"مبارزه زن ایرانی؛ ستیزی زنانه یا جنبشی اجتماعی؟"


هر چه می گذرد، بیشتر مشخص می شود که مبارزه زن ایرانی برای داشتن حق حقیقیش در زندگی شخصی، جامعه، محل کار و در منظر قانون یک مبارزه صنفی و جنسی نیست بلکه یک حرکت لازم و همگانیست. نمی توان در مقابل مبارزه نیمی از یک جامعه که اسیر بی عدالتی، تحقیر و هتک حرمت است، بی تفاوت ماند. این مبارزه تنها برای یک جنس نیست، زن و مرد هر دو با هم پیکر جامعه را می سازند و اگر مردی هنوز خود را به مناسبت "مرد" بودن، فارغ از رنج زنان می بیند، در ادارک مفهوم انسانیت و جامعه وا مانده است.
مبارزات خستگی ناپذیر زنان ایران برای احیا و ایجاد آنچه حق طبیعی خود می دانند، تاریخی است. هر سال، بانوان بیشتری با قدرت و استدلال قویتر پا به میدان می گذراند. آیا این یک ستیز زنانه است یا یک جنبش اجتماعی؟ آیا مردان برای همراهی و حمایت زنان و حقوق آنان کمر همت می بندند؟ آیا باید باور کرد که تعریف درست و بایسته زن و مرد، دو جنس "مکمل" است نه "مخالف"؟

"تحمل همه چیز برای بچه ها"، جمله ایست که مکرر از زن ایرانی شنیده می شود. اگر زن در کنار همسری که با او توافق ندارد می ماند، صرفه نظر از عشق به فرزندان، به علت عدم امکان تشکیل زندگی مستقل است. زنی که تمام وقت خود را برای خدمت به خانواده و همسر خود اختصاص می دهد، امکان کار در بیرون و داشتن استقلال اقتصادی را از خود می گیرد. اهرم اقتصادی در دست مرد، گاه برای به بند کشیدن تمامی اهل خانواده و به خصوص زن استفاده می شود.

در یک برداشت کلی می توان گفت که در جامعه ایران، رابطه زن و مرد بیش از آن که دلپذیر وتسلی دهنده باشد، زمانی که به عرصه اجتماعی و قرادادهای آن می رسد، برای هر دو نفر میدان رزم می شود و صحنه شاخه شانه کشیدن وستاندن و راندن. چگونه می توان با این همه کش مکش انتظار کانونی امن، بچه های بی تنش و در نهایت جامعه ای سالم و با محبت داشت؟

آنچنان که مشخص است، زن در عرصه شخصی و خانوادگی دارای امنیت و پشتوانه قانونی و اجتماعی لازم نیست. قوانین تدوین شده و نشده، استقلال و موجودیت فردی و انسانی او را به طور کامل و حقیقی بر نمی تابد. در سطح اجتماعی و شغلی بر او چه می رود؟

دوره جدید در ایران، زمان فعالیت زنان است و حضور پر رنگ تر زن ایرانی در عرصه های خدماتی، هنری، علمی و اجتماعی.

با توجه به بافت سنتی جامعه ایران، این مرد است که نان بیار خانواده است، پس او به دنبال ایفای نقش خود به بازار کار سر می زند و زن برای پر کردن زمان تجرد تا ازدواج، به تحصیل علم می پردازد، به این ترتیب، تعداد زنهای دانشگاه رفته و تحصیل کرده، بر تعداد مردان پیشی می گیرد. در جامعه ایران، تعداد زنان محقق، روزنامه نگار و هنرمند و به طور کل مجموع کسانی که دستی در تولید و اشاعه فرهنگ دارند و یا در حوزه خدمات اجتماعی و اداری به اشتغال گرفته شدند، کم نیست و خوشبختانه رو به افزایش. ولی بر خلاف این بلوغ و افزایش کمی وکیفی اندیشه، قوانین از زن امروز ایرانی جا مانده است. این در حالیست که جامعه و اجتماع، این تغییر و بلوغ را آرام آرام پذیرفته است. زن استقلال رای، اندیشه و حقانیت خود را ولو با عذاب، در حوزه های مختلف از جمله کانون خانواده و بخصوص در اجتماع، با توسل به استقلال مالی هر بار بیشتر تثبیت میکند؛ هر سال، 60 هزار زن به تعداد زنان سرپرست خانواده اضافه می شوند. گرچه این خبر در ذات خود غمناک است، چرا که خبر از طلاق می دهد و تک سرپرستی شدن خانواده، ولی از سوی دیگر موید این معناست که زنان امکان ایجاد کانونی مجزا برای بزرگ کردن فرزندان خود را به دست آورده اند. ولی در این میانه، قوانین با زن چگونه برخورد می کند؟

نگاهی به قوانین بیندازیم؛ شهادت زن نیم مرد است، دیه و ارث او هم. حق حضانت فرزندان با پدر است به جز و مگر آن که خلاف آن ثابت شود. حقوق مدنی شمرده شده برای او گاه شکل متضادی هم دارد؛ مثلا دختر تا قبل از 18 سالگی برای خروج از کشور، نیازمند اجازه پدر است – نکته قابل توجه اینجاست؛ منظور "ولی" نیست، دختر می تواند در منزل مادر باشد وتحت مسئولیت مادر، ولی اجازه خروج از آن پدر است-، پس از 18 سالگی او بالغ محسوب می شود ولی باز پس از ازدواج، دوباره تحت قیمومیت همسر قرار می گیرد و بدون اجازه او، حق مسافرت ندارد. یعنی پس از ازدواج، دوباره به دوران صغر سن باز می گردد.

جالب اینجاست که برای داشتن ملک و ثروت، محدودیت سنی ندارد ولی در همین احوال، یعنی صغر سن، اگر خلافی از او سر زند، مجازات برای او کامل است. قصاص، اعدام ویا جرم محاربه با حکومت، برابر یک فرد - مرد- بزرگسال است. جرم زنا و رابطه خلاف شرع، برابر با مرد است و گاه حتی شدیدتر.

برای مسافرت داخلی، ظاهرا مانعی وجود ندارد ولی فرود آمدن در مهمان پذیر و گرفتن اتاق برای او غیر قانویست مگر آن که همراه مردی باشد و یا از مرجع قانونی مقتضی مدرکی بیاورد که شغل خلاف شرع ندارد. به عبارت بهتر، در ذهن قانون گذار، هر زن تنها، در جایی به جز خانه خود، مشغول فحشاست، مگر آن که خلاف آن ثابت شود. آیا این بدان معنی نیست که زن، اسباب لهو ولعب مردان است و حضور تنها در فضای غیر محلی و اهلی، موید این ظن است و نوعی اثبات جرم؟ به عبارتی روشنتر؛ زن بودن، به خودی خود جرم است و برای همین نیز قوانین و گشتی مختص زنان تاسیس می شود تا به تحدید و مهار و مجازات این قشر مجرم بپردازد.

از جمله قوانین زمستانی، اجبار حضور یک مرد محرم کنار یک زن –با هر سن- در پیست اسکیسیت. آیا باید اینگونه فهمید که زن موجودی ضربه پذیر، در معرض سواستفاده و در عین حال صغیر و عامل فساد است و چون امکان و توان محافظت و یا حصر او را ندارد، حضور مرد دیگری به عنوان مجوز یا صاحب لازم است؟ آیا روی دیگری سکه این نیست که مردان جامعه پلیدند و توحشی بیمارگونه دارند که امکان مهارش نیست، پس هر زنی باید محافظ شخصی باشد تا در امان باشد؟ کدامیک از این برداشتها قابل قبول، انسانی و شایسته یک جامعه امروزی است؟

در لفظ صاحبان کلام و واعظان قانون، این قوانین به مناسبت احترام و حفاظت زن است که با توهین و محدود کردن وی قرین است. ولی در نگاه نهایی و با احتساب همه گفته ها، به نظر نمی رسد که در این دیدگاه هیچکس از گزند توهین در امان باشد؛ آقایان به عنوان عامل اصلی پلیدی و دست درازی و زنها عامل فساد و شهوت انگیزی!

اینها تنها نمونه ای گذارا از قوانین و اتفاقات جاریست که بر هیچکس نیز پوشیده نیست.

ولی آنچه عمیقا آزار دهنده است، هتک حرمت و بی احترامیست که در سطح حرفه ای بر زن می شود؛ چندی پیش یکی از بازیگران و فیلمسازان، زنان بازیگر سینمای ایران را با الفاظی رکیک و توهینی که در فرهنگ اجتماعی بسیار نا محترم است، خواند. پنج خانم بازیگر، به مناسبت نوشتن پاسخی به این توهین، برای پاره ای توضیحات به دادگستری فراخوانده شده اند! پس از چندی، جامعه بازیگران شکایتی از فرد مورد نظر به مقامات قضایی تقدیم کرد. بازیگران سینمای ایران، زن و مرد، موضوع نامه را "زنان" ندید بلکه آن را توهینی به "جامعه حرفه ای" خود برآورد کرد. این به معنای ورود به تفکر فراجنسی و اهمیت به گروه و صنف است. در این گونه تفکر، دیگر فاصله ها با متر جنس، قوم و سن سنجیده نمی شود؛ توهین به یک فرد، توهین به آن جامعه است و شایسته برخورد. وقتی سینما ایران به عشترکده –از تکرار کلمه اصلی معذورم- یاد می شود، بی شک تنها زنان فعال این عشرتکده نیستند؛ نقش مردان نیز در این بیانات مستور است.

آیا می توان زن را از مجموعه کاری حذف کرد و بخشی جدا دانست؟ آیا هیچ جامعه و مجموعه کاری بدون زنان معنی می شود؟ تصور خط کشی جنسی و کنار گذاشتن زنها، به مناسبت زن بودن، صرفه نظر از غیر عملی بودن، غیر انسانی و توهین آمیز است. این توهین تنها متوجه زنان نمی شود که این بی حرمتی به شغل، به آن جامعه و آن مجموعیست که برای پیشبردش به زنان و مردانی محترم و معتقد به خود و شرف انسانی نیاز دارد. از آنچه گفته شد می توان چنین نتیجه گرفت که در هیچیک از قوانین تدوین شده و بیانات و محدودیتها که زن موضوع اصلی شمرده می شود، در واقع این تنها زن نیست که به مسلخ قانون و انسانیت می رود، چرا که زن وجه جدایی ناپذیری از مرد است. تلاش و پیگیری زن ایرانی برای یافتن جایگاهش در اجتماع و فرونشاندن آتش بی اعتمادی، تحقیر و کم ارزشی در چشم قانون، تنها یک مبارزه گروهی، جنسی و یا صنفی نیست.

هر چه می گذرد، بیشتر مشخص می شود که مبارزه زن ایرانی برای داشتن حق حقیقیش در زندگی شخصی، جامعه، محل کار و در منظر قانون یک مبارزه صنفی و جنسی نیست بلکه یک حرکت لازم و همگانیست. نمی توان در مقابل مبارزه نیمی از یک جامعه که اسیر بی عدالتی، تحقیر و هتک حرمت است، بی تفاوت ماند. این مبارزه تنها برای یک جنس نیست، زن و مرد هر دو با هم پیکر جامعه را می سازند و اگر مردی هنوز خود را به مناسبت "مرد" بودن، فارغ از رنج زنان می بیند، در ادارک مفهوم انسانیت و جامعه وا مانده است.

دهه حاضر، بی شک یکی از پر تلاطم ترین و در عین حال پربارترین دهه های بلوغ جامعه ایران خواهد بود، چرا که بلوغ زنان ، مردان را نیز به میدان دریافت و حرکت جمعی کشانده و می کشاند. مبارزه هماهنگ و دوشادوش زن و مرد، نه یک آرزو که جبر یک جامعه بیدار است.