میانه ای نداشتند. نوع لباس پوشیدن شان هم بیشتر متأثر از جنبش چریکی و به پوشش معمول در میان چپ های سراسر جهان آن زمان نزدیک تر بود تا پوشش اسلامیست ها. اما همان طور که خانم احمدی خراسانی هم اشاره کرده،"چپی ها" در آن زمان با حجاب مقابله نمی کردند. چرا که نمی خواستند، پوشش معمول زنان کارگر و زحمتکش (که حتماً زنان بز فروش جنوب ایران را هم در بر می گرفت) و نیز پوشش اسلامی متحدین و "همگرایان" مذهبی خود در مبارزه برای سرنگونی شاه را به زیر سوال بکشند.

آیا این نحوۀ برخورد به موضع گیری های خانم احمدی خراسانی نزدیک نیست؟! 

حجاب، دولت، قانون 

دغدغۀ اصلی خانم احمدی خراسانی تازه پس از فرو نشستن گرد و خاک هایی که در مقالۀ اول "مانکن های ایرانی..." به پا کرده اند، در مقالۀ "سونامی مداخلۀ دولت در حریم خصوصی شهروندان" آشکار می شود. او در واقع موضوع حجاب را بهانه ای برای بحث پیرامون دمکراسی و نحوۀ رفتار حکومت دمکراتیک فرانسه به "اعتراضات" برقع پوشان می کند. 

مشکل حجاب اسلامی در طول سه دهۀ اخیر، به ویژه با قدرت گرفتن اسلام سیاسی در ایران و عرض اندام های آن در سراسر جهان، به ویژه در اروپا یکی از پر سر و صداترین موضوعات مورد بحث سیاسی و کار های فرهنگی بوده است.

نتیجۀ این فعل و انفعالات اجتماعی در فرانسه و با توجه به تاریخ، ارزش ها، مناسبات و قوانین ویژۀ این کشور فعلاً چنین شده است که می بینیم. تازه می توانم با اطمینان بگویم، که با تدوین قانون ممنوعیت برقع در فرانسه، بحث و کار سیاسی و فرهنگی در مورد حجاب اتمام نیافته و همچنان از جانب گرایشات گوناگون ادامه خواهد یافت.

توجه به این نکته لازم است، که زنان برقع پوش، حتی اگر از برقع به عنوان ابزاری برای طرح اعتراض شان استفاده می کنند، بر متن چنین فضایی در جامعه عمل می کنند. 

اما ظاهراً چون خانم احمدی خراسانی فعلاً با نتیجۀ این کارهای اجتماعی و فرهنگی موافق نیست، تلاش های مدنی از این دست را به هیچ می انگارد. او راه حل مورد نظر خود را برای برخورد شایسته "و البته در سطحی به دور از شعار" (!) با مسئلۀ حجاب چنین مطرح می کند که "مسئلۀ پوشش زنان را برای همیشه از چرخۀ کشمکش های سیاسی دور سازیم" (!) "باید بتوانیم روزی این چرخۀ معیوب: کشف حجاب اجباری،بار دیگر حجاب اجباری، و لابد دوباره کشف حجاب اجباری را یکبار برای همیشه بشکنیم و پوشش و لباس زنان را از شرّ منازعات سیاسی خلاص کنیم"... و این امر تنها "با کار فرهنگی و مداوم و گفتگو در عرصۀ عمومی امکان پذیر است."

راستش نمی دانم به کارگیری عبارت های "به دور از شعار" ، "یک بار برای همیشه"، "بشکنیم" و "خلاص کنیم"، "باید بتوانیم" را در این پیشنهاد خانم احمدی خراسانی چگونه ارزیابی کنم! تنها می توانم بگویم، که این آرزوهای ایشان، تازه با شرط و شروطی هم که از قبل برای دخالت دیگران تعیین کرده اند، از نظر من نه عملی هستند و نه کافی! آرزوهایی خام بر اساس درکی مکانیکی از پروسۀ تغییر در جامعه هستند.

ما شاهد آن هستیم که هم حمل حجاب و هم اعتراض به حجاب چه در جامعۀ بین النهرین 4 هزار سال پیش، چه در ایران زمان رضا شاه، یا در دهۀ قبل از انقلاب، همزمان با عروج مجدد و دگرگونه ای از اسلام سیاسی و حتی در فرانسۀ کنونی، نماد تمکین و یا اعتراض در جامعه محسوب شده و می شود. 

حجاب از نظر من در واقع هم ابزار سرکوب و هم ابزار اعتراض، اما در هر دو حالت به نفع مناسبات مرد سالار به کار گرفته می شود. حتی اگر پوشش برقع دستاویزی برای ابراز اعتراض از طرف مهاجرین باشد، در کارکرد مردسالارانه، غیر مدنی و ضد زن آن تغییری نمی دهد.

یکی از زمینه ها و ضرورت های اصلی پیشبرد مناسبات انسانی، اجتماعی و سیاسی در یک جامعۀ زنده، در ابتدای امر ابراز نظر فردی و جرئت طرح نظرات و ایجاد گرایش های جمعی مخالف جریان است.

به این ترتیب کار فرهنگی هم در مورد موضوع حجاب، بدون روشنگری در مورد زمینه ها و کارکرد ابزاری این پدیده، کاری ناقص می ماند. کما این که می بینیم، خانم احمدی خراسانی در مقالۀ بعدی خود، "سونامی..." از فرط نگهبانی و مراقبت از دمکراسی، فراموش می کند که حمل برقع نفی حقوق بشری زنان است.

مناسبات حاکم، ساختار دولت ها و قوانین، نوع آیین ها و مقررات (و از جمله مقررات مربوط به حجاب) در هر جامعه نتیجه و برآیند توازن نیروهای اجتماعی و سیاسی موجود و بسته به میزان آگاهی و دخالتگری انسان هاست.

تدوین قانون ممنوعیت برقع در فرانسه هم از این قاعده مستثنی نیست. چنان که حتی ممکن است مدتی بعد، با تغییر دوبارۀ موازنۀ قدرت، قانون ممنوعیت برقع دوباره برچیده شود! 

فضاهای عمومی و خصوصی 

خانم احمدی خراسانی تازه در قسمت دوم مقاله اش به اصل مطلب می رسد، یعنی حفاظت از "حریم خصوصی" برقع پوشان در برابر مداخلۀ دولت فرانسه. در این مقاله یک تفکیک مکانیکی بین حوزه های عمومی و خصوصی صورت می گیرد. به نظر می رسد که او حریم خصوصی را یک فضای شخصی قلمداد می کند، که هیچ ربطی به جامعه پیرامونی ندارد. تلقی برقع به عنوان یک پوشش انتخابی و شخصی، تبرئۀ آن به عنوان ابزار اعتراض و توجیه حمل آن با اتکا به آزادی حریم خصوصی شهروندی یک مغلطۀ بزرگ محسوب می شود. چرا که "انتخاب" این افراد، انتخابی اجتماعی و از نظر من سیاسی نیز است، حتی اگر خصوصی تلقی شود.

در جامعه ای مثل ایران حوزۀ خصوصی زندگی شهروندان به مانند حوزه های عمومی از چکمه های پاسداران قوانین جمهوری اسلامی در امان نیست. اما این نمی تواند دلیل آن باشد، که برای دفاع از "حریم خصوصی" سعی کنیم که این حریم را غیر سیاسی، غیر اجتماعی و صرفاً شخصی تلقی کنیم. 

فضا های عمومی و خصوصی در جامعه، فضاهای اجتماعی هستند. آن ها به هم مربوطند. محیط خانه، محیطی خصوصی ولی اجتماعی است. به طور مثال خشونت و آزار جنسی نه تنها در محیط های عمومی مانند خیابان، مدرسه و یا در محل کار محکوم و به لحاظ قانونی ممنوع است، بلکه در محیط خانه نیز به همان دلایل و همان میزان مردود و در بسیاری از کشورها ممنوع است. محیط خصوصی خانۀ فردی که از طریق اینترنت به پورنوگرافی کودکان مشغول است، تنها محیط شخصی زندگی او تلقی نمی شود. تجاوز به همسر در اتاق خواب خصوصی، پای دولت و قانون را به آن جا باز می کند. البته دخالت دولت و قانون زمانی صورت می گیرد، که فرد مورد تجاوز اعتراض کند. حقوق قانونی افراد در جلوی در محیط های خصوصی زندگی آن ها تمام نمی شوند. بی حقوقی شان هم همینطور. بنابراین، حوزۀ خصوصی، جزیرۀ آرامش و حیاط خلوت حوزه های عمومی نیست، بلکه آن جا هم محیطی اجتماعیست. 

خانم احمدی خراسانی با استناد به یک مصاحبه از "میشل فوکو" حل مسائل خصوصی شهروندان (از جمله تجاوز به کودکان !) را به مددکاران اجتماعی حواله می دهند.

من به عنوان یک مدد کار اجتماعی که به طور روزمره شاهد شکاف ها و اختلافات شهروندان در حوزۀ خصوصی زندگی شان و در درگیری با مشکلات ساختاری جامعۀ محل زندگیم هستم، هم با درک خانم احمدی خراسانی مخالفم، و هم با گفتۀ میشل فوکو. 

این درست است که بسیاری از مشکلات و اختلافات شهروندان موضوع کار مددکاران و روان درمان ها هستند. اما آن جا که موضوع زور و خشونت در میان است، این شهروندان، به ویژه کودکان، به حمایت قانونی نیاز دارند.

ایده آلیزه کردن و تفکیک "حوزۀ حصوصی" سابقه ای طولانی دارد و همان طور که می دانیم، معمولاً زنان و کودکان قربانیان این جداسازی ها هستند.

با طرح مطالبۀ کوتاه کردن دست دولت از حوزه های خصوصی، وارد بحثی حساس می شویم.

چرا که حقوق انسان ها، به ویژه حقوق زنان و کودکان هیچ گونه تضمینی در محیط های خصوصی ندارند. ماهیت سرکوبگر یا دمکراتیک قوانین هم بستگی به مناسبات و نظام ادارۀ هر جامعه ای دارد.

بنابراین شهروندان بر خلاف نظر خانم احمدی خراسانی برای بر طرف کردن "احساس نا امنی، ترس خوردگی و بی اعتمادی در جامعه، "محتاج تفکیک بیش از اندازۀ حوزۀ خصوصی و عمومی" نیستند. بلکه در هر کجا و با هر توانی با نظر و عمل شان به تغییر یا تحکیم مناسبات حاکم بر جامعه، هم در حوزۀ عمومی و هم در حوزۀ خصوصی یاری می رسانند. میزان آزادی در حوزۀ خصوصی ربط مستقیم و غیر مستقیم به میزان آزادی های اجتماعی و سیاسی افراد در جامعه دارد.

زنانی که در انقلاب فرهنگی دهۀ هفتاد قرن گذشته در اروپا فریاد زدند: "خصوصی سیاسی است!"، خواب جامعۀ مدنی آن زمان را آشفتند. آن ها سهم بزرگی در بیداری و آگاهی در جامعه ایفا کردند. کار آن ها هم بی نقص و ایده آل نبود. ولی نتایج عمیق آن در پروسۀ تغییر شرایط زنان غیر قابل انکار است. 

عقاید و افکاری که در جامعه طرح می شوند و همچنین حرکت های سیاسی و اجتماعی موجود می توانند در کنار هم و یا در مخالفت با هم پیش بروند. و بسته به فعل و انفعالات و کشمکش های سیاسی نیروهای مختلف قوت و ضعف می گیرند. این واقعیت در همۀ جوامع قابل درک و اندازه گیری است. در جامعه ای که مناسبات مدرن و قوانین زمینی غالب هستند، آن جا که حقوق اجتماعی، سیاسی و فردی انسان ها با تلاش خودشان تا حدود زیادی از زیر دست و پای پدر سالاری و مذهب در آمده، به این گونه عمل می کند که این حقوق چه در حوزۀ عمومی و چه در حوزۀ خصوصی مطرح و لازم الاجرا هستند. اما همین واقعیت، در جوامع با مناسبات و ساختارهای غالب سنتی و با قوانین منبعث از مذهب مثل ایران، شرایطی فراهم می سازد، که در هیچ یک از زوایای آن نمی توان "خود" و "خویش" خود را دریافت. 

همانطور که می دانیم، قواعد تحمیلی جامعۀ مرد سالار به زنان، در جوامع دمکراتیک نیز وجود دارند. از نظر من برخورد به مشکل حجاب از چهارچوب دمکراسی و قوانین دمکراتیک فراتر می رود. مقابله با حجاب، در مقولۀ مبارزه برای رهایی (امانسیپاسیون) می گنجد. آرزوی این که با قوانین دمکراتیک و تفکیک امور خصوصی از سیاسی "آزادی پوشش" را برای شهروندان فراهم کنیم، عیب نیست، اما راه مبارزۀ زنان برای رهایی را هموارتر نمی کند. 

پروین ثقفی (پناهندۀ سیاسی، مدد کار اجتماعی در آلمان و همکار گروه کاری "مقابله با حجاب" در شبکۀ همبستگی با مبارزات زنان در ایران)
تجاوز جنسی به زنان، و غیبت مذهب در عرصه اخلاق

مدرسه فمینیستی: در چند هفته اخیر خبر تجاوز دست جمعی مردان به زنان در یک مهمانی در یکی از باغ های «خمینی شهر» ، سپس خبر تجاوز چند مرد به یک زن در روستای «قوژد» در شهرستان «کاشمر»، خبر تجاوز 4 مرد به یک زن پزشک در یکی از روستاهای «استان گلستان» ، خبر ربودن و تجاوز2 مرد به یک زن جوان و سپس به قتل رساندن وی در جنگل های «استان گلستان» . همینطور حمله چند مرد به یک استخر در «تهران» و آزار جنسی زنان ، از جمله اخباری بود که پس از اخبار متعدد کودک آزاری های حاد، در سر خط خبرهای حوزه اجتماعی قرار گرفت.

در این مدت، تحلیل های متعددی بر اساس اخبار تعدّی به زنان و کودکان که به صورت کاملا آشکار و بدون هراس از مجازات و قانون انجام شده ، نوشته شد. در این مقالات و مصاحبه ها هر یک به دلایلی از جمله طغیان و شورش طبقه فرودست و فقیر بر علیه اقشار فرا دست که بهره گیرندگان جدی منابع اقتصادی جامعه هستند ، مطرح شد .

عده ای خشونت رسمی بر علیه زنان که از طریق رسانه های دولتی نیز تبلیغ می شود را از جمله دلایل شکل گیری چنین فجایعی دانستند که نتیجه آن جایگیری خشونت در هسته سخت فرهنگ جامعه ایران است. همینطور برخی از تحلیل گران اجتماعی تبعیض و عدم همبستگی اجتماعی فرهنگها ، طبقات فرودست جامعه که درگیر با فقر، مهاجرت ، اعتیاد و دهها ناهنجاری دیگراند، تاکید کردند. نگارنده نیز با تاکید بر همه این موارد می خواهم در خصوص نکته ای که به آن اشاره نشده، طرح بحث کنم.

از آنجا که پدیده های اجتماعی در طول سالیان دراز شکل می گیرد ، عوامل و متغیرهای متعددی در شکل گیری آن پدیده ها، دخیل است. در واقع پدیده های اجتماعی «تک بنی» نیستند و متغیرهای متعددی در تکوین یک پدیده مثبت یا منفی اجتماعی، مؤثر است.

واکاوی تاریخ کهن این سرزمین نشان می دهد که جامعه ایران یک جامعه مذهبی بوده و اینک نیز اعماق و لایه های گوناگون این جامعه مذهبی است . چه زمانی که ایرانیان بر آیین زرتشت بودند و چه زمانی که اسلام به عنوان یک دین مورد توجه آنان قرار گرفت. دلایل این امر یعنی مذهبی بودن جامعه ایران مستلزم پژوهش و مطالعه ای مستقل در این موضوع است . اما یکی از کارکردهای مذهب در جوامع مذهبی هم چون ایران ساماندهی اخلاقیات آن جامعه از طریق آموزه های مذهبی است . در این جوامع مهم ترین کارکرد مذهب ، سر ریز آموزه های مذهبی به حوزه اخلاقیات جامعه است که رفتار نیک و بد ، پندارهای نیک وبد و گفتارهای نیک و بد را تعیین می کند، خط قرمزهای اخلاقی را ترسیم می کند و به جامعه هوادار خود ارائه می دهد. چنانکه در ادبیات گفتاری ما پُر از بایدها و نبایدهای مذهبی است مانند : کودکان را آزار ندهید، گناه دارد . 

البته هر قدر جامعه ای محروم از رشد ، توسعه ، شهرنشینی ــ و به طور دقیق تر ماهیت شهروندی ــ باشد این آموزه ها در شکل های سنتی و مادون عقل، خود را نشان می دهد و هر قدر جامعه ای در مسیر رشد ، توسعه ، امکانات متعدد آموزش و یا بهره مندی از حد متوسطی از رفاه باشد این آموزه های مذهبی از مادون عقل به وراعقل سیر می کند درنتیجه آموزه های مذهبی نیز نو و به روز شده، وهمسان با نیازهای انسان امروز متحول می شود.

اما جامعه امروز ایران سه دهه فرمانروایی یک حکومت مذهبی را تجربه کرده ، حکومتی که تلاش کرده با اتکا به منابع فقهی بسیار کهن خود بر اساس مذهب مادون عقل به شهروندانش حکومت کند و از آنجایی که مذهب ، حداقل در بخشی از تاریخ پُرفراز و نشیب اش نماد معنویت و عدالت خواهی بوده در تاریخ معاصر ایران با قدرت عجین شده و برای حفظ آن از انجام هیچ جرم و جنایتی دریغ نکرده و دیگر کارکرد ساماندهی اخلاقیات جامعه را از دست داده است .

چرا که نمادهای دینی ، سمبل های مذهبی امروز برای حفظ قدرت خود از انجام چه کار غیر اخلاقی امتناع کرده اند؟ زنی بدلیل فقر، دوبسته گوشت را از فروشگاهی می رباید و راهی زندان می شود، اما حاکمان آن میلیاردها ریال دزدی می کنند و هم چنان در رأس قدرت باقی می مانند . هم چنین شاهد هستیم قدرت مدعی مذهب پاکترین شهروندان خود را در زندان ها به قتل می رساند ، مورد تجاوز قرار می دهد و.....

بدین ترتیب وقتی حکومتی در پشت مذهب سنگر می گیرد تا از قدرت خود به هر روش غیر اخلاقی پاسداری کند ، آن گاه این مذهب دیگر کارکرد ساماندهی اخلاقیات جامعه را ندارد بلکه مذهب دولتی با عکس العمل و نفرتی که بر می انگیزد در مسیر فرو پاشی اخلاقی جامعه گام برمی دارد. جامعه ای که گرفتار فقر ، بیکاری ، ناامیدی و تبعیضات متعدد است.

از آنجایی که مذهب در این گونه جوامع نقش ترمز را برای هر انسانی که مخاطب آن آموزه هاست ، ایفا می کند ، جامعه امروز ما به مانند ماشینی است که ترمز بریده و سراسیمه در شیبی تند در حال حرکت است . در واقع مذهب دولتی در حال حاضر در حوزه اخلاقیات کژکارکرد شده است و نمادهای چنین مذهبی دیگر از حداقل مشروعیت در اذهان جامعه برخوردار نیست .

چنین وضعیتی جامعه را به سوی ناهنجاری یا به تعبیر " دورکهایم " آنومی سوق می دهد. جامعه ترمز بریدۀ امروز ایران دیگر هیچ خط قرمزی برای بی اخلاقی برای خود متصور نیست در نتیجه در چنین جامعه ای کودکان به شدیدترین شکل شکنجه می شوند و مورد انواع آزار و اذیت قرار می گیرند و زنان چه در خانه و چه در اجتماع مورد شدیدترین خشونت و تعدی ها قرار می گیرند.

در خاتمه باید بر این نکته اشاره و تاکید کرد که ضروری است در حال حاضروبا توجه به شرایط اجتماعی امروز ایران بهتراست منابع سامان ده اخلاقیات جامعه را از شکل تک منبعی به چند منبعی ارتقا داد. یعنی به جای آنکه ساختار اخلاقیات صرفا و انحصارا از مذهب تامین شود می تواند از منابع دیگری مانند عرف ، علم ،قراردادهای اجتماعی معمول در دیگر جوامع و آموزه های حقوق بشری و آموزه های روانشناسی که منجر به تربیت اخلاقی می شود (نه الزاما مذهبی) فکر کرد. بسیار ضروری است که دلسوزان جامعه در این خصوص کار کنند ، آموزش ببینند و آموزش دهند.
درد تجاوز و یا درد قضاوت
تغییر برای برابری: این روزها رسانه ها پر از اخبار مربوط به تجاوز جنسی هستند: از استراس کان رئیس صندق بین المللی پول که به خدمتکار هتلی در نیویورک تجاوز کرد، زنی که در لیبی مورد تجاوز سربازان در زندان قرار گرفت، دستور قذافی برای استفاده از تجاوز به عنوان سلاحی بر علیه مبارزین، تجاوز گروهی در خمینی شهر در یک باغ خصوصی، تجاوز پنجاه نفر (ده نفر به نقل از بعضی رسانه ها) به زنی در اطراف کاشمر در یک گندمزار و غیره.

تجاوز جنسی در همه کشورهای دنیا هر روز اتفاق می افتد و کسانی که مورد تجاوز واقع می شوند عمدتا زنان هستند. هر چند همه زنان خشونت جنسی را از متلک تا تماس ناخواسته بدنی در زندگی خود تجربه کرده اند ولی تجاوز جنسی از نظر تاثیرش بر زندگی و شخصیت قربانی قابل مقایسه با هیچ کدام نیست. تاثیر تجاوز بر روی فرد مورد تجاوز واقع شده نسبت به موقعیت، شخصیت و جامعه ای که آن فرد در آن زندگی می کند متفاوت است ولی کمبود اعتماد به نفس، ترس از داشتن رابطه جنسی حداقل تا مدتی، لذت نبردن از رابطه جنسی و احساس درماندگی از کمترین تاثیرات تجاوز بر روی آن فرد است.

مسئله ای که تجاوز را در کشورهایی مثل ایران تا حدی با کشورهای اروپایی متفاوت می کند نوع برخورد با تجاوز به عنوان بزرگترین تراما شخصی از دیدگاه روانشناسی در جامعه است. برخورد جامعه با مسئله تجاوز در کشورهای اروپایی اگر متفاوت است حاصل سالها جنبش های "ضد تجاوز" توسط فمنیستهای موج دوم در دهه شصت و هفتاد میلادی است. فمنیستها در این جنبشها ارزیابی جدیدی از زندگی روزمره اجتماعی زنان در رابطه با نهادهای اجتماعی که با آنها در ارتباطند ارایه دادند. قبل از آن، تجاوز به عنوان " جرم جنسی از طرف مردان مریض" تعریف می شد. (مردانی که قادر به کنترل خواسته های جنسی خود نیستند.) ولی فمنیستها تعریفی کاملا متفاوتی از تجاوز ارائه دادند و بر روی نقش دینامیک قدرت از طرف مردان بر علیه زنان (و یا مردهایی که از طرف جامعه و تعریفهای مردانه آن "مرد" محسوب نمی شوند) تاکید کردند. پایه این جنبش بر اساس دو نکته مهم بوده است:

خشونت جنسی و خشونت بر علیه زنان وسیله ای اجتماعی برای نگه داشتن زنان در موضع پایین تر نسبت به مردان است.

و

زنان باید کاری کنند که قربانیان خشونت جنسی را کمک کند که "نجات" یابند تا اینکه قربانی بمانند.

کمک به زنان (یا مردانی) که مورد تجاوز جنسی قرار می گیرند بیشتر جنبه حمایت روانی دارد. به عنوان مثال می توان از خانه های امن، شماره تلفن هایی که قربانی تجاوز می تواند با آنها تماس بگیرد و سریع ازکمک های پزشکی و روانی برخوردار شود، اشاره کرد.تجاوز قطعا جرم محسوب می شود ولی پلیسی که مخصوص این جرم است پلیسی مخصوص است که آموزش های لازم را برای مواجهه با قربانی دیده است.

از دیگر دستاوردهای مبارزات فمنیستها در جامعه (حداقل در بخشی از جامعه) بر ضد تجاوز، به حق دانستن زن مورد تجاوز واقع شده بدون پیش داوری و قضاوت است چرا که بزرگترین ضربه ای که به قربانیان تجاوز وارد می شود بر خلاف تصور بسیاری خود تجاوز نیست و برخوردهایی است که اگر قربانی جرات کند و حرف بزند با آن رو به رو می شود، از جمله "باور نکردن حرف آنها از طرف نزدیکان" و یا "مورد اتهام قرار گرفتن و مقصر شناخته شدن به دلیل رفتار ویا نحوه لباس پوشیدن".

چیزی که اخبار اخیر در مورد تجاوز در ایران را درد آورتر و غیر تحمل تر کرده است مقصر شمردن زن و حتی در یک مورد دستگیری زن قربانی تجاوز است و استفاده از این اخبار برای توجیه سرکوب زنان در طرح " مبارزه با بد حجابی" است. گفتمان کنونی با استفاده از خشونت انجام شده (تجاوز) برای اعمال بیشتر خشونت بر زنان پا را از همه مرزهای انسانی و اخلاقی فراتر گذاشته است. ولی این گفتمان نه تنها به هدف خود برای خانه نشین کردن و کنترل زنان دست نمی یابد بلکه باعث می شود مردانی که دست به این جنایتها می زنند هر روز و هر روز آزادانه تر مرتکب چنین جنایتی شوند.