رسم وفا
پیرمردی صبح زود از خانهاش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید . عابرانی که رد میشدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند سپس به او گفتند : باید ازتو عکسبرداری شود تا جایی از بدنت آسیب ندیده باشد . پیرمرد غمگین شد و گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست . پرستاران از او دلیل را پرسیدند. پیرمرد گفت… زنم در خانه سالمندان است . هر صبح آنجا میروم و صبحانه را با او میخورم . نمیخواهم دیر شود ! پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر میدهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد ! حتی مرا هم نمیشناسد ! پرستار با حیرت گفت : وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید ، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او میروید ؟ پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت : اما من که میدانم او چه کسی است…!
این داستان انسان را به یاد این آیه زیبا از کتاب مقدس میاندازد : کتاب مقدس نامهَ رومیان باب ۵ آیه ۸ :
( اما خدا محبت خود را نسبت بما کاملا ثابت کرده است زیرا در آن هنگام که ما هنوز گناهکار بودیم مسیح بخاطر ما مرد. )
( اما خدا محبت خود را نسبت بما کاملا ثابت کرده است زیرا در آن هنگام که ما هنوز گناهکار بودیم مسیح بخاطر ما مرد. )
واقعیت این بود که زندگی جاوید و باغ عدن که خدا برای ما ساخته بود به واسطه گناهان از یادمان رفته بود اما خدا که مارا آفریده بود از یادمان نبرده بود .